مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره۱
جلسه: ۲
مذاکرات مجلس شنبه هفتم شهر شوال ۱۳۲۴ پس از حضور وکلاء و انعقاد مجلس
رئیس - معلوم می شود اجزاء مجلس خیلى کار دارند من همه روزه در ساعت چهار حاضر می شوم و چون قانون مجالس ملى این است که قبل از حضور وکلاء شروع به صحبت نمیشود باید وقتى که وکلا حاضر شدند در این باب تکلیف را تعیین کرد (در این موقع سید خالوى پسر آقا سید حسین که در واقعه مسجد جامع مقتول شده بود و سابقاً در باب قتل آقا سید حسین و اصلاح این امر به مجلس شکایت کرده بود و در این خصوص از مجلس شرحى به صدارت عظمى نوشته شده بود براى مطالبه جواب آن کاغذ به مجلس آمده عنوان مطلب کرد.)
رئیس - صدارت عظمى امر شما را به حکومت ارجاع کردهاند.
سید مزبور - سابقاً هم رجوع به حکومت شده و جز یک ماه معطلى فایده دیگر نبخشید حالا هم همانطور خواهد بود (جواب صدارت عظمى در این باب قرائت و مقرر شد مجدداً شرحى نوشته شود).
حاجى شیخ على - امر طبع روزنامه به کجا رسید.
آقا میرزا محسن - آنچه راجع به ما بود انجام یافته و از فردا شروع به طبع روزنامه میشود.
حاج شیخ على - کار طبع نظامنامه داخلى به کجا رسید.
محققالدوله - علت توقیف طبع روزنامه تا به حال مانعیت وزارت انطباعات و چاپ نکردن مطبعهها بود. فعلاً که دستخط همایونى در آزادى مطبوعات مجلس صادر شده همین دو روزه به طبع خواهد رسید.
حاج شیخ على - لازم است امور داخلى خود را منظم نمائید و ترتیب ورود تماشاچى و تسهیلات نوشتن وقایع نگاران و وقت حضور وکلا و ترتیب نشست و برخاست آن ها را مرتب کنید.
رئیس- وکلائیکه دیر به مجلس میآیند در خارج مشغول ترتیب تأسیس بانک ملى میباشند و گمان میرود تا وکلاء ولایات وارد شوند انتظام ترتیب اوقات حضور وکلا ممکن نباشد.
آقا میرزا طاهر - اشخاصی که ترتیب کار خود را منظم نمیکند چگونه میخواهند امور مملکت را منظم نمایند.
آقاسید حسین - چرا اشخاص محترم حاضر شده و معطل ورود سایرین بشوند. علاوه بر این مجلس معدلت که ما میگوئیم گویا بعد از این باید تأسیس شود والا با اینکه داد مظلومین از هر طرف بلند است چرا مجلس وظیفه خود را مداخله در امور شخصیه نمیداند و با این حال تکلیف مظلومین چیست و رفع ظلم را از که بخواهند و در این صورت چرا دیوان عدالت و مجلس تحقیق تشکیل نمیشود و چرا جواب عرایض و تلگرافات مردم را معین نمیکنند.
مشهدى باقر- وکلا میخواهند دو ساعت به غروب مانده حاضر و یک از شب رفته متفرق شوند.
صدیق حضرت - گویا وکلا معلم و محصل لازم دارند.
مشهدى باقر - حضرات تماشاچى میگویند اگر بعد از این وکلا بخواهند در حضور به مجلس تأخیر کنند عده تماشاچى زیاد خواهد شد.
رئیس - مکتوبى به عنوان جناب سعدالدوله رسیده آیا اجازه گشودن آن را داریم.
سعدالدوله - چون باید در مجلس قرائت شود باز کنید.
رئیس بعد از گشودن و مرور به سعدالدوله دادند. تلگرافى از کرمان از طرف ناظمالتجار به توسط آقا شیخعلى به مجلس مخابره شده و راجع به تظلمات شخصى بود در این موقع قرائت شد. لایحه در توصیف مجلس و شرح فوائد آن و اظهار همراهى در تأسیس بانک ملى از طرف امام جمعه به مجلس رسیده و در این لایحه اظهار شده بود که براى شرکت در بانک مزبور پنج هزار تومان شخصاً میدهند و اشخاص و اطراف ایشان هم به قدر ممکن امداد خواهند نمود.
سعدالدوله - (پس از قرائت لایحه مزبور (کسانی که در تأسیس بانک شرکت میکنند باید اقلاً پنج هزار تومان بدهند لیکن کسان دیگر هستندکه سى هزار تومان و بیشتر میدهند. بنابراین خوب است آقاى امام جمعه هم نسبت به تمول خودشان بیشتر از این همراهى فرمایند.
(در این موقع به قرائت لایحه که به سعدالدوله نوشته شده بود شروع شد. مضمون آن لایحه تقریبا این بود که به واسطه کمپانى پول در مملکت اقدامات در تأسیس بانک پیشرفت نخواهد کرد. استقراض از خارجه هم براى مملکت مضر است. در این صورت رعایا ترتیب بدهند. به عده شماره نفوس ایران بیست کرور تومان براى رفع احتیاجات حالیه جمع آورى خواهد شد. تا این جاى مکتوب قرائت شد و نهى از قرائت مابقى آن کردند).
حاج سید ابراهیم - در خصوص انتخاب و ورود وکلاء ولایات چه اقدامات شده.
آقاسید عبدالله مجتهد وارد خواهند شد.
زرگر باشى - زمستان در پیش است در باب ترتیب امور بلدیه تکلیفى معین نفرمودید.
رئیس- کارها باید موافق قاعده و ترتیب پیشنهاد شود. مسئله بلدیه هم به نوبت خود موضوع بحث خواهد شد.
سعدالدوله - اولا باید حدود ادارات معین شود پس از تعیین دستور وزراء مسئله ترتیب امر بلدیه راجع به وزارت داخله میشود فعلاً لازم است در تشکیل و برقرارى کمیسیون تعیین قوانین اهتمام شود.
صدیق حضرت - کمیسیون تشکیل شده لکن اعضاى آن هم مثل سایرین به اختلاف وقت حاضر میشوند.
آقا سید حسین - تکلیف عرایض چیست؟
صدیق حضرت - راجع به اشخاصى است که طرف رجوع عرایض هستند (مقصود وزراء مسئول است)
سعدالدوله - معمول مجالس ملى خارجه این است که جاى هر طبقه معین است و وزراء مسئول یا معاونین آنها هم حاضر میشوند تا اگر مطلبى راجع به یکى از آنها مذاکره شود فورا ترتیب و انجام آن را از آن وزیر بخواهند بنابراین لازم است شرحى به صدارت عظمى در باب فرستادن وزراء به مجلس نوشته شود.
