پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

شوری نه‌چنان گرفت ما را ...... کز دست توان گرفت ما را


شوری نه‌چنان گرفت ما را

کز دست توان گرفت ما را

ما هیچ گرفته‌ایم از او

او هیچ از آن گرفت ما را

هر گه بتو عرض حال کردیم

در حال زبان گرفت ما را

درد دل ما نمیکنی گوش

درد دل از آن گرفت ما را

هشدار که صرصر اجل هان

چون باد خزان گرفت ما را

مردیم و ز کس وفا ندیدیم

دل از همه زان گرفت ما را

هر دوست که در جهان گرفتیم

دشمن به از آن گرفت ما را

هر چند که راستیم چون تیر

او همچو کمان گرفت ما را

گفتیم که بشکنیم توبه

ماه رمضان گرفت ما را

یا رب به زبان چه رانده بودیم

کآتش به زبان گرفت ما را

دیدیم جهان به جز طرب نیست

ز آن دل ز جهان گرفت ما را

پا از سر ما نمیکشد غم

گوئی به ضمان گرفت ما را

بس حرف که بر رضی گرفتیم

بعضی سخنان گرفت ما را


رضی الدین آرتیمانی،غزلیات


"گنجور"

روستای زیبا و دیدنی زید ایلام

روستای زیبا و دیدنی زید ایلام،  روستای “زید” از توابع استان ایلام دارای آثار شگفتی است که وجود انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ که تاکنون شناسایی نشده اند یکی از این شگفتی هاست.

 

بدون شک آثار پنهان گردشگری و تاریخی زیادی در استان ایلام وجود دارد که تاکنون اطلاعات این آثار پنهان در جایی عنوان نشده و تاکنون به طور کامل در خفا بوده اند.

 

به همین منظور به روستای “زید” از توابع شهرستان دره شهر رفته ایم تا یکی از شگفتی ها یعنی انبارهای تاریخی گندم در دل صخره های بزرگ را در این روستا گزارش کنیم.

 

روستای زید در بین راه ایلام به دره شهر در 25 کیلومتری شهر دره شهر قرار دارد و یکی از روستاهای زیبای استان ایلام است.


این روستا به دلیل وجود “امامزاده تاریخی زید بن علی” به این اسم لقب گرفته است و این امامزاده از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است و از گذشته تاکنون جایگاه بالایی نزد مردم داشته است.

 

دره های بسیار بزرگ و شگرفی که تاکنون در استان ایلام شناسایی نشده اند در این روستا قرار دارد که البته تعداد آنها بیش از پنج تا شش دره بزرگ است.

 

دره های بزرگ پشت روستای زید قرار دارند و فاصله چندان زیادی با روستا ندارند ولی بسیار بزرگ و خطرناک هستند و برای دیدن این دره ها باید حتما لوازم کوهنوردی به همراه داشت.

 

روستای زید با 100 خانوار و 800 نفر جمعیت از روستاهایی است که طرح هادی در آن به طور ناقص اجرا شده و اجرای جدول کشی و آسفالت خیابان از اصلی ترین نیازهای روستاست.

 

اما دره های بزرگ و زیبای روستا ما را به سمت خود می کشاند و می توان از نزدیک شاهد زیبایی های دره ها باشیم. از طرفی آثار پنهانی و تاریخی در دره ها دیده می شود که تا پیش از این کسی راجع به این انبارهای تاریخی گندم چیزی در استان ایلام عنوان نکرده است.

 

البته در انتهای روستا، خانه قدیمی وجود دارد که نشان می دهد این خانه با آن انبارها ارتباط دارند ولی طبق گفته اهالی روستا این انبارهای گندم متعلق به 700 تا 800 سال پیش است و تاکنون کسی بر روی این انبارها مطالعه نکرده است.


همانطور که در تصویر مشخص است این انبارها به گونه ای بسیار زیبا و عجیب بر روی صخره های بزرگ با گل و سنگ و چوب درست شده اند و مردم آن زمان از انبارها برای ذخیره گندم استفاده کرده اند و طوری طراحی شده اند که گندمها در این محل تا سه سال ماندگاری دارند و خراب نمی شوند.

 

وجود این انبارهای گندم در دل صخره ها از یک طرف برای ماندگاری و ذخیره گندم و از طرفی برای جلوگیری از تهاجم راهزنان طراحی شده است که با توجه به وجود دو صخره روبروی هم نشان می دهد که در این مکان امنیت نیز مد نظر قرار گرفته است.

 

نزدیک صخره ها که بشویم شگفتی ساخت این انبارها بیشتر به چشم می خورد که تعداد آنها نیز بیش از 30 انبار است.


وجود این انبارهای تاریخی گندم در دل صخره ها و چنین ارتفاعاتی انسان را به شک می اندازد که چگونه امکان دارد در گذشته بدون هیچ امکانات لازمی که حتی مردم امروزی هم نمی توانند با راحتی از آن بالا بروند، ساخته شده اند.

 

طبق گفته بعضی از اهالی روستا در بعضی از انبارهای تاریخی گندم به خصوص در ارتفاعات بالاتر اشیایی وجود دارد که امکان بیرون کشیدن آنها وجود ندارد.

 

اما در دره بزرگ روستا دو صخره روبروی هم هستند و جالب اینکه در دل هر دو صخره این انبارهای تاریخی گندم ساخته شده است.


در این صخره نیز انبارهای تاریخی گندم به همان شکل که بر روی صخره اولی ساخته شده بود، بنا شده اند و در واقع در این مکان انبارهای تاریخی زیادی وجود دارد.

 

هر چند در این زمینه مطالعاتی انجام نشده و نمی توان قدمت این انبارهای گندم را به طور دقیق تخمین زد ولی وجود این انبارها در دل صخره ها و نحوه ساخت آنها خالی از لطف برای بازدید گردشگران نیست هر چند در روستا مکانهای دیدنی گردشگری زیادی وجود دارد.

 

اما در کنار این همه انبار تاریخی گندم، یک انبار به طور ویژه و تنها در دل صخره ها ساخته شده است و با دیگر انبارها تفاوت دارد.


