اگرچه فوتبال در سال 1904 با
تاسیس فدراسیون بین المللی فوتبال (فیفا) رسما موجودیت یافت، اما تا سال
1924 که بازی های المپیک در پاریس برگزار شد، این ورزش به جایگاه شایسته
خود در مسابقات دست نیافته بود.
در آن بازی ها، برای نخستین بار تیم هایی از سایر قاره های جهان به مصاف حریفان اروپایی رفتند.
مسابقات فوتبال المپیک به موفقیت بی نظیری دست یافت و 50 هزار نفر مسابقه فینال بین دو تیم اروگوئه و سوییس را تماشا کردند.
شرکت نکردن بسیاری از کشورها در المپیک 1928 آمستردام، آغاز تولد یک مسابقه مستقل فوتبال بود.
البته
پیش از آن فکر برپایی جام جهانی فوتبال از سال 1919 که "ژول ریمه" به
ریاست فدراسیون فوتبال فرانسه برگزیده شد، به میان آمد. وی 11 سال تمام
ایده خود را دنبال کرد تا سرانجام موفق به برگزاری آن گردید. در این راه
دولت فرانسه کمک شایانی به وی کرد.
ژول ریمه در 24 اکتبر 1871 میلادی
در خانه آسیابانی در ناحیه "تولهاوت مون" فرانسه چشم به جهان گشود. دوران
کودکی خود را مثل دیگر کودکان سپری کرد و در نوجوانی موفق شد مسابقات محلی
فوتبال را برپا کند. چندین سال بعد او با همکاری سرپرستان تیمها،
اتحادیهای برپا کرد که سنگ بنای اتحادیه فوتبال فرانسه شد. از طرفی
تحصیلات خود را ادامه داد تا وکیل شود. ژول ریمه با تلاش و پشتکار فراوان
در فعالیتهایش به ریاست فدراسیون فوتبال فرانسه رسید. سپس هانری دلونای را
به همکاری دعوت و به معاونت خود برگزید. دلونای توانست مسابقات جام ملتهای
اروپا را در سال 1960 بنیان گذارد.
ژول ریمه در دهه سوم قرن بیستم پس
از گورین فرانسوی و برلی و ولفال انگلیسی، سومین فردی بود که ریاست
فدراسیون بینالمللی فوتبال را برعهده گرفت و در اندیشه خلق جام جهانی به
نقاط مختلف جهان سفر کرد. او ایده برگزاری جام جهانی را همه جا مطرح کرد،
اما در اروپا به ویژه در بریتانیا نتوانست طرفدارانی پیدا کند. در عوض در
اروپای جنوبی (ایتالیا، اسپانیا، پرتقال و یوگسلاوی) و آمریکای جنوبی
(برزیل، آرژانتین، اروگوئه و شیلی) هوادارانی پیدا کرد که در کنگره فوتبال
در سال 1928 کمک فراوانی جهت به ثمر رساندن ایدهاش به وی نمودند.
کنگره
فوتبال در 26 مه 1928 به مناسبت برگزاری بازیهای المپیک آمستردام برگزار
شد و ژول ریمه توانست با رأیهای موافق کشورهای آمریکای جنوبی طرح برگزاری
جام جهانی فوتبال را به تصویب برساند. در آن زمان انگلیسیها خود را از
فوتبال تازه پاگرفته جدا کرده بودند و کشورهای اروپای شمالی هم میانه خوبی
با ژول ریمه و افکارش نداشتند. اما ژول ریمه توانست پس از گذشت هشت سال
ایده ای را که در کنفرانس آنتورپ در سال 1920، مطرح کرده بود، به نتیجه و
سرانجام برساند. در رأیگیری به عمل آمده در فدراسیون جهانی فوتبال 26 عضو
رای موافق و 5 کشور دانمارک، فنلاند، نروژ، سوئد و استونی رأی مخالف
دادند.
در 8 سپتامبر 1928 در کنفرانس زوریخ در کشور سوئیس موافقت شد که
جام جهانی هر 4 سال یکبار برگزار شود و اعضای فیفا تصمیم گرفتند اولین
دوره آن در سال 1930 انجام شود.
اعضای فیفا برای انتخاب اولین میزبان
جام جهانی با مشکلات عدیدهای روبهرو شدند. اما ژول ریمه با درایت خود
کشور اروگوئه را که قهرمان فوتبال دو المپیک 1924 و 1928 بود، برای میزبانی
در نظر گرفت. ژول ریمه با پیش کشیدن بحث حرفه ای و آماتوری بودن بازی های
المپیک به این صورت که اگر بازیکنان حرفهای از فوتبال المپیک حذف شوند،
اروگوئه قدرت خود را در صحنه بین المللی از دست خواهد داد و همچنین با
مانور بر روی امکان برپایی جشن صدمین سال استقلال در سال 1930 برای
اروگوئهایها، این کشور را مجاب به تقبل میزبانی اولین دوره جام جهانی
کرد.
در نهایت در کنگره فیفا در شهر بارسلونای اسپانیا به تاریخ 18 ماه
مه سال 1929 اروگوئه رسماً میزبانی جام جهانی را پذیرفت. اما مشکلات
برپایی اولین دوره به همین جا ختم نشد، زد و بندهای سیاسی مانع رشد مسابقات
نوپا گردید. تحریم چند عضو اروپایی، از جمله تمام 4 اتحادیه فوتبال
بریتانیا، تعداد شرکت کنندگان اولین دوره را به 13 تیم کاهش داد که این
تعداد نه تنها کافی نبود، بلکه حتی برای شکلگیری چهار گروه 4 تیمی نیز
کفایت نمیکرد.