رئیس - امشب مینویسم و فردا خوانده و فرستاده میشود.
صدیق حضرت - بلیتى چاپ شده و به حضرات تماشاچى داده خواهد شد که زیاده از اندازه جمع نشوند.
آقا میرزا سید ولىالله خان - هر قدر تماشاچى مجتمع شود ضررى نخواهد داشت.
سعدالدوله- به حمدالله تماشاچى ها همه اهل اطلاع هستند لازم است حاضر شوند و مذاکرات مجلس را به مردمان خارج برسانند که اسباب هشیارى و توسعه اطلاعات مردم شود.
آقا شیخ حسین - خوب است این تماشاچى ها مثل صاحب لایحه سابقه نهى از تشکیل بانک و تأسیس امور خیریه نکنند.
ادامه دارد
"کتابخانه،موزه و مرکزاسناد مجلس شورای اسلامی"
ساجد_شهر ری را که رد می کنی و به سه راه ورامین می رسی، اگر چند کیلومتر بنرهای نصب شده یکی از مدافعان حرم را دنبال کنی، درست جلوی منزلش خواهی رسید: فیروزآباد...
شهر مملو از تصاویر اوست و سردرِ خانه شان هم با بنرها و پلاکاردهای زیادی پوشیده شده است. نامش "حجت" است؛ «حجت اصغری شربیانی».
اول فرودین 1367 به دنیا امد و روز تاسوعای حسینی سال 94 ، طی «عملیات محرم» در حومه شهر «حلب»، با آتش «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی»، به جمع مدافعین شهید حرم پیوست.
خانواده او 33 سال پیش ساکن این محله شدند و تمام کودکی «حجت» در همین «فیروزآباد» گذشته است.
غروب یک روز پاییزی، میهمان حاج عبدالحسین و حاجیه خانوم وطن خواه والدین او شدیم تا برایمان از 27 سال زندگی «حجت» بگویند. از این که چه طور بزرگ شد، چطور لباس سپاه پوشید و چطور در «سوریه» خلعت شهادت پوشید.
خانه ای ساده و میهمان نوازی گرم. در میانه ی گفت و گو، خواهر و برادر بزرگتر «حجت» هم به ما کمک کردند تا او را بهتر بشناسیم.
می گفتند خودش همه چیز را برای شهادتش آماده کرده بود، از وصیتنامه اش که یکی برای خانواده و دیگری عمومی نوشته بود تا عکس هایش که از کودکی آن ها را از بقیه عکس های خانواده جدا کرده و حتی یادگاریهایی که روزهای آخر به دوستانش و خواهران و برادرانش داده و رفته.
فیروزاباد ورامین، تا امروز، 4 شهید مدافع حرم دارد که 3تن از آنها از برادران افغانستانی از «لشکر فاطمیون» و نفر چهارم هم «حجت» است که همه، کنار هم در «امام زاده شعیب» در همان محله تا ظهور مولایشان به امانت سپرده شده اند.
آن چه می خوانید حاصل حضور چند ساعتهی ما در منزل پدری «شهید حجت اصغری شربیانی» است.
***
مصاحبه را با حاج عبدالحسین (پدر شهید) آغاز کردیم:
* خانواده ما در شربیان سرشناس هستند
ما اهل شربیان در آذربایجان شرقی در 70 کیلومتری تبریز هستیم. پدرم کشاورز بود و جو، گندم، یونجه، نخود و این جور چیزها میکاشت. چون آب کم بود، محصولات دیگری نمیکاشتیم اما الان اوضاع عوض شده است.
پدرم «حاج حسن» به واسطه خانوادهای که داشتند جزو سرشناسهای شهر بود و اخلاق خاصی داشت. هر جا که میدید به کسی ظلم میشود از او دفاع میکرد.
جد ما هم جزو تجار و معتمدین شهر بود برای همین پدرم وضع مالی خوبی داشت به طوری که زمینهای اطراف مسجد جامع شهر را میخرید تا مسجد را گسترش دهد.
هر سال محرم به حدود 700 نفر نذری میداد و هر کسی میآمد، مطمئن بود که دست خالی برنمیگردد. ما 3 برادر و یک خواهر بودیم و خیلی از کارهای خیر پدرم را بعد از فوت او که زمستان سال 88 بود فهمیدیم.
* حرف آخر باید حرف آقا باشد
ما مقلد آیتالله عبدالحمید شربیانی بودیم که ساکن مشهد و جدش از مجتهدین نجف بود. البته در آذربایجان همانطور که میدانید از اول بیشتر مردم مقلد شریعتمداری بودند.
ما قبل از آیتالله شربیانی، البته البته مقلد امام (ره) بودیم اما بعد از فوت ایشان به آیتالله شربیانی رجوع کردیم و الان هم معتقدیم که حرف آخر را باید امام خامنهای بزند و اگر حرف ایشان نباشد این مملکت هیچ چیزی نخواهد داشت. ما که اینطور فهمیدیم و بچههایمان را هم همینطور تربیت کردیم.
خانواده ما در همان زمان شاه هم انقلابی بود. یادم هست که پدرم یک بار برای شهدای قم تعزیه گرفت و آنجا اعلامیه هم پخش کردند. وقتی هم که ژاندارمری از موضوع مطلع شد به هیأت ما آمد اما پدرم رفت و با صحبت موضوع را حل کرد.
* تصمیم گرفتم به تهران بیایم
تا سال 60 شربیان بودم و همان جا هم ازدواج کردم. سال 61 به اینجا (فیروزآباد ورامین) آمدم و زمینی خریدم و خانهمان را همین جا ساختم. یکسال بعد هم خانواده را با خود به اینجا آوردم و در کارخانه کاشی سعدی مشغول به کار شدم و الان هم بازنشسته همانجا هستم.
* خانواده حاج خانوم را میشناختم ولی همدیگر را ندیده بودیم
ما با خانواده حاجخانم آشنا بودیم یعنی چون شهرستان کوچک بود، همه همدیگر را میشناختند ولی من و حاج خانم همدیگر را ندیده بودیم.
پدر ایشان «هاشم» نام داشت و با پدر من اصطلاحا «هم خرمن» بودند. آن زمان پدر و مادرها برای بچهها تصمیم می گرفتند و می گفتند دختر فلانی را برای شما گرفتیم و کسی هم شکایت نمیکرد.
مادر: ما هم خانواده حاج آقا را میشناختیم و مادر ایشان به منزل ما رفت و آمد داشت.