این انبار تاریخی مخصوص ذخیره نمک بوده است که به طور جداگانه در آن سوی انبارهای گندم ساخته شده است.

 

شاید واقعا نکات جالب دیگری هم در این انبارها وجود داشته باشد که از چشم ما پنهان باشد ولی باید با مطالعه و پژوهش و بررسی دقیق، این انبارها را مورد واکاوی قرار داد.

 

اما در کنار انبارهای تاریخی گندم و نمک، دو آسیاب تاریخی در بین دره یعنی وسط دو صخره قرار دارد که نشان می دهد روزگاری این منطقه محل اصلی گندم و آسیاب گندم که در زندگی گذشته حرف اول تغذیه مردم را می زده، داشته است. 


 تصویر فوق یکی از همان آسیابهای تاریخی است که در کنار صخره قرار داد و نشان می دهد روزگاری گندم های موجود در انبارها به وسیله این آسیابها برای مصرف مردم آسیاب می شده است.

 

به طور کلی با توجه به وجود خانه های قدیمی، انبارهای گندم و نمک و آسیاب ها می توان گفت این دره به لحاظ طبیعی و تاریخی می تواند در کشور معرفی شود و مورد استناد برای بسیاری از مطالعات تاریخی قرار گیرد  چه بسا اطلاعات ارزشمندی را به محققان در این زمینه بدهد.


"تالاب"

مروری بر جنایت وحشیانه بریتانیا؛

لومومبا،نخست وزیری که mi6 در اسید حل کرد+عکس

نگاهی به سرگذشت پاتریس لومومبا، این مبارز ضد استعمار، سند جنایت هولناک دیگری از دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا را ورق می‌زند که آشکارا منتخب یک ملت را برای تداوم استثمار و استعمار ثروت آفریقا، به وحشیانه‌ترین شکل ممکن به قتل می‌رسانند.


۲۷ خرداد ۱۳۹۲


گروه بین‌الملل مشرق - پاتریس لومومبا رهبر استقلال کنگو (زئیر) و اولین نخست‌وزیر منتخب مردم جمهوری دموکراتیک کنگو پس از رهایی از استعمار بلژیک بود. کسی که مبارزات ضداستعماری او در دهه 50 میلادی، قلب و ذهن ملت کنگو و قاره‌ آفریقا را فتح کرد و ملتی را از استعمار و بردگی نجات داد و در نهایت "شهید راه آزادی" نام گرفت.

مرور سرگذشت این مبارز ضد استعمار، سند جنایت هولناک دیگری از دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا را ورق می‌زند که آشکارا منتخب یک ملت را برای تداوم استثمار و استعمار ثروت آفریقا، به وحشیانه‌ترین شکل ممکن به قتل می‌رسانند.


الیاس اوکیت آسومبو که بعدها به پاتریس لومومبا تغییر نام داد در سال 1925 در زئیر سابق "جمهوری دموکراتیک کنگو" فعلی که برای تمایز از "جمهوری کنگو" به پایتختی برازاویل، با نام‌های کنگوی کینشاسا، کنگوی بلژیک، کنگوی آزاد و کنگوی لئوپولدویل نیز شناخته می‌شد به دنیا آمد. لئوپولد دوم پادشاه خون‌ریز بلژیک در سال‌های 1865 تا 1909 بود که کنگو را به بندهای استعمار کشید.

لئوپولد دوم در ابتدا با شعار پایان دادن به بردگی به میدان آمد، وی پس از ده سال مذاکره و با انجام دسیسه‌ها و ترفندهای بسیار، سرانجام موفق شد در کنفرانس برلین در سال 1884 کشور کنگو را که 80 بار از بلژیک وسیع‌تر است به عنوان ملک شخصی در اختیار گیرد تا بلژیکی ها به آنجا بروند و " تمدن و مسیحیت" را به کنگوئی‌ها برسانند و این سرزمین گسترده را به جهنمی گسترده‌تر برا ی ساکنان آن تبدیل کنند.

اگر در آن زمان بروکسل فقط یک شهر کوچک بود، با استفاده از ثروت کنگو و کار رایگان اهالی بومی آن، به پایتختی تبدیل شد که امروز به همه اروپا تعلق دارد. لئوپولد دوم فقط به کنگو نظر نداشت بلکه به مصر و فلسطین نیز چشم دوخته بود. البته بلژیکی‌ها نه مصر را به دست آوردند و نه فلسطین یا چین را که در آن‌جا نیز سرمایه‌گذاری زیادی کرده بودند. در عوض کنگو برایشان بیش از آنچه تصور می کردند سودآور شد. اگر در ابتدا فقط عاج را به اروپا قاچاق می کردند، با اختراع خودرو و لاستیک ‌بازار کائوچو گسترش فوق العاده‌ای یافت زیرا این ماده اولیه در کنگو به وفور یافت می‌شد‌. لئوپولد دوم که کنگو را به عنوان ملک طلق خود به حساب می‌آورد در آن جا سرمایه‌گذاری بسیاری کرده بود.


لئوپولد دوم پادشاه استعمارگر بلژیک



در آغاز، کنگو برای لئوپولد درآمد کمی داشت و حتی کار به جایی رسید که قصد داشت اعلام ورشکستگی کند. ولی در پایان عمرش سرمایه او به معادل بیش از دوهزار و دویست میلیارد یورو رسیده بود. یعنی سودی برابر با سه هزار برابر سرمایه گذاری اولیه!. برای رسیدن به چنین درصدهای بالائی از سود، امکان ندارد بتوان تحت شرایط عادی کار کرد . وی پس از محروم کردن فرزندانش از ارث، در حالی که راه دیگری برایش باقی نمانده بود، در سال 1889 طی وصیت نامه ائی تمام ثروتش را به دولت بلژیک بخشید . در سال 1909، این بخشش از طرف مجلس بلژیک مورد قبول واقع شد که طی آن کنگو رسماً به مستعمره بلژیک تبدیل گردید.

