پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر
پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

دیدنی ترین شهر دنیا +عکس

1394/08/20

آکایران :وب سایت بک پزشک - سعید ضیاء: کیوتو یکی از بزرگ ترین شهرهای ژاپن با جمعیتی حدود یک و نیم میلیون نفر است. این شهر در گذشته پایتخت ژاپن نیز بوده است. به تازگی این شهر توانسته از نظر توریستی زبانزد گردشگران و مسافرهای ژاپن شود.
 در مسابقه سالیانه ی بهترین های جهان که در بخش های مختلفی از جمله بهترین هتل, بهترین خطوط هواپیمایی, بهترین جزایر و مقاصد گردشگری برگزار شد, شهر کیوتو توانست بهترین مقصد گردشگری براساس رای توریست ها را بدست آورد.
بنا به گزارش آکاایران :  این شهر زمان زیادی به عنوان پایتخت سلطنتی ژاپن قلمداد می شد و به همین دلیل جاذبه های دیدنی فراوانی را شامل می شود که هر گردشگری را مجذوب خودش خواهد کرد. عکس هایی که در اینجا با هم می بینیم به ما ثابت خواهند کرد که چرا کیوتو توانست چنین جایگاهی را کسب نماید.
در بعضی از نقاط کیوتو با میمون ها برخورد خواهید داشت:


کیوتو علاوه بر بافت سنتی توانسته بخشی از خودش را مدرن کند. در مرکز خرید شیجودوری مغازه هایی را می بینید که کشابه آنها را می توان فقط در توکیو دید.



در بخش جیون, خیابان های خیس با ساختمان های چوبی قدیمی و صدها رستورانی که در آنجا وجود دارد خاطراتی بی نظیر برای توریست ها به وجود خواهد آورد.


در کیوتو هر غذایی آمیزه ای از هنر است که برای چیدمان و خلق غذاها استفاده می شود.


پاییز کیوتو هم مانند بهارش رویایی است.


برای نگاهی نزدیکتر به این برگ های رنگی پاییزی, قایقی اجازه کنید و در طول رودخانه ی اوی به گردش بپردازید.


در شهر کیوتو می توانید فرق بین نسل گذشته و جوان های امروزی را به راحتی ببینید.


شهر کیوتو توانسته به خوبی رسم و سنت خودش و معماری سنتی خودش را تا به امروز حفظ کند.


کشور ژاپن به شکوفه های گیلاسش شهرت دارد و در کیوتو هم به دفعات مکرر می توانید درختان شگفت انگیزی را از نزدیک ببینید.


کیوتو را می توان پایتخت معابد شگفت انگیز در جهان دانست. مانند این معبد بودایی که یونسکو آن را به عنوان میراثی باستانی به ثبت رسانده است.


بازار نیشیکی که به آن آشپزخانه ی کیوتو هم می گویند از قدمتی ۴۰۰ ساله برخوردار است که در ۵ بخش مختلف, مغازه ها و رستوران ها را شامل می شود. در این مکان با غذاهایی برخورد خواهید کرد که در کشورهای دیگر دیده نمی شوند.


یکی از بهترین نقاط کیوتو در منطقه شیراکاوا قرار گرفته است. در امتداد این رودخانه می توانید صدها رستوران زیبا را ببینید.


یکی از شگفت انگیزترین معابد شهر کیوتو را می توانید در تصویر زیر ببینید که از قرن چهاردهم به جا مانده و به آن عمارت طلایی گفته می شود. بخش های طلایی رنگ آن با منعکس کردن نور خورشید نفس هر توریستی را در سینه حبس می کند.


در فصل بهار فستیوالی تحت عنوان هانامی در پارک مارویاما برگزار می شود که واقعا دیدنی است.


چیزی که شهر کیوتو را متمایز می کند این است که کیوتو شهر بزرگیست اما احساس یک شهر کوچک را به انسان منتقل می کند.


همچنین می توانید نمایی فوق العاده از کوه فوجی را در حالیکه با قطار به گردش می پردازید ببینید.