پدر: یک روز پدرم آمد و گفت که هاشم مرد خوبیست. مادرم هم گفت دختر آنها هم که به مسجد برای نماز میآید را میشناسم. اینطور شد که برای ما تصمیم گرفتند و ما در سال 51 ازدواج کردیم که ثمره آن 7 فرزند شد: 5 دختر و 2 پسر و حجت فرزند ششم بود. از این 7 فرزند، 2تا از دخترانم در شهرستان به دنیا آمدند و بقیه در تهران.
اسمش را خودم انتخاب کردم. اسم پسر بزرگترم مهدی بود و ما حتما میخواستیم اسم پسرانم اسم امام باشد.
* یک بار که معلم او را کتک زد خیلی ناراحت شدم
حجت بچه شلوغی بود ولی نه اینطور که مثلا اذیت کند یا برای مثال شیشهای بشکند و دعوا کند. چه در محل و چه در مدرسه. یکبار یادم هست معلمشان گوش او را پیچانده بود. حجت آمد و به من گفت و من خیلی ناراحت شدم چون میدانستم بچه ساکتی است. رفتم به مدرسه و به معلمشان گفتم چرا او را کتک زدی؟ گفت پسر شما موشک درست میکند و به سقف کلاس میزند. گفتم مگر سقف پایین آمده بود؟ باید نصیحتش میکردی و به من میگفتی.
* هرچه میخواستند برایشان میخریدم
من هیچ وقت نگذاشتم بچههایم در کودکی برای پول کار کنند. هر چه میخواستند برایشان میخریدم. بعدا هم برای آنها یک مغازه کامپیوتری زدیم که خودشان آنجا کار میکردند.
* بجای تنبیه، تهدید می کردم
مادر: گاهی دعوا هم میکرد اما من هیچ وقت آنها را تنبیه نکردم. تنبیه بیشتر با پدرشان بود. من البته عصبانی میشدم ولی کتک نمیزدم. بیشتر تهدید بود. او را در همین مدرسه محل ثبتنام کردیم و چون نزدیک بود خودشان میرفتند و میآمدند.
یادم نمیآید که کسی از او شکایتی کرده باشد. در مدرسه هم گاهی شلوغ میکرد اما درسش خیلی خوب بود.
* او را به اسم «طاها» میشناختند
پدر: روابط عمومی بالایی داشت. هیأتی به نام «جوانان متوسل به حضرت زهرا (س)» تشکیل داده بود و چند گروه هم در فضای مجازی داشت که البته آنجا به اسم «طاها» او را میشناختند و حتی بعد از شهادتش هم که بعضی از دوستانش به منزل ما میآمدند او را به اسم طاها میشناختند.
در هیأت چنان گریه میکرد که من خجالت میکشیدم و میگفتم حجت این کارها چیست که میکنی؟ میگفت این حرفها یعنی چه من این کارها را به خاطر امام حسین (ع) میکنم.
امسال که نبود، نصف بچهها به هیأت نمی آمدند. وقتی رفتم به آنها گفتم چرا هیأت نمیآیید، گفتند وقتی حجت نیست صفایی ندارد و من گفتم شما به خاطر امام حسین (ع) میآیید.
* 6 ماه بخاطر حرف امام(ره) به جبهه رفتم
ما تازه به تهران آمده بودیم و شرایط زندگی سخت شد. مثلا نفت که میآمد، باید میرفتیم از سر فیروزآباد تهیه میکردیم. حاج خانم هم هنوز به محل عادت نکرده بود و حتی نمیتوانست فارسی صحبت کند اما وقتی سال 65 جنگ شدت گرفت و امام (ره) دستور دادند که هر کسی میتواند به جبهه برود، این حرف خیلی روی من تأثیر گذاشت و گفتم هر طور که شده باید بروم.
موضوع را با حاج خانوم در میان گذشاتم. گفت اگر شما بروید ما چه کنیم؟ من هم جواب دادم الحمدالله اینجا امن است. شما پرستار بچهها باشید تا اجرتان را حضرت زینب (س) بدهد.
به هر حال ایشان راضی شد و ما 6 ماه به جبهه غرب رفتیم و عضو گردان جندالله شدیم. البته 2 ماه هم برای آموزش در لشکر 21 حمزه بودیم و مدتی هم کار حفاظتی کردیم تا اینکه نیروهای اعزامی به جبهه زیاد شد و گفتند چون نیرو زیاد است، هر کس میخواهد، میتواند برود.
* سال 90 وارد سپاه شد
در خانواده ما 2تا از برادران حاج خانوم پاسدار بودند و از اول انقلاب وارد سپاه شدند. البته یکی از دختران و همسرش هم نظامی اند. حجت هم دانشجو بود و در رشته کامپیوتر تحصیل می کرد. من خیلی دوست داشتم که درسش را ادامه دهد و البته هر کاری که دوست دارد انتخاب کند اما چون با داماد ما خیلی رفیق بود با او رفت و عضو سپاه شد و البته درسش را هم ادامه میداد. ما هم هیچ مخالفتی نداشتیم.
حجت سال 90 وارد سپاه سیدالشهداء(ع) شد و در همین پادگان خاتم کار میکرد.
* گفت کار اداری را هرکسی میتواند انجام دهد
یکبار به او گفتم بهتر نیست به شهر بروی و در ستاد لشکر مسئولیت بگیری؟ میگفت کار اداری را هر کسی میتواند بکند اما کار ما اینجا حساس است. مسئول آتشبار پدافند بود. در پادگان هم خیلی از او راضی بودند. حتی سردار نصیری (فرمانده سپاه استان تهران) که بعد از شهادتش به منزل ما آمد، بسیار ناراحت بود.
* هیچوقت بچه هایم از ما دور نبودند
قبل از اعزام حجت به سوریه دلم شور میزد. چند بار هم در هیأت گفتم که برای مدافعین حرم حضرت زینب(س) دعا کنید. انگار به من الهام میشد.
حجت 3-2 بار پیش از آن قرار بود به سوریه اعزام شود اما قسمت نمیشد و برمی گشت. بچههای من هیچ وقت این قدر از من دور نشده بودند.
* گفت مادر! مگر مسلمان نیستی؟
مادر: بیشتر با من درد دل میکرد. میگفت اگر جنگ بشود میروم و بعد برای اینکه من را راضی کند میگفت مگر شما مسلمان نیستید و نمیبینید که حرم حضرت زینب(س) را به آتش میکشند و زنها و بچههای بیگناه را میکشند؟ فردا اگر امام زمان(عج) بیاید چطور میخواهید با او روبهرو شوید؟ من هم راضی بودم و اجازه دادم که برود.
* 4بار برایش خواستگاری رفتیم
میخواستیم برایش زن بگیریم. خودش هم میگفت که دوست دارد زن بگیرد و حتی از برادر بزرگترش هم اجازه گرفت. 4 بار هم خواستگاری رفتیم اما دفعه آخر که خواستم از او جواب بگیرم، گفت حالا بگذارید ببینم چطور میشود.