تحت حکومت لئوپولد دوم، بلژیک جایگاه قابل توجهی در اعمال سیاست‌های استعمارگرانه یافت. استعمارگران بلژیکی در کنگو برای مجبورکردن بومی‌ها به انجام کار رایگان، زن و فرزندانشان را به گروگان می‌گرفتند یا دست‌ها و پاهای آن‌ها را قطع می‌کردند. برای این‌که بومیان از فشنگ برای کشتن آهو یا سایر حیوانات استفاده نکنند، باید حساب فشنگ‌هایشان را به اربابان بلژیکی خود می‌دادند‌. اگر کم می‌آوردند می باید این کمبود را توجیه کنند‌. بدین سان دست بومیانی که از فشنگ برای مصارف دیگری استفاده کرده بودند بریده می شد.


نظام استعماری در کنگو هنگامی بی‌رحم‌تر شد که براساس مقررات نوشته شده، پول دریافتی می‌باید با مقدارکائوچوی آورده شده متناسب باشد‌. به عبارت دیگر، بومیان را به کار اجباری با اعمال شاقه وا می‌داشتند‌. زنان و فرزندان آنان را به عنوان گروگان نگه می‌داشتند تا مقدار تعیین شده کائوچو آورده شود‌. گاهی برای گرفتن زهر چشم و اجبار به همکاری با ماشین عظیم سرمایه‌داران بلژیکی، دهکده‌ها را می‌سوزاندند، دست و پاها، آلت جنسی‌، سرها را می‌بریدند و بدن‌ها را درجهت طولی با شمشیر به دو نیم می کردند. (لوکاس کاترین "لئوپولد دوم - جنون بزرگی" - آدام هوخشیلد "اشباح شاه لئوپولد،کشتاری فراموش شده‌")

هنگامی که تحت فشار افکارعمومی لئوپولد دوم در سال 1903 مجبور به فرستادن کمیسیون نظارتی به کنگو شد، فرماندار بلژیکی کنگو پس از برملا شدن نتایج بررسی این بازرسان با بریدن گلوی خود به زندگی اش پایان داد. برده حمل کردند . (بریتانیکا . 1966)


کارمندی اداره پست تا تشکیل جنبش ملی کنگو

به گزارش مشرق، کارمند اداره پست کنگوی بلژیک بعدها پس از گذراندن دوره‌های تحصیلی در مدارس مذهبی، به عنوان مبلغ مسیحی به نقاط مختلف سفر می‌کرد. وی بعدها به حزب لیبرال بلژیک پیوست و در سال‌ 1955 با توطئه‌ای سیاسی به دو سال زندان محکوم شد که پس از گذشت یکسال از زندان آزاد شد و "جنبش ملی کنگو" را بنیان نهاد.

لومومبا بار دیگر در سال 1959 و چندماه پیش از کنفرانس بروکسل برای تعیین سرنوشت کنگو، بخاطر فعالیت‌های استقلال‌طلبانه خود مورد خشم پادشاه بلژیک قرار گرفت و به 69 ماه حبس محکوم شد. در همان دوران، جنبش ملی کنگو اقبال عمومی خوبی از سوی مردم کنگو داشت و در انتخابات محلی دسامبر 1959 اکثریت آراء را به خود اختصاص داد.



فشار گروه‌های مردمی و سیاسی برای آزادی لومومبا در نهایت موثر واقع شد و وی برای شرکت در کنفرانس بروکسل آزاد شد. در این کنفرانس که در روز 27 ژانویه 1960 برگزار شد، 30 ژوئن به عنوان تاریخ استقلال کنگو انتخاب و زمان برگزاری انتخابات نیز یک هفته پیش از آن تعیین شد. در این انتخابات حزب جنبش ملی کنگو به پیروزی رسید و پاتریس لومومبا به عنوان اولین نخست‌وزیر این کشور، مأمور تشکیل دولت شد.

در سخنرانی روز استقلال کنگو در تاریخ 30 ژوئن 1960، با وجود انتخاب لومومبا به عنوان نخست‌وزیر این کشور، با فشار پادشاه بلژیک و بدلیل هراس از مواضع تند وی، نام لومومبا از لیست سخنرانان مراسم حذف شد.

پادشاه بلژیک در سخنرانی خود در این مراسم سعی کرد دستاوردهای استعمار بلژیک در کنگو را برجسته کرده و از نیروهای استعمارگر خود قدردانی کند. پادشاه بلژیک که بیش از هرچیز نگران از دست دادن منابع غنی اورانیوم، الماس و طلای کنگو بود، در این مراسم از دولت جدید کنگو خواست تا ساختاری را که بلژیک در این کشور پایه‌گذاری کرده است با اصلاحات از بین نبرند. پادشاه بلژیک تاکید که کشورش همچنان در کنار دولت و مردم کنگو خواهد بود.

سخنرانی آتشین در روز استقلال کنگو

اما به پاتریس لومومبا که بدلیل مواضعش از سخنرانی در این مراسم حذف شده بود، به یکباره و بدون هماهنگی قبلی در پشت تریبون مراسم حاضر شد و سخنرانی تندی را علیه پادشاه بلژیک ایراد کرد. لومومبا در سخنرانی تاریخی خود گفت: استقلال کنگو از سوی پادشاه بلژیک و از روی بزرگواری به ما اعطا نشده است، بلکه با جنگ و مقاومت به دست آمده است و ما به تمام خون‌های ریخته شده در راه ریشه‌کنی استعمار و برده‌داری که سال‌ها به ما تحمیل شده بود احترام گذاشته و افتخار می‌کنیم.


پس از روی کار آمدن لومومبا، وی فرمان افزایش حقوق تمام اقشار کارمند در کنگو به جز نیروهای ارتش را صادر کرد. پس از استقلال کنگو، ارتش همچنان تحت امر ژنرال‌های بلژیکی بود. این تصمیم لومومبا موجب اعتراض و شورش ارتشیان شد و پس از مدت اندکی شورش‌ها به سراسر کشور سرایت کرد و در همین شرایط منطقه "کاتانگا" با حمایت بلژیک اعلام استقلال کرد. در همان ماه‌های نخست پس از استقلال، نخست وزیر جوان کنگو که از نفوذ دولت بلژیک در کاتانگا آگاه بود، دستور اخراج دیپلمات های بلژیکی را صادر کرد و مستشاران نظامی بلژیکی را خلع ید کرد.