غذاهای زیادی هم دیده می شوند که در کشورهای دیگر خورده نمی شوند مانند این بچه های هشت پا. اکثر مغازه ها یک تکه از غدا و محصولاتشان را به عنوان نمونه به شما می دهند تا تست کنید و اگر خوشتان آمد بخرید پس بهتر است با شکم خالی به خرید بروید.



دیدنی های جهان از هر پنج قاره


"آکا ایران"

کهنسال ترین پدر شهید کشور چه کسی بود؟


1394/08/17

ساجد_ «محمودعلی چراغلو» پدر شهیدان «هادی و امیر علی چراغلو» صبح روز شنبه 16 آبان ماه 94 به لقاءالله پیوست. این پدر شهید که مسن‌ترین پدر شهید کشور بود در سن 110 سالگی در بیمارستان پانزده خرداد ورامین به علت کهولت سن ندای حق را لبیک گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.

سال گذشته همزمان با آخرین روز از ماه مبارک رمضان به‌همت مجموعه شهرستان قرچک و با حضور جمعی از مسئولان، خانواده معظم شهدا و ایثارگران و عاشقان ایثار و شهادت از زنده یاد محمودعلی چراغلو پدر شهیدان هادی و امیرعلی چراغلو به‌عنوان مسن‌ترین پدر شهید کشور تجلیل شد.

او سال گذشته در جریان بازدید مسئولین و امام جمعه شهرستان قرچک گفت: «پس از شهادت فرزندانم از خداوند هیچ چیز نخواسته ام و تنها آرزویم دیدار با مقام معظم رهبری است که اگر این آرزویم برآورده شود هیچ خواسته ای دیگر از خدا ندارم.»

شهید امیرعلی چراغلو در 24 مهرماه سال 1359 در سن 18 سالگی در جریان دفاع از خرمشهر و هادی چراغلو 21 دی‌ماه سال 1365 خورشیدی در سن 21 سالگی در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

مراسم تشییع پیکر مسن ترین پدر شهید کشور صبح امروز همزمان با روز شهادت امام سجاد(ع) با حضور عموم مردم در تهران برگزار می‌شود. این مراسم ساعت 10 صبح یکشنبه 17 آبان ماه 94 ، ساعت 10 صبح از میدان اصلی شهرری در جوار حرم عبدالعظیم حسنی(ع) آغاز می‌شود. در این مراسم، جمعیت تشییع کننده به همراه پیکر مطهر این پدر شهید پس از طی مسیر خیابان حرم و بازار قدیمی ری، وارد آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(ع) می‌شوند.

پدر شهیدان چراغلو سال 93 در ایام فاطمیه به سفر عمره مفرده اعزام شد. برخی از تصاویر او از حضور در سرزمین وحی توسط سید سعید رضا رضوی به ثبت رسیده است. که در میان سایر تصاویر منتشر شده از او خوش درخشیده است.



تسنیم


"ساجد،سایت جامع دفاع مقدس"