پدر: ما رسم نداشتیم که پسر کوچکتر قبل از برادرش ازدواج کند اما هر چه به آقا مهدی میگفتیم بهانه می آورد. به حجت گفتم شما بیا زن بگیر. آخرین جایی هم که به خواستگاری رفتیم به دختر خانم گفته بود که حتی اگر ازدواج هم کند باز به سوریه خواهد رفت.
* حجت پرسپولیسی بود
برادر: همیشه با هم بودیم و دوستان مشترکی داشتیم. من استقلالی دو آتیشه بودم و حجت پرسپولیسی. اما زیاد کلکل نمیکرد. در محله خودمان هم یک لیگ فوتبال داشتیم و یک ماه قبل از شهادت حجت قرار بود با تیم رقیبمان که از محله روبهرو است بازی کنیم. هرچه به حجت گفتیم، نیامد. میگفت من خیلی وقت است فوتبال بازی نکردهام و نمیتوانم بازی کنم اما روزهای آخر که قرار بود با بچههای محلمان بازی کنیم آمد و اتفاقا خیلی هم خوش گذشت و این آخرین بازی حجت بود.
* چند ماه قبل برای اعزام ثبت نام کرده بود
مادر: چند ماه قبل از اعزام، 10 روز برای آموزش به کرج رفت اما وقتی که خواست به سوریه برود من ابتدا مخالفت کردم اما گفت مامان دیگه زیرش نزن. خودت قول داده بودی.
پدر: چند ماه قبل ثبتنام کرده بود. دو سه بار میخواست به سوریه برود که نمیشد. حتی تا فرودگاه هم میرفت و برمیگشت. آخرین بار من به او گفتم حجت تو ما را اسیر کردی. چند بار خداحافظی میکنی؟
فکر میکنم ناراحت شد و من الان خیلی پشیمانم که چرا این حرف را زدم (گریه) نباید این حرف را میگفتم. هر وقت یادش میافتم ناراحت میشوم. او آن روز هیچی نگفت البته من هم شوخی کردم و منظوری نداشتم اما نمیدانم انگار با من قهر است که به خواب من نمیآید.(گریه)
* دوست داشتم او را در کت و شلوار ببینم
مادر: روزی که خواست برود، ما منزل دخترم بودیم. 14 مهر ظهر بود که زنگ زد و گفت میخواهم به مأموریت بروم. من خودم وسایلش را جمع کردم. چند دست لباس و یک دست کت و شلوار برای او گذاشتم و قدری هم پسته و آجیل برای او خریدم. میگفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما میشوم شیک باشم.
پدر: خیلی شیک بود و لباس زیاد میخرید.
مادر: گفتم صبر کن تا بیایم منزل اما قبول نکرد و خودش به خانه خواهرش آمد. خیلی دوست داشتم او را با کت و شلوار ببینم. وقتی در لباس نظامی میدیدمش افتخار میکردم. موقع خداحافظی برگشت و گفت اینقدر به من نگاه نکن.
* گفته بود برای ماموریت به سیستان میروم
برادر: چون چندبار رفته بود و برگشته بود و مادر ما هم خیلی بیتابی میکرد، قرار گذاشتیم تا به کسی خصوصا مادر و پدر نگوییم که به سوریه میرود. گفته بودیم مأموریت او در سیستان است.
خواهر: ما میدانستیم که به سوریه میرود اما من یواشکی به حجت گفتم که به مادر نگو و حجت هم قبول کرد و گفت که برای مأموریت به سیستان و بلوچستان میرود.
گفته بود می روم سیستان ولی از سوریه تماس گرفت
* نشد که با هم خداحافظی کنیم
مادر: بار اول که زنگ زد پرسیدم کجایی؟ گفت چه فرقی میکند. اینجا تلفن نداریم و اگر من نتوانستم زنگ بزنم ناراحت نباشید.
برادر: حجت 2 بار با خانواده تماس گرفت که دفعه دوم یک شب قبل از شهادتش (شب تاسوعا) بود که البته من منزل نبودم اما با موبایل من تماس گرفت و کمی با هم صحبت کردیم و دلجویی کردیم چون قبل از رفتن حجت با هم بحث داشتیم و حتی نشد که از هم خداحافظی کنیم. وقتی به خانه برگشتم، مادرم پرسید چرا دروغ گفتی؟ حجت با خانه تماس گرفت و گفت که کجاست.
* زنگ زد و گفت حرم حضرت زینب(س) بودم
مادر: دفعه دوم که زنگ زد گفتم تا نگویی کجایی با تو صحبت نمیکنم. جواب داد که الان از زیارت حرم حضرت زینب(س) برمیگردم. من هم نگران بودم و هم خوشحال شدم. شب تاسوعا بود.
پدر: من از اول می دانستم که او به سوریه رفته است اما چیزی نمیگفتم. وقتی هم که شهید شد همه محل میدانستند جز ما.
* گفتن حجت ترکش خورده ولی می دانستم که شهید شده
مادر: ما آن روز منزل برادرم بودیم. دیدم دامادم و پسرم آمدند منزل. به پسرم گفتم چرا گریه کردی؟ گفت هیأت بودم. یک روز بعد از عاشورا بود.
خواهر: همه ما میدانستیم جز پدر و مادرم.
مادر: صبح فردای آن روز دیدم که داماد و برادرم به منزلمان آمدند و برادرم گفت میگویند حجت ترکش خورده است. (گریه) اما من گفتم نه. شهید شده است.
پدر: برادر حاج خانم گفت حاجی! حجت زخمی شده اما من گفتم که چرا میگویید زخمی شده؟ دروغ نگویید. حجت شهید شده است. بعد آنها گریه کردند.
من از چند روز قبل دلم خیلی بیقرار بود. متأسفانه خبر در محل ما پیچیده بود و هر کسی چیزی میگفت. بعضی میگفتند حتی بدنش تکهتکه شده است. یک هفته حدودا طول کشید تا جنازه برگشت و در طول این هفته تمام محل ما عزاداری میکرد.
* راضی نبودیم برای برگرداندن جنازه حجت کسی شهید شود
خواهر: میگفتند محل شهادت حجت محاصره بوده و معلوم نیست که بتوانند جنازه را برگردانند.
پدر: گفته بودند اگر آمبولانس برای برگرداندن جنازه بفرستیم ممکن است آمبولانس را هم بزنند و ما شهید بیشتری بدهیم که ما گفتیم راضی به این کار نیستیم. هر وقت جنازه آمد آمد.