واکنش لومومبا به این تحولات همانند مواضع قبلی وی، واکنشی تند و عمل‌گرایانه بود. وی در تماس با اتحاد جماهیر شوروی، از این کشور درخواست کمک‌های نظامی، اقتصادی، غذایی و دارویی و تجهیزات ترابری نمود که چندان به مذاق رئیس‌جمهور وقت "جوزف کاسا ووبو" که معتقد به رویکرد سیاسی متعادل‌تر بود، خوش نیامد.

با گذشت دو‌ماه، اختلاف‌نظر شکل گرفته میان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر نهایتا منجر به این شد که رئیس جمهور حکم به برکناری لومومبا بدهد؛ حکمی که لومومبا آن را غیرقانونی خواند و رئیس‌جمهور را فاقد چنین اختیاری می‌دانست. در همین حال، جانشین معرفی شده از سوی رئیس‌جمهور موفق به کسب رأی اعتماد سنای کنگو نشد و نمایندگان سنا بار دیگر به لومومبا رأی اعتماد دادند.


شدت گرفتن این اختلافات فرصت را برای هرج و مرج سیاسی در کنگو و دو پاره شدن این جمهوری تازه استقلال‌یافته فراهم کرد تا در تاریخ 19 سپتامبر 1960، با کودتای سرهنگ جوزف موبوتو، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر از قدرت به زیر کشیده شده و نیروهای تحت فرمان موبوتو کنترل اوضاع را در دست گرفتند. لومومبا در محل نخست‌وزیری حصر خانگی شد و نیروهای سازمان ملل نیز برای حفاظت از وی در محل مستقر شدند.

شکنجه، تیرباران و حل شدن در اسید به دست استعمارگران

پاتریس لومومبا اما در حصر خانگی نیز به تلاش برای تشکیل دولت و مبارزه و کودتاگران و نیروهای استعمارگر بلژیکی که بار دیگر پا به کنگو گذاشته بودند تلاش کرد تا نیروهای خود را سازمان‌دهی کند.

لومومبا که در مقر نخست وزیری محبوس شده بود توانست به کمک خدمتکارانش شبانه از محاصره خارج و به سوی استنلی‌ویل (در شمال شرق) روانه شود تا شاید در آنجا به کمک هوادارانش دوباره بتواند قدرت را در دست بگیرد. اما نیروهای وفادار به ژنرال موبوتو او را در حاشیه رودخانه سانکورو متوقف کردند. وی پس از مدت‌ها انتقال به زندان‌های مختلف در کنگو و شکنجه به دست افسران بلژیکی، به ایالت خودمختار کاتانگا برده شد و تحویل یکی از دشمنان قدیمی خود یعنی "موسی چمبه" شد. پس از شکنجه‌های مداوم به دست نیروهای بلژیکی، تصمیم گرفته شد لومومبا و دو وزیر وفادارش تیرباران شوند.

به گفته ایندارجیت رایکه، فرمانده نیروهای وقت سازمان ملل متحد در کنگو لومومبا در حالی که "موهایش بهم ریخته بود و عینک بر چشم نداشت" به پایتخت بازگردانده شد و در مقابل چشم روزنامه نگاران و ماموران سازمان ملل متحد و "در حالی که در عقب یک وانت زنجیر شده بود با حالتی خوار وخفیف" به بازداشتگاه منتقل شد.


ژانویه 1961 پاتریس لومومبا و به همراه دو وزیرش با تصمیم موسی چمبه و با حمایت نیروهای بلژیک، به دسته جوخه اعدام متشکل از افسران بلژیکی سپرده شده و تیرباران شدند.

پس از به خاک سپرده شدن اجساد، دو بار محل دفن لومومبا و وزرایش نبش قبر شد و اجساد آن‌ها به نقاط دیگری منتقل شد. نهایتا "ژرار سئورت" افسر پلیس بلژیک اعتراف کرد وی و برادرش پس از دومین نبش قبر، اجساد لومومبا و دو تن دیگر را قطعه‌قطعه کرده و در اسید سولفوریک حل کرده‌اند. به اعتراف این دو نظامی بلژیکی، از جسد ‌این سه تن، تنها تعدادی از دندان‌ها، بخشی از استخوان‌ها و گلوله‌هایی که در جمجه آن‌ها وجود داشت باقی ماند که آن‌ها را به عنوان "یادگاری" نزد خود نگه‌داشتند.

ژرار سئورت افسر نظامی بلژیکی می گوید وزیر کشور کاتانگا تماس گرفت و گفت: "شما کشته اید، شما هم جسد را سر به نیست کنید. برای من مهم نیست که چگونه این کار را می کنید."


پس از اعلام خبر کشته شدن لومومبا، شهرهای مختلف اروپا شاهد تظاهرات بر ضد نیروهای بلژیکی بود که در اعتراض با اقدامات وحشیانه این کشور، به سفارت‌های بلژیک در کشورهای مختلف حمله و اعتراض شد.

در زمان دستگیری لومومبا، نماینده اتحاد جماهیر شوروی با درخواست جلسه فوق‌العاده شورای امنیت سازمان ملل، خواستار ورود سازمان ملل به پرونده لومومبا و آزادی وی شد. شوروری در جلسه اضطراری شورای امنیت خواستاری آزادی فوری لومومبا، بازگشت وی به قدرت به عنوان نخست‌وزیر دولت منتخب و قانونی، خلع سلاح نیروهای کودتاگر و خروج نظامیان بلژیکی از این کشور شد. در نهایت قطعنامه مورد نظر شوروی برای حمایت از لومومبا موفق به کسب آراء نشد و در قطعنامه‌ای دیگر دبیرکل وقت سازمان ملل مسئول رسیدگی به وضعیت پاتریس لومومبا شد.