اقدام فیفا برای برگزاری اولین دوره رقابتهای جام جهانی
در اروگوئه با استقبال جهانی روبرو نشد چون در همین زمان اروپا در بحران
اقتصادی عمیقی دست و پا می زد.
از طرفی شرکت در رقابت های جام جهانی
مستلزم پیمودن مسیری طولانی از جمله سفرهای دریایی بود علاوه بر اینکه
بازیکنان را به مدت حداقل دو ماه از تیم باشگاهی شان جدا می کرد که هنوز هم
موضوع مورد مناقشه باشگاه هاست.
گرچه انتشار این خبر با استقبال و
شادمانی زیادی در تمام کشورهای صاحب فوتبال روبرو شده بود اما بسیاری از
اروپایی ها از انجام سفر دریایی طولانی مدتی که واضح بود بسیار خسته کننده و
پرهزینه است، روگردان بودند به همین دلیل فدراسیون های این قاره عهد خود
برای شرکت در اولین دوره جام را زیر پا گذاشتند. تا دو ماه قبل از جام
جهانی، حتی یک تیم اروپایی نیز اعلام آمادگی نکرده بود اما با تلاش های
شخصی ژول ریمه چهار تیم رومانی، بلژیک، فرانسه و یوگسلاوری روز 21 ژوئن
1930 سوار کشتی شده و هشت روز بعد در سواحل ریودوژانیرو تیم برزیل را نیز
همراه خود کرده و 4 ژوئیه به مونته ویدئو رسیدند.
از این رو اولین جام
جهانی فوتبال با حضور تنها 13 تیم شامل چهار تیم از اروپا، هشت تیم از
آمریکای جنوبی و نماینده ایالات متحده آمریکا برگزار شد. فوتبالی که در
زمین به نمایش گذاشته شد، در بالاترین سطح قرار داشت و برخلاف انتظار
تماشاگران که تصور می کردند تیم های آمریکای جنوبی از همه برتر باشند،
اروپایی ها خیلی خوب نشان دادند.
برگزاری اولین دوره مسابقات جام جهانی
نسبت به امروز تفاوت های زیادی داشت و هیچ رقابت مقدماتی انجام نشد حتی
قرعه کشی این مسابقات بعد از ورود 13 تیم دعوت شده به اروگوئه، انجام شد.
در
این دوره مسافرت اروپاییها به اروگوئه مشکلات فراوانی برای آنها به همراه
داشت، به طوریکه تیم رومانی سه هفته طول کشید تا در رقابتها حاضر شود.
اما اساسیترین مشکل اروگوئه نداشتن ورزشگاهی مناسب برای انجام دیدارها
بود. مقامات اروگوئه فقط هشت ماه وقت داشتند تا ورزشگاهی عظیم در شهر مونته
ویدئو پایتخت اروگوئه بنا کنند. با توجه به امکانات محدود، دولت از ملت
تقاضای کمک کرد و مردم سراسر کشور با تمام توان در این امر خارقالعاده از
روی میل باطنی همیار شدند و هرکس به اندازه حداکثر توانایی خود خدمت کرد.
در آن هنگام از وسایل حمل و نقل و ساختمانی امروز خبری نبود و فقط روحیه
وطنپرستی مردم بود که این امر را ممکن ساخت.
به این ترتیب ورزشگاه شهر
مونته ویدئو در زمان مقرر آماده برگزاری جام جهانی گردید. البته ساخت
ورزشگاه تنها کار طاقت فرسایی نبود که ژول ریمه بر گردن مردم علاقمند این
کشور نهاد، تقبل هزینه اقامت میهمانان جام جهانی، میزبانی ملت اروگوئه را
در تاریخ برگزاری این جام جاودانه کرد.
پیش از شروع اولین دوره جام
جهانی، کشورهای عضو فیفا به رهبری ژول ریمه تصمیم گرفتند که جامی به عنوان
یادبود تهیه کنند و به قهرمان جام اهدا نمایند. از این رو "آبل لافلور"
فرانسوی مجسمه ای به ارتفاع 12 اینچ و وزن 8 پوند (480/3 کیلوگرم) از طلای
جامد بدین منظور ساخت و طبق توافق اعضای فیفا تصمیم گرفته شد، هر تیمی که
سه بار فاتح آن شود، مالک همیشگی جام گردد.
تا سال 1956 این جام طلایی
عنوان خاصی نداشت، اما در این سال در مراسم تجلیل از ژول ریمه جام را به
نام وی خواندند و از این تاریخ جام "ژول ریمه" نام گرفت. اروگوئه در سال
های 1930 و 1950، ایتالیا در سال های 1934 و 1938 قهرمان جام جهانی شدند
ولی برزیل که دو بار پیاپی در سال های 1958 و 1962 قهرمان جهان شده بود با
قهرمانی در جام جهانی 1970 برای همیشه مالک جام ژول ریمه گردید.
با
پایان گرفتن افسانه ژول ریمه، مقامات فدراسیون جهانی فوتبال تصمیم گرفتند
که جام دیگری را جایگزین آن نمایند. از این رو در تاریخ 5 آوریل 1971، یک
ایتالیایی به نام "سیلویو گازاینگا" یک طرح جدید به فیفا ارائه کرد که این
طرح مورد تایید مقامات فیفا قرار گرفت و کارگاه طلاسازی به نام "برتونی" با
دریافت یک میلیون فرانک سوئیس، مجسمه ای به ارتفاع 15 اینچ و وزن 11 پوند
(785/4 کیلوگرم) از طلای جامد ساخت.