* شهادتی شبیه حضرت عباس(ع) در روز تاسوعا
روزی که پیکرش را به معراج آوردند من را نمیبردند و میگفتند شاید اگر جنازهاش را ببینید روی اعصابتان تأثیر بگذارد اما من قبول نکردم و گفتم مطمئن باشید اتفاقی نخواهد افتاد. باید بروم و ببینم.
حجت با خمپاره شهید شده بود اما آنطور هم که میگفتند نبود. سر و صورتش کامل بود اما دستش مانند حضرت عباس (ع) قطع شده بود. بقیه بدنش را ما ندیدیم و من همان جا گفتم هیچ کس حق ندارد پیش مادر و خواهرانش از جنازه او حرفی بزند و من راضی نیستم چون ناراحت میشدند.
خوشحال بودم که حجت در روز تاسوعا شهید شده است. مانند حضرت عباس شجاع بود و مانند او هم به شهادت رسید. البته حاج خانم را همان شب به معراج بردیم اما اجازه ندادیم جنازه را ببیند.
* یک هفته سخت برای مادر
مادر: این چند روز تا جنازه برگردد خیلی سخت تحمل کردم (گریه)
یک شب ساعت 3 شب بود که دیدم چراغ اتاق حجت روشن است. در را که باز کردم دیدم سجاده را پهن کرده و دور و برش هم پر از کاغذ است. گفتم حجت چه کار میکنی؟ گفت نماز میخوانم همان روز بود که وصیتنامهاش را مینوشت و وصیت کرده بود که در همین امامزاده شعیب دفن شود.
از شهید حجت اصغری شربیانی 2 وصیت نامه بر جای ماند؛ یکی خطاب به خانواده و دیگری -که مفصلتر است- یک وصیتنامه عمومیست که هر دو وصیت نامه را مشرق در روزهای آینده منتشر خواهد کرد.
مشرق
1394/09/03
خبرگزاری شبستان: مطابق منابع روایی اهل سنت و شیعه، پیامبر (ص) مسلمانان را از تکفیر یکدیگر نهی می کردند و در برخی روایات نقل شده است: من کفّر مسلماً فلیس بالمسلم؛ هر کس مسلمانی را تکفیر کند، مسلمان نیست.
۱۳۹۴/۹/۱۸
حجت الاسلام والمسلمین محمدجعفر مروجی طبسی، استاد و نویسنده حوزوی در گفتگو با خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستاندر خصوص نوع برخورد پیامبر اسلام (ص) با پدیده تکفیر اظهار کرد: پدیده تکفیر، امری است بسیار پلید و زننده که هرگز با روح اسلام و قرآن و نبوت جهانی پیامبر اکرم (ص) سازگاری ندارد چنانکه خداوند در قرآن کریم سوره مبارکه انبیاء آیه 107 می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»؛ و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتى براى جهانیان.
وی ادامه داد: این رحمه للعالمین بودن با پدیده تکفیر به هیچ عنوان قابل جمع نیست و به عبارت دیگر ایده و طرز تفکر تکفیر با رحمت للعالمین بودن پیامبر(ص) منافات دارد و در تضاد است چنان که در فتح مکه شعار پیامبر اسلام (ص)"الیوم، یوم المرحمه" بود یعنی امروز روز رحمت است (در مقابل ابوسفیان که می گفت: الیوم، یوم الملحمة؛ امروز روز انتقام است.)
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه در واقع پیامبر (ص) دم از رحمت و بخشش می زدند و ابوسفیان از خونریزی و انتقام، تصریح کرد: دو طرز فکر آن زمان در مکه وجود داشت که امروز هم پدیده تکفیر نشات گرفته از افکار باطل ابوسفیان و خوارجی است که امیرمومنان (ع) را تکفیر می کردند.
وی تاکید کرد: مطابق منابع روایی اهل سنت و شیعه، پیامبر (ص) مسلمانان را از تکفیر یکدیگر نهی می کردند و در برخی روایات نقل شده است: «من کفّر مسلماً فلیس بالمسلم؛ هر کس مسلمانی را تکفیر کند، مسلمان نیست.»
مولف کتاب "تمسک اهل بیت (ع) به قرآن کریم" با بیان اینکه همچنین در روایت دیگر از پیامبر (ص) نقل شده است که تکفیر اهل قبله هم جایز نیست، اذعان کرد: اهل قبله کسانی هستند که رو به قبله نماز می خوانند یعنی مسلمانان؛ به عبارت دیگر هر فردی که شهادتین را بر زبان جاری کند، از دیدگاه رسالت و نبوت راه یافته است به اسلام و مسلمانی. حال سوال اینجاست این آدم های منحطی که هر فردی عقیده آنها را قبول نکند، او را کافر می دانند، با این روایت پیامبر (ص) چه خواهند کرد و آیا آنها خود را برتر از پیامبر اسلام (ص) می دانند؟! آیا این مساله صف بندی مقابل پیامبر (ص) نیست که مسلمانان را متهم به کفر کرده و قتل آنها را جایز می دانند؟
وی با تاکید بر اینکه بدون تردید خط تکفیر از خط اسلام جداست و کاملا در تضاد با آن و سیره رسول اکرم (ص) است، بیان کرد: نحوه برخورد پیامبر (ص) با کافران نخست موعظه بود و اگر کافران با اسلام از درِ جنگ وارد می شدند، پیامبر (ص) برای حفظ دین و اسلام با آنها مبارزه می کردند.
این پژوهشگر دینی ابراز کرد: صلح حدیبیه یکی از شواهدی است که نشان می دهد پیامبر (ص) حتی با کافران و مشرکان نیز برخورد رحمت آمیز و مسالمت آمیز داشتند و تا زمانی که آنها خلاف قرار داد صلح عمل نکرده و علیه اسلام نمی شوریدند و با مسلمانان عداوت نمی ورزیدند و کافر حربی نمی شدند، اقدامی علیه آنها نمی کرد؛ این برخورد پیامبر (ص) با کافران و مشرکان بود و با این حساب، به طریق اولی برخورد خشونت آمیز با مسلمانان به بهانه تکفیر قطعا مردود شمرده می شود.
حجت الاسلام والمسلمین مروجی طبسی ادامه داد: در حقیقت پیامبر اسلام (ص) با کافران و مشرکان زندگی مسالمت آمیزی داشتند و تا زمانی که آنها خطری برای اسلام به وجود نمی آوردند و عهدشکنی و عدول از صلح نامه نمی کردند، در امان بودند. ضمن آنکه هیچ گاه پیامبر (ص) آغاز کننده جنگ نبودند.