طراحی ترور و قتل دلخراش لومومبا از سوی MI6

اما در خصوص طراحی و توطئه سرنگونی و حذف لومومبا، به تازگی نشریه "نقد کتاب لندن" بحث‌هایی را درباره مسئولان ترور رهبر انقلابی کنگو پاتریس لومومبا باز کرده است.

دیوید لی، عضو مجلس اعیان انگلیس، در واکنش به نقد کتابی در باب تاریخ MI6 با عنوان "امپراطوری و اسرار آن: سازمان اطلاعات انگلیس، جنگ سرد و زوال امپراطوری" به قلم کلدر والتون، نامه‌ای نوشت. لی در نامه خود به بخشی از کتاب والتون اشاره می‌کند که می‌گوید "این پرسش همچنان به قوت خود باقی است که آیا نقشه‌های انگلیس برای ترور لومومبا... هرگز ثمره‌ای داشته است؟ در حال حاضر پاسخ این پرسش را نمی‌دانیم."

اما این عضو مجلس اعیان انگلیس در این نامه می‌نویسد "واقعیت این است که، اتفاقاً در این مورد خاص ترور لومومبا ، پاسخ به این پرسش را خیلی هم خوب می‌دانیم. از قضای روزگار، یک بار با "دافنه پارک" در حال نوشیدن چای بودم... از سال 1959 تا 1961، او کنسول و دبیر اول سفارت انگلیس در لئوپولدویل، کنگو کینشاسای فعلی، بوده که عملاً در آنجا همان رئیس MI6 می‌شود."


لی در ادامه می‌نویسد " اشاره‌ای به شورش مربوط به ربایش و قتل لومومبا کردم، و این فرضیه را به خاطر آوردم که شاید MI6 ارتباطی با این موضوع داشته، و او در پاسخ گفت "بله، برنامه‌ریزی‌اش با ما بود."

لی می‌نویسد که پارک نیز، درست مانند بسیاری در آن زمان، تصور می‌کرد که اگر یک حکومت امپریالیستی کنگو را در دست نگیرد، منابع معدنی این کشور به چنگ شوروی خواهد افتاد. در آن زمان به لومومبا انگ کمونیست زدند و مطبوعات غربی نیز از این پروپاگاندا برای موجه جلوه دادن کودتا علیه او و در نهایت ترور وحشیانه‌اش بهره بردند.

وقتی در مصاحبه‌ای از لی دراین باره که این اتهامات چگونه قابل اثبات است پرسش شد، وی تأکید کرد که "این تمام گفتگویی بود که بین ما صورت گرفت و پاسخی که او به من داد. حرف دیگری برای گفتن ندارم."

پارک پس از بازنشستگی از بخش دیپلماتیک و اطلاعات دولت انگلیس، عنوان لرد مادام‌العمر را بدست آورد. همکارانش در مجلس اعیان انگلیس اشاره کردند که او رئیس سرویس مخفی اطلاعات انگلیس بوده است. علاوه بر ان، وی مدت کوتاهی نیز رئیس کالج سامرویل، دانشگاه آکسفورد، بوده است.

MI6 از موضع گیری درباره اتهامات مطرح‌شده از سوی لی سرباز زد. ترور لومومبا جرقه‌ای بود که آتش شورش در سرتاسر آفریقا و جهان را آغاز کرد.



در کنار هم قرار دادن اطلاعات مختلف نشان می دهد که در حالی که می‌توان ادعا کرد ام آی 6، مستقیما پاتریس لومومبا را نکشته اما به یقین نقش مهمی در این قتل ایفا کرده است.

در یک مقطع حساس در تاریخ کنگو، "دافنه پارک"، مامور سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا در کنگو بود. او درست قبل از کسب استقلال کنگو از بلژیک در اواسط سال ۱۹۶۰، وارد این کشور شده بود.

پاتریس لومومبا، که اولین نخست وزیر منتخب کنگو بود بلافاصله با فروپاشی نظم و قانون در کشورش مواجه شد. از سویی ارتش شورش کرده بود و از طرف دیگر گروه های جدایی طلب ایالت کاتانگا که دارای معادن غنی بود سر بلند کردند و به دنبال آن نیروهای چترباز بلژیکی که تصور می‌شد قصد برقراری امنیت را دارند، به کنگو بازگشتند.

پاتریس لومومبا به اقدام سرنوشت سازی مبادرت کرد- او از اتحاد جماهیر شوروی درخواست کمک کرد. این درخواست، لندن و واشنگتن را نگران ساخت. آمریکا و بریتانیا از این بیم داشتند که همانطور که در مورد کوبا اتفاق افتاد، شوروی در آفریقا نیز جای پایی برای خود باز کند.

در لندن نیز کشتن پاتریس لومومبا به فکر چند نفر خطور کرده بود. هوارد اسمیت، یک مقام وزارت خارجه بریتانیا در یادداشتی به چند راه حل اشاره کرده بود: "اولین راه حل، کار ساده بیرون کردن او ( پاتریس لومومبا) از صحنه با کشتن اوست."


"هوارد اسمیت" که بعدها رئیس سازمان امنیت داخلی بریتانیا ام آی 5 شد، این چاره‌جویی‌ها را هنگامی عنوان می‌کرد که پاتریس لومومبا از قدرت برکنار شده بود ولی هنوز یک تهدید جدی محسوب می‌شد.

ام آی 6، هرگز به طور رسمی " دستور کشتن" را دریافت نکرد ولی در موارد مختلف قتل لومومبا در برنامه منظور شده بود اما دستور این کار معمولا توسط سیاستمداران صادر می شد نه جاسوسان.

نقش آمریکا در سرنگونی و ترور لومومبا

تنها انگلیس به دنبال سرنگونی لومومبا نبود. بنا بر سیاست خارجه آمریکا در آن زمان و انتشار اسناد رسمی و محرمانه، بسیاری بر این باورند که کاخ سفید با ریاست آیزنهاور در مهندسی نقشه ترور این میهن‌پرست کنگویی دست داشته است.