علل گریز از مذهب


1358/5/8

بسم الله الرّحمن الرّحیم.
 الحمد لله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنة الله على اعدائهم اجمعین.
بحث ما این بود که اگر از اثر پى به موثر مى‏بریم، اگر به همین دلیل که نوشته نویسنده مى‏خواهد، و ساختمان معمار و بنا مى‏خواهد، شما خدا را از همین طریق مى‏شناسید، اگر به قول همان شاعر از برگ درختان سبز یاد خدا مى‏افتیم اگر از ساختمان یک سلول یک اتم خدا را مى‏شناسیم پس چرا گروهى همین برگ را، همین اتم را و همین سلول را مى‏بینند و مى‏شناسند و آنها خدا را نمى‏شناسند، عدم گناه، عدم خروج از مذهب، عدم بى توجهى چیست؟
بنابراین موضوع بحث ما این مى‏تواند باشد، علل بى توجهى یا گریز از مذهب و از خدا، گفتیم که یکى از علتهایش این بود که پدیده‏ها براى ما عادت شده است. چون بسیارى از موجودات و آفریده‏ها و آثار را از ابتدا با آنها بودیم مأنوس شدیم وقتى مأنوس شدیم دیگه حالت طبیعى برایمان ندارد. در اولین برخورد با یک بال پروانه است که توجه پیدا مى‏کنیم اما کسانى که هزارها بار پروانه را دیده‏اند دیگه برایشان جالب نمى‏تواند باشد. مثل، آن مثل هواپیما بود که براى ما تازگى دارد، وقتى هواپیما بلند مى‏شود و مى‏نشیند یاد مخترع آن مى‏افتیم اما کسانى که صبح تا شام با هواپیما هستند اینها دیگه هر دفعه که هواپیما پرواز مى‏کند توجه به آن ندارند چون برایشان عادت شده است، این را توضیح دادیم ولى دوم هم گفتیم که به قصد شناخت براى کلاس خدا مطالعه نمى‏کنند، شما لب چهارراه، هزارها بار لب چهارراه چراغ سبز و سرخ را دیده‏اى اما اگر بپرسند آقا چه شیشه‏اى است، شیشه چند میلیمترى است؟ نوع شیشه آن چه جورى است؟ این شیشه مشجر گلهاش چه جورى است؟ مى‏گویى: نمى‏دانم. آقا لب چهارراه خیابانتان و لب چهارراهى که در خانه‌تان است چند هزار بار دیده‏اى؟ ده هزاربار، پنج هزار بار، یازده هزار بار، صد هزاربار، پس چرا نمى‏دانى؟ مى‏گویى من مى‏خواستم ببینم اگر قرمز است بایستم و اگر سبز است بروم، به قصد اینکه شیشه چه شیشه‏اى است مطالعه نمى‏کردم.
وقتى انسان شناختى پیدا مى‏کند که عنایت روى همین جهت باشد، خوب این دو تا در جلسه گذشته گفتیم اما بحثى که الان باید عنایت بیشترى بکنیم و توضیح بدهم این است که عده‏اى که بى توجه هستند، بى اعتنا به مذهب هستند، شاید به خاطر این باشد که از مسئولیت فرار کنند، گریز از مسئولیت. قرآن مى‏گوید: انسان مى‏داند که ما مى‏توانیم او را بعد از مرگ زنده کنیم حتى خطهاى سر انگشتش را هم مى‏توانیم دوباره بسازیم «بَلى‏ قادِرینَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ» قیامت/4 اما مى‏دانید چرا منکر معاد است؟ «بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ» قیامت/5 اراده کرده است انسان «لِیَفْجُرَ» فجر یعنى شکافتن، مى‏خواهد بشکافد «أَمامَهُ» جلوى خودش را، مى‏خواهد جلوى خودش را بشکافد که انکار قیامت مى‏کند یعنى مى‏خواهد راه جلوى خودش باز بکند.
شما گاهى وقتها مى‏خواهى غیبت بکنى، بدگویى یک نفر را بکنى، از طرفى مى‏بینى دوستت به تو مى‏گوید داداش غیبت نکن گناه است از ابتدا براى اینکه براى خودت راه باز کنى مى‏گویى فلانى غیبت ندارد یک کلمه مى‏گویى فلانى غیبت ندارد تا راه جلوى غیبت کردنت باز بشود. من اگر بگویم معاد هست پس مسئول هستم، اگر بگویم جهنم هست پس مسئول هستم. اگر بگویم خدا هست پس مسئول هستم، از اول مى‏گویم خدایى نیست تا از مسئولیتم، از اول مى‏گویم غیبت ندارد تا راه جلوى زبانم باز شود. یادم آمد حالا به مناسبت البته چون کلمه غیبت را بردم این جمله را بگویم شخصى پرسید شما چه مى‏گویید هر کس غیبت بکند کارهاى خوبش از بین مى‏رود، بنده سى سال کار خیر کرده‏ام با یک غیبت از بین برود؟ جوابش داده شد، بله فلانى هم سى سال زحمت کشیده بود این آبرو را درست کرده بود و شما با یک جمله آبروى سى ساله او را از بین بردى، خدا هم چه بسا با یک غیبت کار خوب شما را از بین برده است.