وی با اشاره به اینکه سنت پلید سر بریدن به بنی امیه باز می گردد هر چند پیش از آن نیز وجود داشت اما به این گستردگی نبود، گفت: بنی امیه در واقعه کربلا سر بریدن را باب کرد و سرهایی را از بدن جدا کرد که اهل نماز شب بوده و در رکاب امام حسین (ع) حاضر شده بودند اما سر بریدن و تکفیر هرگز با روح اسلام سازگاری ندارد.
مولف کتاب "رجال شیعه در صحاح اهل سنت" یادآور شد: امروز متاسفانه تکفیری ها با پخش کلیپ های ناهنجار تلاش می کنند بر فکر و اندیشه نوجوانان اثرات ضد شیعی مبنی بر اینکه شیعه کافر است و کشتن آنها واجب، گذاشته و با این بهانه های واهی امروز به جان نه تنها شیعه، بلکه مسلمانان عراق و لبنان و افغانستان و آفریقا و یمن افتاده و به اسم اسلام نسل کُشی می کنند؛ سنتی که هرگز در سیره پیامبر (ص) دیده نشد و جایگاهی نداشت.
فرقه های انحرافی
سرعین شهری کوچک در 25 کیلومتری جنوب اردبیل است. این شهر به علت
چشمههای آبگرم فراوان شهرت دارد و یکی از مناطق گردشگری در استان اردبیل
است.
شهر سرعین در 04/48 درجه طول شرقی و 09/38 درجه عرض شمالی با مساحتی بیش از
1280000 متر مربع در 28 کیلومتری غرب شهر اردبیل قرار دارد. ارتفاع متوسط
شهر از سطح دریا 1650 متر میباشد.
جاذبههای شهر سرعین
آبگرم ها
سرعین دارای دهها چشمه آب گرم معدنی میباشد که از کوه سبلان سرچشمه میگیرند.
لیست برخی آبگرم های معروف سرعین گاومیش گلی
بش باجیلار
مجتمع آب درمانی سبلان
آبگرم ژنرال
آبگرم پهنلو
قهوه سویی
ساری سو
آب درمانی شفا
قره سو
ایرانیان(به زودی)
چشمه آبگرم دالار
این پیست برای بالارفتن اسکیبازها مجهز به تلهسییژ است، همچنین مجموعه دارای جاده آسفالت ، یک مسیر اسکی آموزشی ، دو ایستگاه کلاسهای آموزشی ، مهمانسرا و رستوران میباشد.
خیابان انقلاب، تنها نمایشگاه دائمی کتاب ایران حتی در پنجشنبه سرد پاییزی هم پر رفت و آمد است، اما در میان این رفت و آمدها آنچه سهم بازار نشر میشود، خیلی نیست.
روزنامه صبا - پوریا میرآخوری: خیابان انقلاب، تنها نمایشگاه دائمی کتاب ایران حتی در پنجشنبه سرد پاییزی هم پر رفت و آمد است، اما در میان این رفت و آمدها آنچه سهم بازار نشر میشود، خیلی نیست.
در چنین بازاری وقتی از پرفروشها حرف میزنیم منظورمان فروشهای صد
نسخهای و بالاتر نیست، بعضی از مثلا پرفروشها به اتکای فروش پنج نسخهای
در یک فروشگاه به فهرست پرفروشهای هفته دوم آبان راه یافتهاند. البته که
این موضوع با تیراژهای بعضا 150 نسخهای برخی کتابها مساله غریب و دور از
ذهنی نیست.
در این گزارش بهمعرفی پنج کتاب پرفروش کتابفروشیهای
معتبر در هفته گذشته میپردازیم. با این توضیح که در بین آمار پرفروشهای
هفته گذشته جای انتشارات نگاه خالی است و دلیلش هم به این برمیگردد که
انتشارات نگاه فروشگاه ندارد و کارکنانش در دفتر حضور نداشتند که آمار
پرفروشهایشان را جویا شویم.
فروشگاه نشر مرکز
1. «جستارهایی در باب عشق» اثر تازه ترجمه
شده آلن دوباتن، نویسنده سوییسی است که در ایران کتابهایش پرطرفدار و
پرفروش است. گلی امامی که «هنر سیر و سفر» این نویسنده را پیشتر ترجمه
کرده بود، اینبار نیز ترجمه اثر دیگری از دوباتن را انجام داده است.
این
کتاب که به بررسی عشق از زوایای مختلف میپردازد، از سوی نشر نیلوفر در
228 صفحه و به قیمت 14 هزار تومان امسال منتشر شده است و هفته گذشته در صدر
پرفروشهای فروشگاه نشر مرکز قرار داشت.
2. «ما ایرانیان» عنوان
دومین کتاب پرفروش هفته گذشته این فروشگاه است. این کتاب به قلم مقصود
فراستخواه، درصدد زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانیها است که در
240 صفحه و به قیمت 18 هزار تومان از سوی نشر نی منتشر شده است.
3. «پرنده روح» کتابی برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان است که مایکل
اسنانیت، آن را نوشته و اکرم حسن ترجمهاش کرده است. این کتابِ ساده فلسفی
با خطوط ساده نیز تصویرسازی شده است که نشر مرکز آن را روانه بازار کرده
است.
4. «باغ همسایه» رمانی از خوسه دونوسو، است که امسال با ترجمه
عبداله کوثری در 302 صفحه و قیمت 20 هزار تومان از سوی نشر آگاه به بازار
آمده است. این رمان درباره زوج درماندهای است که در غیاب فرزندشان دوران
پریشان احوالی ایام تبعید را سپری میکنند.
5. «دختری در قطار»
عنوان رمانی از پائولا هاوکینز، است که پرفروشترین کتاب سال 2015 است. این
کتاب را محبوبه موسوی به فارسی برگردانده است که در 320 صفحه و به قیمت 18
هزار تومان از سوی نشر میلکان عرضه میشود.
«دختری در قطار» رمانی
مهیج و پلیسی درباره زنی به نام ریچل است که با تفکرات خاص خود تریلری
روانشناسانه را رقم میزند. این کتاب پنجمین کتاب پرفروش هفته گذشته
فروشگاه نشر مرکز بوده است.
دفتر نشر ماهی
از آنجایی
که نشر ماهی فروشگاهی ندارد، به سراغ دفترشان رفتیم و طبیعی است که هر پنج
فروش هفته گذشته از کتابهای همین نشر باشد. پرفروشهایی که در میان آنها
کتاب تازه به چاپ رسیده «آشیانه اشراف» در صدر قرار دارد.
1.
«آشیانه اشراف» از تازههای نشر ماهی در پاییز امسال است. این رمان کوتاه
را تورگنیف در 40سالگی نوشت و مضمون آن درباره شخصیتهایی است که در
سالهای قرن هجدهم و نوزدهم در روسیه به آدم زیادی معروف بودند؛
اشرافزادههایی تحصیلکرده و باسواد که سودی به جامعه نمیرسانند و کار و
فعالیتی ندارند.