نقش آمریکا در ترور لومومبا را "کمیته منتخب سنا در جلسات استماع اطلاعاتی" در سال 1975، به ریاست سناتور "فرانک چرچ" به ثبت رسانید. رابرت جانسون، از اعضای پیشین امنیت ملی، از جلسه‌ای میان مقامات بلندپایه از جمله آیزنهاور و افسرهای عالی‌رتبه اطلاعات گزارش کرد که در آن تصمیم ترور پاتریس لومومبا اتخاذ شد.

جانسون به خاطر می‌آورد که: "در جایی از جلسه، رئیس جمهور چیزی گفت که مضمونش دستور ترور لومومبا بود که در آن زمان در بطن آن نزاع و جنجال سیاسی قرار داشت. هیچ بحثی صورت نگرفت و جلسه ادامه یافت. احساسی که آن لحظه داشتم را خوب به خاطر دارم، چرا که آن حرف رئیس جمهور من را خیلی شوکه کرد." (برگرفته از کتاب اسناد کنگو، ص 54، به قلم مادلین کالب)


نفر بعدی که نقش دولت آیزنهاور را در کودتا علیه لومومبا تصدیق کرد لارنس دِولین، افسر آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) در کنگو در سال 1960، بود. رولین بعدها تصدیق کرد که دستوراتی مبنی بر اجرای نقشه ترور لومومبا به وی ابلاغ شده بود.

دولین در کتاب خود با عنوان "رئیس ایستگا کنگو" می‌نویسد که این فرمان را دیک بیسل معاون طرح‌ و برنامه‌های سیا صادر کرده بود. وی ادعا می‌کند که یکی از روش‌هایی که برای ترور لومومبا طراحی شده بود مسموم کردن او بود، بدین صورت که قرار بود خمیردندان لومومبا را به ماده شیمیایی مهلکی آغشته کنند.

با این که دلوین ادعا می‌کند که با این فرمان مخالفت کرده و به دلیل موقعیت سیاسی روابط آمریکا و کنگو، از اجرای آن شانه خالی کرده، سر باز زدن از دستورات در سازمانی همچون سیا به شدت بعید است. اسناد و مدارک معتبری وجود دارد که سیا در عملیات‌ها، کودتاها و ترورهای متعددی با هدف ایجاد بی‌ثباتی در آفریقا در دیگر نقاط جهان دست داشته است. (رجوع کنید به کتاب "در جستجوی دشمن‌ها" به قلم جان استاکول، 1984)

دلوین به مشارکت در دو کودتا به رهبری "موبوتو سه سه سه کو"، مهره قدرتمند آمریکا در کنگو، اقرار کرده است. این کودتاها در ماه سپتامبر 1960 علیه لومومبا شکل گرفت.


"موبوتو سه سه سه کو" مهره آمریکا برای کودتا بر ضد دولت قانونی لومومبا


رئیس پیشین پایگاه سیا با این ادعا که انتصاب یک دیکتاتور ضدکمونیست به عنوان سنگری در باربر نفوذ چپ‌گرایان در کنگو از سوی آمریکا تصمیم درستی بوده، حمایت خود را از موبوتو توجیه می‌کند. دلوین بعدها، به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن انقلابیون از یک حکومت تحت حمایت واشنگتن در طول جنگ ویتنام، به ریاست عملیات سیا در لائوس برگزیده شد. سپس به مقام ریاست بخش تجزیه آفریقا در سیا انتخاب شد. وی تا سال 1974 رسما برای این آژانس کار می‌کرد.

کودتایی که به سرنگونی دولت لومومبا و اعدام بی‌رحمانه این نخست وزیر به همراه دو تن از همرزمانش، موریس مپولو، وزیر ورزش و جوانان و جوزف اوکیتو، رئیس سنا، در تاریخ 17 ژانویه 1961 منجر شد، ضربه سهمگینی به انقلاب آفریقا وارد کرد. کنگو به پایگاهی استراتژیک برای سیا و مبارزه‌اش برای پایان بخشیدن به روند استقلال آفریقای جنوبی، که در نهایت در دهه 90 تحقق یافت، تبدیل شد.

حتی امروز نیز جمهوری دموکراتیک کنگو منشاء بی‌ثباتی در قاره آفریقاست. بخش‌های وسیعی از ناحیه شرقی این کشور که بسیار معدن‌خیز است همچنان خارج از کنترل دولت مرکزی در کینشاساست. شرکت‌های معدنی چندملیتی همچنان به غارتگری خود از منابع معدی کنگو و در نتیجه دامن زدن به بی‌ثباتی این منطقه ادامه می‌دهند. و مردم کنگو نیز همچنان درگیر تسلط یافتن بر سرزمین و کشور خود هستند.

**کشور جمهوری دموکراتیک کنگو (زئیر) دومین کشور بزرگ آفریقا، با بیش از ۷۰ میلیون نفر جمعیت در مرکز این قاره واقع شده است و از سال 1885 رسما به عنوان مستعمره لئوپولد دوم، پادشاه وقت بلژیک درآمد. در سال‌های پایانی قرن نوزدهم استخراج کائوچو از جنگل های کنگو ثروت هنگفتی برای پادشاه بلژیک (لئوپولد دوم) به همراه آورد.


در نیمه نخست قرن بیستم آمریکا برای ساخت بمب های اتمی به کار رفته در هیروشیما و ناکازاکی و ده‌ها آزمایش هسته‌ای دیگر در سال‌های جنگ سرد، از اورانیوم معادن کنگو استفاده کرد.


" مشرق نیوز"

زندگینامه دکتر غلامرضا اعوانی

نخبه ،یعنی فردی که انتخاب می شود


تبیان: لطفاً از زندگی علمی خود ،‌ برای ما بگویید .