این جام برخلاف جام ژول ریمه نبود
که کشوری پس از کسب سه عنوان قهرمانی مالک آن گردد. در نتیجه هیچ کشوری
برای همیشه این جام را پیش خود نگاه نخواهد داشت، بلکه قهرمانان جام جهانی
تنها یک کپی از این جام را برای یادبود خواهند داشت.
در بازی افتتاحیه
اولین جام جهانی تیم فرانسه توانست مکزیک را 4 بر 1 ببرد و به سختی مقابل
آرژانتین با یک گل تن به شکست داد که البته با جنجال هم همراه بود. داور
مسابقه شش دقیقه زودتر سوت پایان را به صدا درآورد اما با شدت گرفتن
اعتراضات و وخیم شدن اوضاع بازیکنان دو تیم را به زمین فراخواند درحالیکه
برخی از آنها زیر دوش بودند!
اما چند روز بعد ورزشگاه یکصد هزار نفری
سنتناریو در انتظار برای برگزاری فینال میان دو تیم از آمریکای جنوبی به
نام اروگوئه و آرژانتین، فضای ملتهبی ایجاد کرده بود و نخستین فینال بین
کشور میزبان و همسایه اش برگزار شد.
تیم اروگوئه بعد از اینکه 2 بر 1
از حریف عقب افتاد، در نیمه دوم با شجاعت تمام موفق شد نتیجه را 4 بر 2 به
سود خود تغییر داده و جامی را که آبل لافلور سازنده آن امضا کرده بود، بدست
آورد.
ژول ریمه رییس فیفا جام قهرمانی را به خوزه نازاسی کاپیتان تیم
اروگوئه تقدیم کرد. جشن های شادمانی در مونته ویدئو تا چند شبانه روز بعد
ادامه داشت و روز 31 ژوئیه به عنوان تعطیل رسمی اعلام شد.
توپ مسابقات جام جهانی از اینجا شروع به چرخش کرد و شهرت و محبوبیت فوتبال، جهانی شد.
یکشنبه 16 خرداد 1389
http://www.worldcupiran.com/10/
یش از دو دهه پس از بالا گرفتن محدودیتها، انتقادات و حملات رسانهای به نظریهپرداز «قبض و بسط شریعت» که بعدها به ترک کشور از سوی او انجامید، اکبر هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور پیشین در کتاب خاطرات سال ۱۳۷۱ خود از بررسی این موضوع در سطح عالی نظام در همان زمان و دیدار خصوصیاش با عبدالکریم سروش پرده برداشته است. دیداری که کمتر دربارۀ آن سخنی گفته شده است.
امید ایرانمهر
از آن زمان که سروش عضو برجسته و شناخته شدۀ ستاد انقلاب فرهنگی بود، نظراتش در کتابهای «بینش اسلامی» دبیرستانها تدریس میشد و آنتن رسانۀ ملی را در اختیارش میگذاشتند تا مردم را به راه راست هدایت کند، کمتر از یک دهه میگذشت که زمینه و زمانه پیش رویش متحول شد. او از همان آغاز انتشار مجلۀ «کیان» مورد انتقاد بود. از همان زمان که مقالۀ «تقلید و تحقیق در سلوک دانشجویی» را نوشت و از دانشجویان خواست که محقق باشند نه مقلد؛ از همان زمان که چاپ سلسله مقالات «قبض و بسط تئوریک شریعت» را در ماهنامۀ «کیان» پی گرفت و از تفاوت میان دین و معرفت دینی سخن به میان آورد. سال ۱۳۷۱ دو سال پس از نخستین جرقههای جداییاش از روایت رسمی، شرایط برای سروش سختتر از همیشه بود. منتقدانش خصوصاً در نشریاتی چون کیهان، بیمحابا به او میتاختند و هر روز مقاله یا گزارشی علیهاش به چاپ میرساندند. اینچنین بود که او دست به قلم شد و در سلسله نامههایی به رئیسجمهور وقت که آنها را «رنجنامه» میخواند، از آنچه تهمت و افترا و تهدید علیه خویش بود گلایه کرد و انذار داد که «تحریکشدگان در قصد جان مناند». اشارهاش به برهم خوردن جلسات سخنرانیاش در دانشگاهها بود که گروههای شناختهشدۀ موسوم به انصار حزبالله سامانش میدادند. او در واکنش به این حملات خطاب به هاشمی نوشت: «برای ماندن به دنیا نیامدهام و تنها کاری که میکنم تجدید وصیتنامه خویش است» و در دومین نامه به تاریخ تیرماه ۱۳۷۴ با بیان اینکه «شاید از بدو تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون، هیچ کس به اندازه این جانب مشمول هتک و حمله مطبوعات واقع نشده است»، تاکید کرد: «من اینک نزد شما به تظلم آمدهام. نه برای خود که در طریقت ما کافری است رنجیدن، بلکه از بیدادی که بر آبرو و فضیلت این فرهنگ پرتوان میرود.» سروش سالها بعد با اشاره به آن روزها نوشت: «رنجنامههای من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بیپاسخ ماند.» اما حالا هاشمی رفسنجانی، در خاطرات آن سال از پیگیری موضوع در دیدارش با رهبری و ملاقات با سروش در اوج حملات رسانهای سخن گفته است.