گاهى، البته این جمله را قرآن براى معاد گفته است اما نمونه‏اش در اصل مذهب مى‏توانیم بگوییم، بگوییم گاهى وقتها انسان براى گریز از مسئولیت، مثلاً صبح در خواب در رختخواب است، صبح زود است چشمهایش را باز مى‏کند، مى‏خواهد بلند شود و نماز بخواند از طرفى هم میل دارد که بخوابد براى اینکه کلاه سر وجدان خودش بگذارد و بخوابد مى‏گوید حالا معلوم نیست که صبح شده باشد فلانى هم که اذان مى‏دهد شاید اشتباه کرده باشد. مى‏گوید فلانى اشتباه کرده است تا یک خورده دیگه بخوابد، این را مى‏گویند مى‏خواهد راه جلوى خودش باز کند، گاهى براى اینکه گریز از مسئولیت باشد.
 گاهى نارسایى مکتب‏هاست باعث بى توجهى می شود. یک مثل بزنم شما گاهى گرسنه مى‏شوى و مى‏روى در بیرون غذا مى‏خورى، یکبار، دوبار، سه بار بیرون غذا مى‏خورى، دو، سه دفعه هم تصادفاً مریض مى‏شوى به دو سه منطقه که مراجعه کردى و هر بار مریض شدى تصمیم مى‏گیرى، البته زمان قدیم بود که مراعات بهداشت را نمى‏کردند بعضى هایشان، تصمیم مى‏گیرى دیگه غذاى بیرون را نخورى. گاهى انسان وارد مى‏شود میل به این دارد که برود و آشنا پیدا کند با این مکتب، نگاه مى‏کند مى‏بیند این مکتب رسا نیست نارسا است، یک مکتب دیگه بزنم شاید آموزشش بیشتر باشد. شما یقه پیراهن را مى‏دانى چند است، فرض کنید چهل و دو، مى‏روى مغازه مى‏گویى داداش پیراهن چهل و دو دارى؟ نه، رد مى‏شوى دیگه نمى‏روى همه پیراهن‏ها را بپوشى و بگویى اینها به درد من نمى‏خورد، چون یقه خودت را مى‏دانى چند است تا پرسیدى چهل و دو، نه، چهل و دو، نه، ده تا پیراهن دوزى مى‏پرسى چهل و دو مى‏گویند نه، رد مى‏شوى، براى اینکه اینها هیچ کدام با گردن شما تطبیق نمى‏کند.
ما حساب کنیم ببینیم خودمان چى هستیم، ما انسان هستیم، سراغ این مکتب مى‏روى، شروع مى‏کنیم در یک مکتب خانه را زدند، - آقا شما چه غذاى و چه فکرى براى ما تهیه کرده‏اى، مى‏گوید: بنده دید اقتصادى دارم فقط، بُعد اقتصادى را در نظر مى‏گیرم، مى‏بینم بُعد اقتصادى یک جزء من است کل من نیست، یقه من چهل و دو است و این یقه‏اش دوازده است. دوازده با چهل و دو تطبیق نمى‏کند. یک مکتب دیگه، شما چه مى‏گویید؟ - مى‏گوید: من فقط اصالت را به انسان مى‏بینم این هم باز نارسا است. مذهب‏هاى که تحریف شده، شما چى مى‏گویید؟ مى‏بینیم در مذهب‏ها و در مکتب‏ها یک سرى نارسایى‏هاى و یا محدود هستند یک سرى هایشان و یا تحریفهایى شده است بخاطر نارسایى هایى که هست و یا بخاطر تحریف هایى که هست انسان اعراض مى‏کند. پس گاهى انسان گریز از مذهب پیدا مى‏کند بخاطر وجود نارسایى. شما وارد یک جلسه‏اى مى‏شوى مى‏بینید کسى که صحبت مى‏کند در آن جلسه مقاله‏اش خوب نبود دفعه دیگه بخواهد مقاله بخواند بلند مى‏شوى و مى‏روى. سخنرانى من اگر خوب نبود دفعه دیگه شما سر کلاس من حاضر نمى‏شوى بنابراین نارسایى هم مسئله‏اى است.
 مسئله دیگه که گریز و بى توجهى به مذهب شده است مسئله تبلیغ سوء، عوض کردن. تبلیغ سوء، چقدر تبلیغ کردند که دین افیون ملتهاست. راستى مى‏شود، اگر کسى را پیدا کردى از آن بپرسید آقا اگر دین افیون ملتهاست، یعنى دین وسیله این است که مردم تحقیر بشوند مردم خواب بروند. دین طبیعت ملتهاست این دین افیون ملتهاست، کدام دین؟ دین اسلام و یا ادیان دیگر. اگر دین اسلام را مى‏گویید، تا آنجا که در تاریخ بوده دین اسلام عامل حرکت بوده است، اگر دین‏هاى دیگه را مى‏گویى چرا قانون کلى اجرا مى‏کنى؟ من حق ندارم اگر یک دانه به خریدم و دیدم این به پوسیده است، بگویم تمام به‏ها پوسیده است خوب این قضاوت درست نیست.