من پنجم اسفند ماه 1321 هـ . ش در شهرستان سمنان به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایی و متوسطه رادرهمانجا ،‌به پایان رساندم . در دوران دبیرستان ، شاگرد اول بودم و همزمان از حضور علمایی که در محافل علمی شهرستان سمنان بودند ، بهره می بردم . پس از دریافت مدرک دیپلم متوسطه ، با استفاده از بورس تحصیلی ، به دانشگاه بیروت رفتم و با مدرک لیسانس فلسفه ‌از آنجا فارغ التحصیل شدم . پس از آن  به ایران آمدم و مقاطع  فوق لیسانس و دکترا را در رشته فلسفه اسلامی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گذراندم . در تهران ،‌علاوه بر تحصیلات رسمی و دانشگاهی ،‌ نزد علمایی چون  آقای محمدی ،آقای محمدرضا‌قمشه ای  و مرحوم جلوه ،  ‌درس هایی را به سبک قدیم ، آموختم . همچنین در" انجمن فلسفه ایران" که هم اکنون"  مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران"  نام دارد ، ‌ در محضر پروفسور ایزوتسو و پروفسور هانری کوربن ، شاگردی کردم و تاکنون  حدود 9 اثر ، تألیف ، ‌ترجمه و تصحیح نموده ام .


تبیان: درباره سیر تحول فلسفه در غرب توضیحاتی بفرمایید .

فلسفه فراز و نشیبهای بسیاری را در غرب پیموده است . در دوره ای از یونان باستان ،‌ حکمتی وجود داشت که آن را" سوفیا" می نامیدند ، اما پس از ظهور سقراط ، ‌افلاطون ، ‌ارسطو و دیگر فیلسوفان بزرگ یونانی ، ‌جای خود را به" فیلوسوفیا" یا فلسفه می دهد . پس از آن ، فلسفه یونانی  به عالم اسلام انتقال یافت و با پیمودن راه کمال ، ‌دوباره به معنای حکمت نزدیک شد . در قرون وسطی ، با ترجمه آثار فیلسوفانِ مسلمانی چون ابن سینا و فارابی به زبان لاتین و تدریس آنها در مراکز دانشگاهی اروپا ، تحولی جدید در فلسفه اروپا به وقوع پیوست . همچنین با تلاش برخی قدیسان مسیحی ، ‌این فلسفه به مسیحیت نزدیک شد تا این که بعد از دکارت ، اساس فلسفه ی غرب بر استدلال قرار گرفت و تا امروز نیز مکاتب فلسفی  در غرب ،‌ همگی بر این اساس ، اما با روشهای مختلفِ تجربی ، نقادی ،‌ پدیدار شناسی ،‌ تحلیلی و .... به وجود آمده اند .


تبیان: چه تفاوتی میان فلسفه و حکمت وجود دارد ؟

در فرهنگ اسلامی ، حکمت با فلسفه مترادف است . به عبارتی ،‌ حکمت اسلامی از فلسفه‌اسلامی جدا نیست . حکمت یعنی علم به حقیقت اشیاء ‌. همه حکمای اسلامی بر این موضوع که حقیقتی  وجود  دارد و انسان می تواند از آن آگاهی یابد ،‌ توافق دارند و فقط اختلاف آنها در روش رسیدن به این غایت واحد است . برای مثال ، روش حکمت مشاعی ، بحث و استدلال؛‌ روش حکمت اشراق ، ‌کشف  و ذوق  و روش حکمت متعالی  بین این  دو روش است .  پس به این لحاظ ، حکمت  و فلسفه به یکدیگر شباهت دارند . اما تفاوت در این جاست که حکمت اسلامی هرگز از دایره وحی  خارج نشده است . در حکمت یونان نیز ، افلاطون ،‌ حکیمی الهی است . همچنین در قرون وسطی ، فلسفه در پناه وحی قرار گرفت ،‌ اما همانطور که گفتم ، در دوره جدید ، اساس فلسفه بر اندیشه بشری است  و از مبنای وحی  فاصله گرفته است . برای مثال ، در فلسفه‌دکارت ، انسان در" منِ خود بنیاد" متوقف می شودو با مبدأهستی مرتبط نیست و به معرفت نمی رسد و یا کانت ،‌ راه انسان را به سوی معرفت نظری ، کاملاً‌ مسدود می داند . البته می توان مبادی  تفکر این  فیلسوفان را از دیدگاه حکمت اسلامی مورد نقد و بررسی قرار داد .


تبیان: در باره آثار" ابن رشد" و اهمیت آن در فلسفه غرب توضیحاتی بفرمایید .

ابن رشد فیلسوفی اندلسی بود و به دلیل اینکه زبان یونانی نمی دانست ، ‌به مطالعه ی  ترجمه ی عربی آثار ارسطو و شرح آنها پرداخت و برای بیشتر این آثار ،‌ حدود سه شرح نوشت که به زبانهای لاتین و عِبری ترجمه شد. این کار تأثیری شگرف بر فلسفه غرب به جا نهاد . چرا که تا پیش از آن فقط  دو کتاب از ارسطو به نام"تحلیلات اولی"و"تحلیلات ثانی" به لاتین ترجمه شده بود و لاتین زبانها هم ، با اندیشه های فلسفی افلاطون آشنا بودند . به این ترتیب ابن رشد ، معّـرف ارسطو در اروپا شد و شهرت او ، اگر نگوییم بیش از ابن سینا ، دست کم به اندازه او بود تا جایی که مکتبی به نام" ابن رشدیان" در قرون وسطی به وجود آمد و تا حدود سه قرن ، دانشگاه پاریس ، مرکز تعالیم ابن رشدگشت .

تبیان: به کدام فیلسوف بیش از دیگران علاقه مند هستید ؟

وقتی شرح حال دکارت ،‌ هگل و یا کانت را می خوانم و متوجه می شوم که آنها سالهای عمر خود را در راه  دانش اندوزی و پژوهش صرف کرده اند ، حتی اگربا آراء‌ و مبادی آنها موافق نباشم ، تلاش و اجتهادشان را تحسین می کنم . اما به طور کلی ، به حکیمانی  چون افلاطون، آگوستین و توماس اکوئینی که اندیشه ها و مبادی آنها به حکمت الهی نزدیک تر است ، بیشتر علاقه دارم .