او در ذیل خاطرات روز ۱۴ تیرماه بدون اشاره به رنجنامهای که از سروش دریافت کرده به دیدارش با رهبری و موضوعاتی که در آن دیدار به آنها پرداخته شد، اشاره کرده و مینویسد: «شب با رهبری جلسه داشتیم. دربارۀ استاندار مرکزی، امام جمعه اراک، سرپرستی بنیاد شهید، مدیریت شورای عالی جوانان، کمک به قشرهای آسیبپذیر، سیاستهای اقتصادی، تبلیغات علیه جبهه خلق آذربایجان و جمله جراید به آقای [عبدالکریم] سروش مذاکره و تصمیمگیری شد.» (صص۲۱۳-۲۱۲) هاشمی از نتایج این مذاکرات سخنی به میان نیاورده اما حدود دو هفته بعد در خاطرات روز پنجشنبه اول مرداد، از دیدارش با دکتر سروش خبر میدهد؛ دیداری که در آن خطاب به سروش تصریح میکند که به خاطر اظهاراتش باید هم منتظر حملات اینچنینی باشد: «آقای [عبدالکریم] سروش آمد. از حملات [روزنامه] کیهان و بعضی دیگر از مقدسمآبان به او گله و شکایت نمود و از اینکه در نظام، به فرهنگ عوام بیش از متفکران توجه میشود، انتقاد نمود. او را دلداری دادم و گفتم باید در مقابل بعضی از اظهارات خود، منتظر چنان حملاتی باشد.» (ص۲۳۳)
۱۰ روز بعد هاشمی بار دیگر از دیدارش با رهبری و مذاکره دربارۀ سروش سخن میگوید؛ مذاکرهای که هرچند نتایج آن باز هم مکتوم مانده، اما از اهمیت موضوع حکایت دارد. سروش اندکی بعد در روز وحدت حوزه و دانشگاه، در اصفهان سخنرانی دیگری تحت عنوان «انتظارات دانشگاه از حوزه» داشت و در قالب آن پایهای از سنتهای حوزوی را به نقد گرفت که با واکنش شدید آیتالله ناصر مکارم شیرازی مواجه شد. با بالا گرفتن بحثها پیرامون نظراتش موقعیت سروش در تریبونهای رسمی بیش از پیش تضعیف شد و او را به خلوت حلقۀ کیان فرستاد؛ خلوتی که چندان نیز در امن و آسایش نبود، چنانکه در خاطرات هاشمی از روز ۷ اسفند ۱۳۷۱ آمده است: «عصر دکتر [سیفالله] وحید [دستجردی، رئیس سازمان هلال احمر] آمد. گزارش کمکهای فراوان به سیلزدگان و تکمیل کارخانه بزرگ سرنگسازی را داد. پسرش حمید، پیغامی از آقای [عبدالکریم] سروش مبنی بر نگرانیاش به خاطر تهدیدهای اخیر آورده بود.» (ص۶۰۸)
حذف چپ و فتح راست در انتخابات مجلس چهارم
هرچه در دهۀ اول انقلاب جناح چپ اسلامی دست بالا را داشت، پس از ارتحال امام این رویه بالعکس شد و در سالی که «پیغام سروش» کمسوتر از همیشه به گوش میرسید، آنان نیز «حذف» و «شکست» را توامان تجربه کردند. خاطرات هاشمی از آن سال پر از روایت دیدارهایش با نامزدها و نمایندگان این انتخابات (عمدتاً از جناح چپ) است که داغ ردصلاحیت بر پیشانیشان نشسته است. واقعهای که هاشمی به عنوان عضوی از جامعه روحانیت مبارز (تشکل اصلی روحانیون راستگرا) خلاف دیگر یارانش از آن ابراز نارضایتی میکند. نکتۀ مهم دربارۀ ردصلاحیتهای آن سال این است که ردصلاحیت از سوی هیاتهای اجرایی وزارت کشور صورت گرفت. جایی که عبدالله نوری وزیر چپگرا قاعدتاً باید در آنها دست بالا را میداشت اما در عمل شرایط طور دیگری رقم خورد، چراکه ترکیب این هیاتها از همان مرحلۀ تشکیل، با فشار شورای نگهبان به سود راستگرایان برهم خورده بود. هاشمی در خاطرات سوم فروردین ۱۳۷۱ مینویسد: «شب آقای [عبدالله] نوری، وزیر کشور آمد و گزارش رد [صلاحیت] شدن تعدادی از کاندیداهای مجلس در هیاتهای اجرایی را داد؛ حتماً مورد اعتراض قرار خواهد گرفت و برای وزارت کشور مشکل ایجاد خواهد کرد. در میان آنها ۲۳ نفر نمایندگان فعلی مجلس از جمله سیدهادی خامنهای، [صادق] خلخالی و ... هستند؛ چارهجویی کرد. به نظر رسید راهی جز توسل به شورای نگهبان نباشد که بعید است کمک کنند؛ چون درست در مسیر خواستۀ آنهاست و اصولا این وضع با فشار شورای نگهبان برای ترکیب اعضای هیات اجرایی پیش آمده بود.» (ص۳۸)