تبلیغ کردند که دین افیون ملتهاست و بخاطر تبلیغات سوء دین عده‏اى را از مذهب فرارى دادند البته مشتشان باز شد و رسوایى این حرف روشن شد و کسى که از این کلمات بگوید و معلوم بشود که ناصحیح گفته است دیگه اطمینان به باقى حرفهایش هم نیست.
اگر یک دانشمندى یک نظریه داد و نظریه‏اش پوچ از آب در آمد یا اشتباه کرده بود یا روى غرض گفته بود، چى را روى غرض بگوید، چى را اشتباه کند، وقتى یک نظریه به مردم مى‏دهد و نظریه‏اش خلاف واقع در مى‏آید بقیه نظریه هاش هم قابل اعتنا نخواهد بود و ما به همین دلیل مى‏گوییم پیامبر و امام باید معصوم باشد چون اگر آنها هم انحراف پیدا کنند و اشتباه کنند. . . یک شعرى هست که می گوید:
هر چه بگنندد نمکش مى‏زنند واى از روزى که بگنندد نمک
 ما که رهبر مى‏خواهیم براى اینکه منحرف مى‏شویم و نمى‏دانیم، اگر بنا باشد او هم منحرف شود و سهل و. . و این خطاهاى نابخشودنى در آن باشد، چقدر، میلیون‏ها افراد از کلماتى که از طرف مذهب مطرح مى‏شود محروم بودند بخاطر تبلیغ سوء، پس یکى از دلایل گریز تبلیغ سوء است که دیدید چگونه پوچ در آمد.
 مسئله دیگر علم زدگى است و غرور علمى است. انسان موفق شد چیزهاى را کشف کرد، پى به یک سرى اسرار و قوانینى برد خیال مى‏کند تمام مطالب هنوز بعد مادى دارد و باید مثل چیزى. . . ، آخه هرچیزى یک معیارى دارد شما نمره را با معیار نمره بیست مى‏سنجید، خط را با خط کش اندازه مى‏گیرید، هوا را با هوا سنج اندازه مى‏گیرید، میزان هندوانه، کیلو است. میزان پارچه، متر است. هر چیزى یک معیارى دارد. غلط است که ما یک آزمایشگاه داشته باشیم و بخواهیم هست و نیست جهان را از همین آزمایشگاه، یک متر داشته باشیم و بخواهیم شعر را هم روى متر میزان کنیم. این شعر خوبى است چون سى و هفت سانت است. شعر را هم روى متر خواسته باشیم اندازه بگیریم. هندوانه را هم روى متر خواسته باشیم اندازه بگیریم. تخم مرغ را هم روى متر خواسته باشیم اندازه بگیریم، این غلط است. متر میزان است، معیار است، وسیله سنجش است ولى فقط براى پارچه. یک سرى معیارهاى مادى دارند.
 یک سرى موفقیت‏هایى پیدا شد خواستند خدا را هم، وحى را هم با معیار مادى بسنجند. این غرور علمى هم یکى از علل گریز است.
 خواستند همه چیز را تجربه کنند مگر همه چیز قابل تجربه هست؟ من یک سوال مى‏کنم و شما از رفقایتان بپرسید، اینها مى‏گفتند تا ما چیزى را تجربه نکنیم قبول نمى‏کنیم، پس بگو شما جنابعالى باید هیچ تاریخى را قبول نداشته باشى چون ما بوعلى سینا را تجربه نکردیم، شما کدام یک از دانشمندان قدیم را تجربه کرده‏اى، دیده‏اید، بو کرده‏اید، نه، چشیده‏اید، نه، پس چطور قبول دارید، مى‏گویى من بوعلى سینا را من تجربه نکرده‏ام، اما آثار علمى‌اش هست، همینطور که تاریخ را از آثار و نوشته‏ها پى مى‏بریم که در سابق، قرنها قبل دانشمندانى بوده است، همینطور که تاریخ را از اثر پى به موثر مى‏بریم آن هم از اثر پى به موثر مى‏بریم. اصولاً یک سوال دیگر، سوال مى‏کند از اینهایی که خیلى عاشق هستند، مى‏گویند تا یک چیزى را حفظ نکنند قبول نمى‏کنند، مى‏گویند لطفاً بفرما که آیا این جهان نهایت دارد یا بى نهایت است. هر کدام را برود و بگوید، مچ آن را مى‏گیرند، تا بگوید که این جهان نهایت دارد، مى‏گویند جنابعالى تجربه کرده‏اى، یعنى رفتى تا آخر جهان، بگویى آه