تبیان: چه تعریفی از" نخبه" ارائه می دهید و همچنین نظرتان درباره سایت اینترنتی تبیان چیست ؟

نخبه واژه ای عربی است ، یعنی فردی که انتخاب می شود . به یقین این فرد به جهت ویژگیهایی که او را از دیگران متمایز می کند ، انتخاب می شود . با توجه به تغییراتی که درزمینه فرهنگی در جامعه امروز ما در حال شکل گیری است ، معرفی نخبگان کاری پسندیده می باشد.البته لازم است این کار با سرعت و دقت بیشتری انجام شود ، چراکه ممکن است افرادی در سال های آینده در بین ما نباشند . همچنین بهتر است نخبگان ناشناس را نیز در سراسر کشور جستجو کرده و به مردم معرفی کنید .

nokhbegan@tebyan.net


"تیان"

سلیمان فرنجیه گزینه توافقی می‌شود؟ گام‌های عملی لبنانی‌ها برای انتخاب رئیس جمهور

منابع آگاه می‌گویند که سعد حریری هفته گذشته با سلیمان فرنجیه در پاریس دیدار کرد و به او گفت مخالفتی با انتخاب او به سمت ریاست جمهوری لبنان ندارد.


شنبه 7 آذر 1394


دیپلماسی ایرانی: در حالی که بیش از یک سال و نیم است که طرف های لبنانی در انتخاب رئیس جمهوری جدید خود ناتوان مانده اند، منابع سیاسی لبنانی از احتمال حل این مشکل با انتخاب سلیمان فرنجیه خبر می دهند.

به گزارش روزنامه العرب، چاپ لندن، این روزها نام فرنجیه بر سر زبان ها افتاده و به نظر می رسد گروه های مختلف لبنانی اعم از 8 مارس و 14 مارس بر سر انتخاب او می روند تا به توافق برسند. علی رغم این که سلیمان فرنجیه، خود وابسته به گروه 8 مارس است.

سلیمان فرنجیه هیچ گاه نزدیکی خود را به حزب الله لبنان مخفی نکرده و حتی در دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری پنج نفر از اعضای وابسته به گروه سیاسی او را متهم به دست داشتن در ترور نخست وزیر اسبق لبنان در فوریه 2005 کردند. سلیمان فرنجیه در زمان ترور رفیق حریری وزیر کشور بود و بعد از ترور او بارها مورد بازخواست و پرسش و پاسخ قرار گرفت. وی از لحاظ سیاسی مخالف تمامی رویکردهای سیاسی رفیق حریری و خانواده او بوده است.

حالا به گفته منابع آگاه گروه های مخالف حزب الله و حکومت بشار اسد در سوریه می روند تا بر سر انتخاب سلیمان فرنجیه برای ریاست جمهوری لبنان به توافق برسند و تنها موافقت طرف های خارجی در راس آنها، ایالات متحده امریکا باقی مانده است تا مشخص شود می پذیرند دوست صمیمی بشار اسد، رئیس جمهوری لبنان شود یا خیر.

این منابع می گویند، این منابع نزدیک به کاخ سفید بودند که اولین بار گروه های سیاسی لبنانی را ترغیب کردند به سمت انتخاب سلیمان فرنجیه متمایل شوند چرا که می خواهند هر چه سریع تر مساله منصب چالش برانگیز ریاست جمهوری لبنان حل شود.

در همین رابطه یک مقام عالی رتبه لبنانی که روزنامه العرب نامی از او به میان نیاورده است، گفت: «کاخ سفید ممانعتی با انتخاب سلیمان فرنجیه به عنوان رئیس جمهوری جدید لبنان ندارد و انتخاب او را گامی بلند برای نجات جمهوریت لبنان در وضعیت کنونی می داند. وضعیتی که کشور را به سمت فروپاشی برده و در سایه مرحله بسیار حساس کنونی منطقه می تواند برای همه از جمله خود امریکایی ها گران تمام شود.»

منابع آگاه همچنین می گویند که سعد حریری، نخست وزیر اسبق لبنان و رهبر جریان المستقبل هفته گذشته با سلیمان فرنجیه در پاریس دیدار کرد و به او گفت مخالفتی با انتخاب او به سمت ریاست جمهوری لبنان ندارد. موافقت او در این موقعیت حساس لبنان می تواند به مثابه تلاش تازه ای از سوی او و گروه های سیاسی لبنانی برای جلوگیری از لغزیدن کشور به پرتگاه فروپاشی سیاسی باشد. به ویژه در سایه تحولات جاری در سوریه که می تواند بر لبنان تاثیری شگرف بگذارد. منابع آگاه می گویند موافقت حریری با انتخاب سلیمان فرنجیه به عنوان رئیس جمهوری لبنان با مواضع تاییدی فرانسه و بریتانیا و عدم وجود هر گونه اعتراضی از سوی عربستان سعودی ارتباط مستقیم دارد.  

این در حالی است که میشل عون، که خود را نامزد بالقوه ریاست جمهوری لبنان می داند و مورد حمایت حزب الله قرار دارد و به دلیل سنگ اندازی های عربستان در راه انتخاب او به این سمت دائما از این کشور انتقاد کرده، هیچ مخالفتی با انتخاب فرنجیه از خود نشان نداده است. او روابط بسیار نزدیکی با فرنجیه دارد و هفته پیش نیز با او ملاقات کرد.

در همین رابطه گفته می شود فرنجیه توانسته موافقت حزب الله را نیز کسب کند و به دنبال آن ایران نیز حمایت خود را از او اعلام کرده است. به ویژه که امیدها برای انتخاب میشل عون برای این سمت بسیار کم رنگ شده است. فرنجیه همچنین روابط خوبی با عربستان سعودی دارد و ریاض تا کنون حرفی خلاف خود از دهان او نشنیده است.

فرنجیه طی روزهای گذشته دیدارهایی با سمیر جعجع، نامزد سابق جریان 14 مارس برای سمت ریاست جمهوری لبنان داشته است.

 

تحریریه دیپلماسی ایرانی

"دیپلماسی ایرانی"