نقش هیاتهای اجرایی در ردصلاحیتها اعتراضات را به سمت دولت نشانه میرود و از فردای آن روز است پیغام و پسغامها از طرف ردصلاحیتشدگان آغاز میشود. هاشمی مینویسد: «آقای [جمال] ساداتیان، توسط یاسر شکایت آورد که هیات اجرایی او را رد کرده است. آقای [مهدی] کروبی، [رئیس مجلس شورای اسلامی]، تلفنی گفت جمعی از نمایندگان که صلاحیتشان رده شده است، جمع شدهاند و کمک میخواهند. گفتم با آقای [عبدالله] نوری، [وزیر کشور] صحبت کنند. اگر لازم بود، فردا به آنها ملاقات خواهم داد.» (ص۳۹)
پنجم فروردین ماه نمایندگان به دیدار هاشمی میروند. جمعی که هاشمی میگوید: «هر یک خود را مظلوم میدانند و همه صحبت کردند. گفتم شکایت بنویسند تا من پیگیری کنم.» ردشدگان معتقدند بحث ردصلاحیت آنها مطرح نیست، موضوع حذف یک جناح از صحنه سیاست کشور است: «آقایان [مهدی] کروبی و [سیدمحمد] موسوی خوئینیها آمدند و از روند انتخابات اظهار نگرانی کردند. معتقدند جوی به وجود آمده که تصور این است حاکمیت میخواهد جناح آنها را حذف کند. میگویند تحت تاثیر همین جو، هیاتهای اجرایی اقدام به حذف کردهاند. نگران هستند که در مراحل بعدی، هیاتهای نظارت و خود مجلس افراد بیشتری را حذف کنند. از من میخواهند که اقدامی برای علاج نمایم. رونوشت نامهای را که برای رهبری نوشتهاند، به من دادند. در آنجا گفتهاند اگر این وضع اصلاح نشود، مجمع روحانیون مبارز در انتخابات شرکت نخواهد کرد؛ به آنها گفتم از موضع دلسوزی حرف بزنند و تهدید به کنارهگیری نکنند.» (ص۴۰)
سخنرانی رهبری در روز ۷ فروردین ۱۳۷۱ شرایط ردشدگان را سختتر کرد: «آیتالله خامنهای در خطبههای [نماز] جمعه، معیاری برای نمایندگان صالح مجلس تعیین کردند که به ضرر تندروها تمام میشود؛ مخالفت و بدگویی از دولت و مزاحمت در امور اجرایی را به عنوان حرکت منفی معرفی کردند؛ بسیاری از ردصلاحیتشدهها، در جامعه به این صفت شناخته شدهاند و حتماً باعث ناراحتی آنها میشود.» (ص۴۳)
پس از این سخنرانی مجمع روحانیون مبارز برای عدم شرکت در انتخابات مصممتر میشود: «عصر آقای [مهدی] کروبی در جلسه شورای عالی امنیت ملی به من اطلاع داد که پس از پخش اظهارات دیروز رهبری، مجمع روحانیون مبارز مصمم شده که در انتخابات کاندیدا معرفی نکند؛ گفتم به صلاحشان نیست.» (ص۴۴) اینجاست که هاشمی به رهبر انقلاب رجوع میکند و خواستار چارهجویی میشود: «بعد از افطار به دیدن آیتالله خامنهای رفتم. دربارۀ احتمال کنارهگیری مجمع روحانیون مبارز از انتخابات مجلس صحبت و تصمیمگیری شد که باید مانع گسترش اختلافات شویم.» (ص۴۵)
با افزایش ردصلاحیتها در هیاتهای نظارت استانها که به رد شدن افرادی چون علی عبدالعلیزاده، محمدرضا بهزادیان، مهدیپور و چند نفر دیگر میانجامد، هاشمی در تماسی با محمدی گیلانی دبیر وقت شورای نگهبان به او توصیه میکند: «سعی کنند دفاع اینگونه افراد را بشنوند. ردصلاحیتها به افراط کشیده شده است.» (ص۴۹)
هاشمی در پی افزایش ردصلاحیتها پیشنهادی را مطرح میکند؛ پیشنهادی که هرچند حل کامل موضوع را در پی ندارد اما دستکم موج ردصلاحیتها را فروکاهد: «آقای [عبدالله] نوری، وزیر کشور آمد و از روند حذف نیروهای رادیکال توسط شورای نگهبان اظهار نگرانی کرد؛ گفتم با سران مجمع روحانیون مبارز صحبت کنند و تعدادی از افراد معتدلتر را پیشنهاد کنند که از رهبری بخواهیم تا آنها را ابقا نمایند. بعدازظهر لیست ۲۹ نفرهای فرستاد و من تلفنی برای رهبری خواندم.» (ص۵۰)
هاشمی همچنانکه در تلاش برای تائید صلاحیت تعداد بیشتری از نامزدهای به قول خودش «تندرو» است، از خوشحالی همقطارانش از روند حذف رقبا میگوید: «[شورای مرکزی] جامعه روحانیت مبارز جلسه داشت. گزارش تبلیغات انتخابات را دادند و از روند حذف رقبای خود اظهار رضایت نمودند.» (ص۵۱)
همزمان با تلاشها، شورای نگهبان روند فعالیت خود را ادامه میدهد و مراحل را یک به یک از سر میگذراند: «سحر نامهای از [آقای عبدالله نوری]، وزیر کشور رسید؛ لیستی از اسامی بعضی از افراد ردصلاحیت شده در شورای نگهبان بود که نهایتاً ساعت دو بامداد به وزارت کشور ابلاغ شده است. تقاضا کردند از رهبری بخواهم که دستور بدهند آنها برخلاف نظر شورای نگهبان، بتوانند در انتخابات نامزد باشند. لیست شامل ۲۲ نفر از نمایندگان فعلی مجلس و ۱۱ نفر از کاندیداهای جدید است. اول وقت نامه را برای رهبری فرستادم.» (ص۵۱)