اینجا آخرش است. شما که مى‏گویى جهان نهایت دارد تجربه کرده‏اى. اگر بگوید این جهان چى، بى نهایت است، مى‏گویند این بى نهایت را شما تجربه کرده‏اى، بى نهایت هم قابل تجربه نیست. بالاخره معتقد مى‏شویم که جهان نهایت دارد و یا بى نهایت است از چیزهایى است که ما قبول مى‏کنیم و قابل تجربه هم نیست. تاریخ را همه پذیرفته‏ایم با آنکه تاریخ قابل تجربه نیست. شما در علوم خودتان یک سرى ضمیر ناخود آگاه را همه آنها قبول دارند اما تجربى نیست. پیش بینى مى‏کنند آقا، سیاستمداران، متفکران، حتى آنهایى که عقیده به خدا ندارند پیش بینى مى‏کنند، مى‏گوییم خوب چیزى را که شما پیش بینى مى‏کنید، چیزى هنوز تجربه نشده، هنوز نیست تا آن را تجربه کنید پس پیش بینى‏هاى شما اینکه، اجمالاً اینکه یک غرور علمى است که انسان خیال مى‏کند چهار تا قانون را که در طبیعت کشف کرد مى‏خواهد خدا را هم زیر چاقوى تشریح و در آزمایشگاه با معیار مادى کشف کند این هم غرور ملى است که آقایان گفته‏اند راجع به گریز.
 هفتم یکى از عواملى که عامل گریز مى‏تواند باشد عناد، لجبازى کردن، فرار مى‏کند، مى‏داند ولى لجاجت دارد حالا لجاجت عوامل مختلفى مى‏تواند داشته باشد گاهى آدم مى‏داند که فلانى اطلاعاتش از آن بیشتر است اما نمى‏خواهد زیر بارش برود، شکست خودش مى‏داند مى‏گوید من از این بپرسم چون خودش را مى‏بیند این خودبینى کم کم مبدل مى‏شود به خودپسندى، مى‏دانید که اول مرحله خودبینى است و بعد خودپسندى است و بعد کم کم خودپرستى مى‏شود. و خودپرستى خودش شرک است. دوست دارم مثالى که هست در اینجا برایتان بزنم. مثال شیرینى است. شخصى سوار بر اسب بود داشت مى‏رفت، رسید به نهر آبى، اسب ایستاد، نهرک هم خیلى، آب آن تقریباً نیم متر هم نبود مى‏توانسته اسب حرکت کنداما ایستاد آمد پائین، از جلو رفت افسار را کشید دید اسب حرکت نمى‏کند، رفت از عقب شروع کرد شلاق زدن، دید حرکت نمى‏کند، بیچاره شد. یک مرد حکیمى کنار نشسته بود و صحنه را دید که هر کارى مى‏کند از جلو افسار را مى‏کشد نمى‏رود، از عقب شلاق مى‏زند، نمى‏رود. گفت: داداش، گفت: چکار کنم. گفت: یک چوب بردار این آب را تکان بده، آب گِلى که شد اسب حرکت مى‏کند. این آن وقت فلسفه‏اش را نفهمید چطور، ولى اینقدر خسته شده بود که گوش به حرف این مرد بزرگوار داد، یک چوبى برداشت و این آب را گلى کرد تا آب گلى شد اسب پایش را گذاشت و از توى آب رفت. رفت و آن طرف آب که رسید این صاحب اسب به این پیرمرد گفت خدا خیرت بدهد، حالا فلسفه این کار چه بود؟ گفت فلسفه‏اش این بود، اسب اول آب تمیز بود اسب مى‏آمد لب آب چون آب تمیز بود خودش را در آب مى‏دید چون خودبین بود، چون خودش را مى‏دید پا روى خودش نمى‏گذاشت چون پا روى هوسش نگذاشت، پا روى خودش نگذاشت به این ترتیب ایستاد، علت اینکه عبور کرد این بود که خودش را ندید. کسى که خودبین نباشد حرکت مى‏کند. نصف افرادى که این طرف وایساده‏اند براى اینکه خودبین هستند، خودبینى عامل بدبختى است.
بزرگترین دشمن انسان عُجب انسان است که بگوید من از این بپرسم؟ من دو سال سابقه تحصیلى‌ام از ایشان بیشتر است. تا بنده مى‏خواهم از شما چیزى یاد بگیرم مى‏آیم نزدیک عکس خودم را مى‏بینم مى‏گویم تو از ایشان یاد بگیرى، تو دو سال سابقه تحصیلى‌ات بیشتر است. چون خودم را مى‏بینم پا روى خودم نمى‏گذارم، پا روى هدفم نمى‏گذارم در جهل سبقت مى‏گیریم روایتى هست از معصوم(علیه السلام)) فرمود: کسانى که یک دقیقه زیر عار و ننگ چیزى یاد گرفتن نروند یک عمرى زیر بار عار و ننگ بى سوادى مى‏مانند و روایت داریم دو رقم حیا هست. یک حیاى عقل است و یک حیاى احمقى. اگر کسى چیزى را بلد نیست مى‏خواهد بپرسد و عارش مى‏شود و خجالت مى‏کشد بپرسد این احمقى است و با کمال صراحت امام فرموده است. . . رد شویم. مسئله عناد، حالا مى‏شود این عناد، گاهى خودبینى مى‏تواند باشد، گاهى عوامل دیگه مى‏تواند باشد. دیگه چى باعث مى‏شود که انسان زیر بار نرود.