خط قصهاش پیرامون نجیبزادهای به نام لاورتسکی
است که برای تحصیل به مسکو میرود و همانجا در یک سالن تئاتر، شیفته دختر
جوان زیبایی میشود و با او ازدواج میکند، اما... . این کتاب با ترجمه
آبتین گلکار، در 192صفحه، قطع رقعی و با قیمت 14 هزار تومان در رتبه نخست
پرفروشهای نشر ماهی در هفته گذشته است.
2. «دوستش داشتم»، نوشته
آنا گاوالدا، است که پاییز امسال چاپ چهارم آن روانه بازار شده است. این
داستان شرح ماجرای زنی است، بعد از اینکه شوهرش او و دو دخترش را ترک
میکند همراه آنها به ویلای پدر و مادرش میرود.
این کتاب در 176صفحه، قطع جیبی و قیمت هشت هزار تومان دومین کتاب پرفروش نشر ماهی در هفته پیش بود.
3.
«شبهای روشن» نوشته فئودور داستایفسکی که با ترجمه سروش حبیبی برای
اولین بار در پاییز 1389 وارد بازار شد در پاییز امسال به چاپ سیزدهم رسیده
است. این داستان شرح اشتیاق جوانی رویاپرداز است که زندگی را درتنهایی
بهسر میبرد و به دنبال گمشدهای که با او همزبانی کند، هر سو میپوید.
تا
عاقبت در کنار آبراه با دوشیزهای گریان، که او نیز عاشقی شیدا و تنهاست،
آشنا میشود و خیال میکند که ایام تنهاییاش بهسر آمده، اما... . این
کتاب 112صفحه، در قطع جیبی و به قیمت چهار هزار و 500 تومان است که جایگاه
سومین کتاب پرفروش هفته گذشته را از آن خود کرد.
نسخه مصور این
کتاب در نمایشگاه کتاب امسال با تصویرگری مستیسلاف والریانوویچ دابوژینسکی،
در قطع رقعی و قیمت 10 هزار تومان نیز عرضه شده بود.
4. «استالین»
از ادوارد رادزینسکی، همانطور که از نام آن پیداست، کتابی در زمینه تاریخ
و سیاست است که تعداد صفحات زیاد (700صفحه) قیمت 45 هزار تومانی را برای
آن رقم زده است. با این حال، «استالین»در هفته گذشته چهارمین اثر پرفروش
این نشر بوده است که چاپ دوم آن در بهار94 و قطع وزیری موجود است.
5. «زنگبار یا دلیل آخر» به قلم آلفرد آندرش و ترجمه سروش حبیبی نیز از تازههای نشر ماهی است که تابستان امسال روانه بازار شد.
این
داستان که ماجرای آن در اواخر دهه1930 آلمان میگذرد، شرح مواجهه چند
شخصیت با یکدیگر است که میخواهند همراه با مجسمه زیبایی که پلیس به دنبال
آن است از آلمان فرار کنند. این کتاب در 160صفحه، قطع رقعی و قیمت 10 هزار
تومان، پنجمین کتاب پرفروش هفته گذشته نشر ماهی بوده است.
فروشگاه نشر مروارید
پرفروشهای فروشگاه نشر مروارید را کتابهای درسی تشکیل میدهند، اما از ذکر آنها گذشتیم تا به فهرست زیر برسیم.
1.
«تو همچون پاریس زیبایی» اولین مجموعه شعر غلامرضا معدنیپور، مدرس
دانشگاه هنر است. به گفته او 70درصد اشعار این کتاب عاشقانه است و گرچه
زبانی غمگینانه، تلخ و گزنده دارد اما پایان را امیدوارانه ترسیم میکنم.
2.
«دانشنامه سیاسی» داریوش آشوری که به چاپ بیست و چهارم رسیده است در 351
صفحه، قطع رقعی و قیمت 19 هزار و 500 تومان از سوی نشر مروارید منتشر شده
است. این کتاب درباره فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی است.
3. «بیشعوری» کتابی از خاویر کرمنت و با ترجمه محمود فرجامی است که همچنان
میفروشد و در رده سومین پرفروش هفته گذشته در نشر مروارید قرار گرفت.
این کتاب که نشر تیسا آن را منتشر کرده است درباره بیماری خطرناکی همنام
با عنوان کتاب است که شکلهای مختلف بروز آن را توضیح میدهد.
4. «چهل سالگیها»، گزینگویهها و عکسهای غلامرضا معدنیپور است که نشر جمال هنر آن را در 144صفحه و قطع خشتی منتشر کرده است.
5.
«چقدر خوبیم ما» که عنوان آن ما را به یاد بازی حسرتبرانگیز
ایران-آرژانتین میاندازد، مجموعه شعر طنزی است از ابراهیم رها که امسال در
94صفحه، قطع رقعی و به قیمت هفت هزار و 500 تومان از سوی نشر مروارید به
بازار عرضه شده است.
فروشگاه انتشارات روزبهان
1. «گفتاری درباره اقتصاد سیاسی» از ژانژاک روسو به ترجمه سیدمهدی یوسفی است که از سوی انتشارات روزبهان منتشر شده است.
این
کتاب رسالهای است که ژانژاک روسو آن را در سال 1755، برای دائرالمعارف
نوشت. این متن در واقع ورود روسو به عرصه نظریه یا فلسفه سیاسی بود. این
کتاب 128صفحه و به قیمت 9 هزار و 500 تومان پرفروشترین کتاب هفته گذشته
فروشگاه انتشارات روزبهان بوده است.
2. «یک عاشقانه آرام» پس از
مسابقه کتابخوانی برنامه خندوانه، همچنان جزو پرفروشهای انتشارات
روزبهان بهشمار میرود و از این جهت رده سوم فروش در هفته گذشته این
فروشگاه را دارد. این رمان نادر ابراهیمی در 240صفحه و به قیمت 15 هزار
تومان به فروش میرسد.
3. «انواع مرغابی و سه نمایشنامه دیگر» از دیوید ممت با ترجمه بهرنگ رجبی
است که امسال نشر چشمه در 161صفحه، قطع رقعی و به قیمت 11 هزار تومان
روانه بازار کرده است.
4. «در جستوجوی صبح» کتابی دوجلدی است که
خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار انتشارات امیر کبیر را شامل میشود.
انتشارات روزبهان این کتاب را در1224 صفحه، با جلد سخت و به قیمت 95 هزار
تومان منتشر کرده است و چهارمین کتاب پرفروش فروشگاه این نشر محسوب میشود.
5.