ایدۀ هاشمی اما تماماً مورد تایید رهبری قرار نگرفت: «ایشان حاضر نیستند در مورد لیست یکجا اقدام کنند، اما آمادگی قبول تعدادی از آنها را دارند؛ همین مطلب را به وزیر کشور گفتم.» (ص۵۱) اما نتیجه این بررسی، هاشمی را نیز راضی نمیکند: «عصر آقای غلامحسین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبر معظم انقلاب اطلاع داد که پس از بررسی پرونده ۹ نفر از آنها را پذیرفتهاند: آقایان علیمحمد سوری و احمد کبیری نمایندگان فعلی خرمآباد و مرودشت و بقیه از نامزدهای جدید. گفتم این کافی نیست.» (صص۵۳-۵۱)
هرچند شرایط جناح چپ در انتخابات تغییر محسوسی نداشته اما مجمع روحانیون مبارز «ملزم» به شرکت در انتخابات میشود. هاشمی در خاطرات ۱۲ فروردین مینویسد: «یاسر شب با دوستانش جلسه داشت و سحر آمد. خبر داد که شب مجمع روحانیون مبارز جلسه داشتهاند و تصمیم گرفتهاند که در انتخابات شرکت کنند. تلفنی با رهبری صحبت کردم؛ ایشان خبر دادند که عصر دیروز آقای [مهدی] کروبی را احضار کردهاند و خواستهاند که در انتخابات شرکت کنند.» (ص۵۴)
شرایط برای جناح چپ سخت و بغرنج بود. از طرفی برخی سران رد شده و از طرف دیگر برخی اعضای مهم در تهران تایید شدهاند. تفرقه میانشان رخ داده و ردشدهها انتظار کنارهگیری تاییدشدهها را دارند اما رهبری مجمع را ملزم به حضور در انتخابات کرده است. اینها مشکلاتی است که همه انتظار دارند هاشمی چارهای برایشان بیابد.
در این میان احمد جنتی، عضو شورای نگهبان مصاحبهای کرده و در جریان آن ردصلاحیتشدگان را متهم میکند: «تا شب تلفنهای زیادی از ردیها داشتم؛ برای من خیلی سخت و تلخ است. اظهارات آقای [احمد] جنتی در مصاحبه و ادعای مبهم داشتن پروندههای سنگین مالی و اخلاقی، بیشتر آنها را عصبانی کرده است. اینگونه مقامات، نباید اینچنین حرف بزنند.» (ص۵۵)
هاشمی فردای آن روز با جنتی تلفنی صحبت میکند: «تذکراتی در مورد خطبه نماز جمعه ایشان دادم؛ اولین خطبهای است که به عنوان امام جمعه موقت تهران ایراد میکنند. خواستم نمک بر جراحات آزردهخاطرها نپاشد.» (ص۵۵) برخی ردصلاحیتشدگان در واکنش به اظهارات اینچنینی از مقامات میخواهند که اسناد ردصلاحیتشان را منتشر کند. هاشمی موضوع را با رهبری در میان میگذارد: «تلفنی با رهبری در مشهد دربارۀ نشر اسناد ردصلاحیت نامزدها صحبت کردیم. این خواسته بعضی از آنها و شورای نگهبان است؛ قرار شد صبر کنیم.» (ص۶۲)
به هر ترتیب، انتخابات مجلس چهارم شورای اسلامی در روز جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۷۱ انجام شد؛ انتخاباتی که شکست سنگین جناح چپ را در پی داشت. هاشمی دربارۀ نتایج مینویسد: «بسیاری از نامزدهای جناح چپ سقوط کردهاند و اکثریت از جناح مقابل است.» (ص۶۶)
یک شب پس از انتخابات، هاشمی و حاج سیداحمد خمینی میهمان رهبری میشوند: «بیشتر صحبتها درباره انتخابات بود. گفته شد به نحوی باید به مجمع روحانیون مبارز که شکست خوردهاند، تذکر داده شود که از آینده مایوس نباشند و تلاش شود که مواضعشان را اصلاح کنند تا به آنها محبت شود.» (ص۶۷) هاشمی در خاطرات یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۷۱ مینویسد: «شب میهمان رهبری بودم. دربارۀ آثار انتخابات و سیاست برخورد با جناحها و مسائل دیگر بحث و تصمیمگیری کردیم. آیتالله خامنهای نتایج انتخابات را تفضل الهی و خارج از برنامهریزیمان میدانند.» (ص۶۹) بعدها هاشمی در خاطرات ۱۷ مهرماه از دیدارش با محمد موسوی خوئینیها، عضو مجمع روحانیون مبارز و مدیرمسئول روزنامۀ سلام مینویسد. جایی که او دلیل اختلافات میان دو جناح را از منظر خود تحلیل میکند: «پیش از ظهر، آقای [سیدمحمد] موسوی خوئینیها آمد. علت استعفایش را از مرکز تحقیقات استراتژیک توضیح داد؛ بیشتر به خاطر گمان عدم تمایل و عدم کمک من است. ضمناً