 هشتم اضافه شدن خرافات، خرافات وقتى اضافه شد به مذهب همان، همانطور که مثال زدم، مثل مگسى است که اضافه شود به آب.
نهم، سرگرمى به مادیات، شما حساب کنید انسان ورزش را دوست دارد، تحصیل را هم دوست دارد منتهی گاهى علاقه و سرگرمى بوسیله ورزش باعث مى‏شود آخر سال از نظر درسى تجدید بشوید، گاهى سرگرمى زیاد به تحصیل باعث مى‏شود سلامتى در خطر قرار بگیرد، ما تمایلاتمان یکى و دوتا نیست. سلامتى دوست داریم، پول دوست داریم، علم دوست داریم. تمایلات ما، فطریات ما، خواسته‏هاى ما، نیازهاى ما متعدد است. گاهى سرگرمى به یک چیزى باعث مى‏شود در مورد چیز دیگر مورد غفلت قرار بگیرید. دهم، حل نکردن موجودات، گاهى وقتها مى‏گوید که من چطور ایمان به خدا بیاورم، مى‏گوید که چطور هر اثر موثر دارد، مى‏گوید آخر اگر خدا هست، پس مثلاً فرض کنید که روده کور براى چى است؟ اگرخدا هست پس جنگلها براى چى است؟ اگر خدا هست فرض کنید مرد پستان مى‏خواهد چکار کند. اگر خدا هست، یک سرى چیزهاى پیدا مى‏شود و این نمى‏تواند حل کند که فلسفه‏اش چى است توقع‌اش هم این است که تمام موجودات را همین یک نفر، همین امروز همه را درک کند و همین که چهار تا چیزى را درک نکرد بى توجه مى‏شود به. . . آقا یک وقت یک پسرى آمد پهلوى ما گفت که نماز صبح چند رکعت است؟ دو رکعت، فلسفه آن چیست؟ گفتم بلد نیستم، خدا گفته دورکعت است. گفت: اِ، گفتم: اِ ندارد. گفت چطور مى‏شود شما ندانید گفتم: داداش شما چه رشته‏اى درس مى‏خوانى گفت من علوم طبیعى درس مى‏خوانم. گفتم: برگ درخت انار باریک است و یا پهن است. گفت باریک است. گفتم: برگ درخت انگور، گفت پهن است. گفتم: فلسفه اینکه برگ درخت انار باریک است چى است، گفت: نمى‏دانم. گفتم: اِه، حتماً این برگ باریک یک رابطه‏اى میان این برگ و میوه انار هست، حتماً یک رابطه‏اى میان برگ درخت انگور و میوه انگور هست و علوم طبیعى هنوز این برگ و این رابطه را و رابطه‏اى که میان این میوه و برگ هست را هنوز درک نکرده است.
 ایشان توقع دارد هر چه که گفته مى‏شود همان شخص. . . ، ما اصولاً سه نوع دستور داریم سه رقم دستور داریم یک رقم دستورات فوق عقل است، یک سرى دستورات طبق عقل است، یک سرى دستورات ممکن است باشد ضد عقل باشد، ضد عقل، طبق عقل، فوق عقل. در اسلام، در مذهب دستور ضد عقل نیست اما لازم هم نیست که تمام دستوراتش طبق عقل باشد یک سرى دستوراتى است که فوق عقل است. گوشت خوک را گفتند حرام است خوردنش، سالها این دستور فوق عقل بود، نمى‏فهمیدند بعداً معلوم شد که مسئله کرم کدو و کرم کریشین مطرح شد. حالا مى‏گویند آقا حرارتش بدهید که این کرم کشته شود باز هم اسلام مى‏گوید حرام است همانطور که این دو تا کرم قرنها گذشت و معلوم نبود و بعداً معلوم شد ممکن است علل دیگرى هم داشته باشد که چند قرن دیگر معلوم شود ما لازم نیست هر مسئله‏اى که پیدا مى‏شود خصوصیتش را حل کنیم علت بى اعتنایى به مذهب گاهى این مى‏شود که یک سرى موجوداتى را مى‏بینم، نمى‏دانم براى چى است و توقع‌اش این است، غرور علمى‌اش این است که همه را ایشان همین امروز بداند وقتى نمى‏تواند بفهمد از زیر بار دین شانه خالى مى‏کند این فشرده‏اى از علل بى توجهى است. علل دیگرى هم دارد که این را من خلاصه کردم.
 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