«مفاهیم و رویکردها در آخرین جنبشهای هنری قرن بیستم» از ادوارد لوسی
اسمیت و ترجمه علیرضا سمیعآزاد در 304صفحه، قطع وزیری و قیمت هشت هزار و
500 تومان از سوی نشر نظر عرضه شده است. این کتاب که عنوانش از محتوای آن
نیز خبر میدهد، در هفته گذشته پنجمین کتاب پرفروش فروشگاه نشر روزبهان
بود.
فروشگاه نشر بیدگل
1.
«مردم در سیاست ایران» عنوان کتابی از یرواند آبراهامیان و ترجمه بهرنگ
رجبی است که در مدت کوتاهی به چاپ چهارم رسیده است. این کتاب که شامل پنج
پژوهش موردی است در 189صفحه و به قیمت 14 هزار تومان از سوی نشر چشمه در
سال94 عرضه شده است که اولین کتاب پرفروش هفته گذشته فروشگاه نشر بیدگل
بود.
2. «پویایی دموکراسی سازی: نخبگان جامعه مدنی و فرآیند گذار»
عنوان دومین کتاب پرفروش هفته گذشته این فروشگاه به نویسندگی گریم گیل است
که در شش فصل تدوین شده است و مراحل مختلف دموکراتیزه شدن کشورهای جهان
سوم را به بحث میگذارد. انتشارات اختران این کتاب را با ترجمه سعید
حاجیناصری و فرید حسینیمرام و قیمت 28 هزار تومان در سال94 منتشر کرده
است.
3. «ریشه سیاه مارینی» نمایشنامهای از آگوست ویلسون به ترجمه زهرا ماحوزی
است که نشر بیدگل آن را در 151صفحه و سال گذشته منتشر کرده است.
4.
«دنیای بسته» عنوان جدیدترین کتاب عمادالدین باقی است که از سوی نشر سرایی
منتشر شده است. این کتاب که در شش بخش تنظیم شده است به واکاوی و
جامعهشناسی زندان میپردازد. این کتاب که رتبه چهارم فروش فروشگاه نشر
بیدگل در هفته گذشته را دارد در 339 صفحه و به قیمت 19 هزار تومان اخیرا
منتشر شده است.
5. «باغ همسایه» رمان خوسه دونوسو که توضیحات آن پیشتر داده شد.
فروشگاه انتشارات اختران
1. «مردم در سیاست ایران» که توضیحات آن پیشتر داده شد.
2.
«جنون هوشیاری» ترجمهای از اشعار بودلر و مطالبی درباره بودلر، به قلم
داریوش شایگان است که نشر نظر با جلدی گالینگور آن را منتشر کرده است.
3. «زبان زنان» با عنوان فرعی بررسی زبان
زنانه در نمایشنامههای نغمه ثمینی و چیستا یثربی همهچیز را درباره کتاب
توضیح میدهد. این کار حاصل پژوهش محمد نجاری است که انتشارات اختران آن را
منتشر کرده است.
4. «جزء از کل» رمانی به قلم استیو تولتز که پیمان
خاکسار آن را به فارسی برگردانده است. این کتاب با 656 صفحه و 40 هزار
تومان قیمت، در نشر چشمه به چاپ سوم رسیده است و در هفته گذشته چهارمین
کتاب پرفروش فروشگاه انتشارات اختران بوده است. این رمان زندگی پدر و پسری
را روایت میکند.
5. «مساله شوروی» از ناصر وثوقی پنجمین کتاب پرفروش هفته گذشته فروشگاه نشر اختران بود که انتشارات جهان کتاب آن را منتشر کرده است.
فروشگاه نشر چشمه
1. «هنر شفاف اندیشیدن» یک کتاب روانشناسی از رالف دوبلی است که عادل
فردوسیپور، بهزاد توکلی و علی شهروز آن را ترجمه کردهاند و از نمایشگاه
کتاب امسال نشر چشمه با قیمت 25 هزار تومان روانه بازار کرده است. این کتاب
به خطاهای شناختی و روزمره انسانها میپردازد که با دانستن و شناخت آنها
میتوانیم انتخابهای هوشمندانهتری انجام دهیم.
2. «مردم در سیاست ایران» از یرواند آبراهامیان که توضیحات آن پیشتر داده شد.
3.
«درآمدی بر اساطیر ایران» به قلم شاهرخ مسکوب در 110صفحه، جلد سخت و قیمت
15 هزار تومان در رده سوم پرفروشهای این فروشگاه بوده است. این کتاب که
عنوان آن گویای محتوای آن است را انتشارات فرهنگ جاوید منتشر کرده است.
4. «هی هی جبلی قم قم» که مجموعه داستانهای کوتاهی از رضا دانشور است. این
کتاب که شامل نزدیک به 20 داستان کوتاه میشود در 168صفحه و به قیمت 12
هزار تومان از سوی نشر چشمه در سال94 منتشر شده است.
5. «فرار از
اردوگاه14» سرگذشت شین این گنون است که در یکی از اردوگاههای اجباری کره
شمالی به نام اردوگاه14 به دنیا آمده است. این کتاب را بلین هاردن نوشته و
مسعود یوسف حصرچین آن را به فارسی برگردانده است. این کتاب را نشر چشمه در
229صفحه و 16 هزار تومان روانه بازار کرده است.
فروشگاه ترنجستان سروش
کتابهای پرفروش فروشگاه ترنجستان سروش با توجه به ایام سوگواری با این مناسبت گره خوردهاند.
1 «نامیرا» به قلم صادق کرمیار که انتشارات نیستان آن را منتشر کرده است.
2. «حاج قاسم» خاطرات سردار حاج قاسم سلیمانی.
3. «کتاب آه» که مقتلخوانی است و انتشارات جام طهور آنرا منتشر کرده است.
4. «رحمت واسعه» (نشر آیت اله بهجت)
5. «دختران آفتاب» (نشر سروش)
فروشگاه نشر افق
1. «در ستایش بطالت» جزوه کم حجمی از برتراندراسل و ترجمه محمدرضا خانی است که نشر نیلوفر آن را منتشر کرده است.
2. «اول عاشقی» رمانی از یودیت هرمان و ترجمه محمود حسینیزاد است که نشر افق آن را منتشر کرده است.
3. «آنها که به خانه من آمدند» اولین رمان شمس لنگرودی است که نشر افق آن
را چاپ کرده است و به زودی مراسم رونمایی آن برگزار میشود.
4. «جستارهایی در باب عشق» از آلن دوباتن که توضیحات آن پیشتر داده شده است.
5. «منگی» رمانی از ژوئل اگلوف با ترحمه اصغر نوری نشر افق.
۲۲ آذر ۱۳۹۴
فرهنگ و هنر،ادبیات