از اینکه دو ماه پس از استعفا، جواب نفی و اثبات از من نرسیده است گلهمند بود و حمل بر بیاعتنایی نمود. مساله کلیتری مطرح کرد که اصولاً به خاطر موضعگیری رهبری در انتخابات علیه جناحشان، دیگر مایل به انجام خدمتی رسمی نیست. مدعی است که عنوان «فتنهگرها» که رهبری در انتخابات مطرح کردند، بر آنها تطبیق شده و میگویند اگر فتنهگرند، پس صلاحیت کار کردن را ندارند. نصیحت کردم که به کلی کنار نباشند و این مسائل به تدریج حل میشود. تذکر دادم که بعد از رحلت امام، حملهها و اهانتها و تهمتهای زیادی از سوی جناح آنها به نظام شده و آنها شروعکننده بودند؛ ولی به هر حال قانع نشد.» (ص۳۶۲)
هاشمی در خاطرات شنبه ۲۳ آبان ماه نیز سخنان مشابهی را در دیدار با مجید انصاری مطرح میکند: «آقای مجید انصاری آمد. برای مدرسه کرمانیها و رسمیت یافتن تحصیلات دختران طلبه کرمان استمداد کرد. از منزوی شدن گروه خط امامیها و بهخصوص شایعات کذب زیاد دربارۀ آقای [مهدی] کروبی و احتمال فشار راستیهای مجلس برای حذف وزیران خط خودشان اظهار نگرانی کرد. گفتم اشتباه از جناح خودشان است که بدون هدف و برنامۀ درست، مواضع افراطی در مقابل دولت و نظام داشتند.» (ص۴۱۹)
آمریکا پیغام داد اقداماتش علیه منافع ایران نیست
خاطرات هاشمی در سال ۱۳۷۱ نشان میدهد که در اواخر دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر، تبادل پیغام و پسغام میان ایران و آمریکا شدت گرفته بود. پیامهایی که با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، از تلاش جمهوریخواهان برای حل برخی معضلات باقیمانده از گذشته در روابطشان با ایران حکایت دارد. یکی از مهمترین پیامها میان ایران و آمریکا در آستانۀ آغاز چهلمین سال سقوط دولت مصدق به دست کودتاچیان حامی آمریکا مبادله شد؛ جایی که ایران بهطور مشروط با ورود آمریکا به منطقه موافقت کرد.
هاشمی در خاطرات روز ۲۸ مرداد ۱۳۷۱ مینویسد: «در گزارشها تصمیم آمریکا، انگلیس و فرانسه برای اعزام نیرو به منطقه برای ایجاد منطقه امن در جنوب عراق برای شیعیان جنوب این کشور مساله مهمی است. آقای دکتر ولایتی آمد و گفت آمریکاییها پیغام دادهاند که اقداماتشان در عراق علیه منافع ایران نیست. از ما خواستهاند که از شرایط آتی، برای دخالت در عراق استفاده نکنیم. گروه شیعیان اهلالبیت که در مذاکره با آمریکاییها فعال بودهاند، اجازه خواستهاند که برای مشاوره به ایران بیایند. بعد از مشورت با رهبری، جواب آن شد که بیایند. به آمریکاییها هم گفته شود که به شرط عدم تعرض به منافع ما، مخالفتی نمیکنیم. تمامیت ارضی عراق نیز نباید مخدوش شود.» (ص۲۷۷)
تلاش برای حل اختلافات مالی ایران و آمریکا از دیگر مسائلی است که در خاطرات سال ۱۳۷۱ هاشمی در جاهای مختلف مورد اشاره قرار گرفته است. او از جمله در خاطرات ششم آبان ماه، به پیام آمریکاییها در رابطه با پرداخت غرامت حمله به ایرباس ایرانی در آبهای خلیج فارس اشاره میکند: «آقای دکتر گودرز افتخار جهرمی، رئیس دفتر خدمات حقوقی بینالمللی نهاد ریاست جمهوری آمد و گفت در دادگاه لاهه، آمریکاییها پیشنهادی برای پرداخت غرامت هواپیمای ایرباس سرنگونشدۀ ما دادهاند: یک هواپیمای ایرباس مشابه، سیصد هزار دلار برای خدمۀ پرواز و صدوپنجاه هزار دلار برای هر یک از کشتهشدهها توسط هلال احمر. همچنین خواستهاند که رقمی برای مصالحه دربارۀ پروندۀ F.M.S بدهیم. قرار شد بررسی کنیم.» (ص۳۹۸) F.M.S مخفف foreign military sales یا «خریدهای نظامی خارجی» نام پروندهای است که به منظور حلوفصل و تعیین تکلیف موضوع خریدهای نظامی رژیم شاه از آمریکا در دادگاه لاهه مطرح بود. هاشمی بعدها در خاطرات ۲۴ آبان به بررسی این موضوع در جلسهاش با رهبری اشاره میکند و مینویسد: «شب میهمان رهبری بودم. بیشتر دربارۀ مساله بودجه و یکنرخی شدن ارز مذاکره شد. دربارۀ پیشنهاد مصالحه با آمریکاییها در دادگاه لاهه در مورد پرونده F.M.S صحبت کردیم که ایشان هم موافقت دارند.»
پیام هاشمی به بیل کلینتون و پیام کیسینجر به هاشمی
این تنها دولت جمهوریخواه آمریکا نبود که تلاش میکرد روابطش را با ایران سروسامان دهد. بیل کلینتون رقیب دموکرات جرج بوش که بعدها در انتخابات پیروز شد نیز در خلال مبارزات انتخاباتی از طریق نماینده دائم ایران در مقر سازمان ملل پیامهایی برای ایران فرستاده بود. دموکراتها که شکست جیمی کارتر در انتخابات ۱۹۸۰ را ناشی از تبانی میان برخی نیروها در ایران با جمهوریخواهان آمریکا برای ایجاد تاخیر در آزادی گروگانهای آمریکایی میدانستند، سالها در پی آن بودند که این ارتباط را افشا و از آن بهرهبرداری تبلیغاتی کنند تا شاید بتوانند از دام شکستهای پیدرپی سیاسیشان رها شوند. هدفی که به ارائه درخواست عجیب کلینتون از دولت ایران در جریان انتخابات ۱۹۹۲ انجامید. هاشمی در خاطرات ۱۷ مرداد ۱۳۷۱ مینویسد: «آقای سیدکمال خرازی نماینده دائم ایران در مقر سازمان ملل آمد...از تلاش اسرائیل برای اثبات اینکه ایران دنبال اسلحه اتمی است گفت و از درخواست [بیل] کلینتون، نامزد دموکراتها برای کمک ایران به روشن شدن مساله اتهام جمهوریخواهان درخصوص تاخیر آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران برای انتخابات. گفتم به آنها بگویند که اگر تحقیقات شود، به ضرر دموکراتها تمام میشود؛ چون آن زمان با فشار لیبرالها، سیاست این بود که برای کمک به دموکراتها، زودتر آزاد شوند.» (ص۲۴۸)
۱۳ آبان ۱۳۷۱ همزمان با سیزدهمین سالروز تسخیر سفارت آمریکا در تهران، بیل کلینتون نامزد حزب دموکرات توانست با پیروزی بر رقیب جمهوریخواهش به ریاست جمهوری برسد و طلسم ۱۲ سالۀ عدم موفقیت حزبش در انتخابات را بشکند. یک ماه بعد در ۱۶ آذرماه، هاشمی در خاطرات روزانهاش مینویسد: «آقای محلوجی آمد و گفت یک وزیر ایتالیایی از سوی [هنری] کیسینجر پیغام آورده که خوب است ایران درصدد تفاهم با آمریکا باشد.» (صص۴۶۴-۴۶۳)
پیش از لاریجانی، گزینه وزارت ارشاد چه کسی بود؟
موضوع استعفای سیدمحمد خاتمی، نخستین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینۀ هاشمی یکی از وقایع مهم در خاطرات سال ۱۳۷۱ اوست. اما شاید جالبتر از آن، گزینههای جایگزین او در این سمت باشند. خاتمی بیش از یک ماه از استعفایش میگذشت که مسئولیت را تحویل علی لاریجانی داد اما شاید کمتر کسی بداند که در طول این یک ماه، پیش از لاریجانی فرد دیگری نیز گزینۀ وزارت ارشاد بوده است؛ فردی که پی از بیست سال، نامش از خلال خاطرات هاشمی هویدا میشود. هاشمی در خاطرات روز خرداد ۱۳۷۱ مینویسد: «ساعت نه و نیم صبح در دفترم بودم. آقای [سیدکمال] خرازی، [نمایندۀ دائم ایران در سازمان ملل] آمد. دربارۀ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صحبت کردیم. قرار شد بررسی شود و برای دریافت نظرات، با رهبری ملاقات کنند.» (ص۱۹۱) هاشمی بعد از این اشارۀ کوتاه، دیگر صحبتی از وزارت خرازی نمیکند؛ نشانهای از آنکه این گزینه در ادامۀ کار، منتفی شده و قرعۀ فال به نام علی لاریجانی افتاده است. لاریجانی در ۲۰ مرداد ۱۳۷۱ بدون مخالفت نمایندگان از مجلس چهارم رای اعتماد گرفت. هاشمی در خاطرات ۱۲ مهر ۱۳۷۱ مینویسد: «آقای علی لاریجانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمد. گزارش اقدامات درخصوص سازماندهی، عزل و نصبها و اصلاحات را داد. مدعی است وضع وزارتخانه در زمان آقای [سیدمحمد] خاتمی بد بوده؛ معمولا مدیران جدید، چنین قضاوتی در مورد گذشته میکنند. برای آزاد کردن ویدیو و فعالتر نمودن فیلمسازی و ویدئوکلوپها و ساخت وسیع سینما اجازه خواست. قرار شد در مورد کمک به فیلمسازان خوب و کتابهای خوب و انضمام سازمان میراث فرهنگی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اقدام کند؛ سیاستهای خوبی ارائه کرد.» (ص۳۵۶)
***
رونق سازندگی
کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی (سال ۱۳۷۱)
به اهتمام حسن لاهوتی
دفتر نشر معارف انقلاب
چاپ اول، ۱۳۹۴
۸۰۰ صفحه
۳۲ هزار تومان
چهارشنبه 7 مرداد 1394
سلام و درود بی پایان بر تمامی اصحاب فکر و نظر و اندیشه
این پایگاه اینترنتی پاتوقی ست در فضای مجازی برای تمامی صاحبان خرد و اندیشه و نظر در تمامی عرصه های اجتماعی ،اقتصادی،سیاسی،تاریخی،فکری ،علمی،،فرهنگی،هنری و ورزشی
از بلاگفا کوچ کرده و در بلاگ اسکای ماوی گزیده ایم تا باز دست سرنوشت چه تقدیری برای ما رقم زند.
و تشکر و سپاس بیکران از استاد عزیزم جناب باهری که مشوق بزرگی برای ادامه راه و مهاجرتم به بلاگ اسکای شدند.سایه پرمهرشان هماره پاینده و مستدام باد.