"پایگاه درسهایی از قرآن"

معروف‌ترین و زیباترین روستاهای ایران + تصاویر

یکشنبه 22 آذر 1394

شاید بهتر باشد ما هم به جرگه روستاگردان بپیوندیم؛ مگر غیر از این است که روستاهای ایران در کنار داشتن زیباترین فضا، خونگرم ترین و ساده دل ترین مردمان را در خود جای داده اند؟

روستا یعنی جریان زندگی، تلاش بی وقفه، شاکر بودن و چشم به آسمان داشتن؛ روستا رگ حیات هر کشوری است؛ رگ هایی که خون تولید در آن جاری است و تداوم حیات هر روستا تضمینی است برای حیات کل کشور. روستا هنوز هم تداعی کننده عشق و صفا و صمیمیت است، همدلی مردم، هم صدایی همه و پاکی و بی ریا بودن.

در روستا، هیچ کوچه ای به درهای بسته ختم نمی شود و هیچ بن بستی از چشم کوچه ها پنهان نمی ماند. در باغ های اینجا، هیچ غنچه ای از ترافیک نسیم دلگیر نمی شود و هیچ بادی از گرده های مسافر امان نمی گیرد.

هوای خوش و بوی گل و تا چشم کار می کند سبزه و درخت؛ یک روستا، سرشار از حس و حال خوش و پر از شادابی است. با این همه آرامش و نشاط، اگر نخواهیم لااقل ساعاتی را در فضای دل انگیز روستا سپری کنیم، به نوعی کم آورده ایم. به خصوص از این پس که روستاها در تنهایی نفس می کشند. شاید بهتر باشد ما هم به جرگه روستاگردان بپیوندیم؛ مگر غیر از این است که روستاهای ایران در کنار داشتن زیباترین فضا، خونگرم ترین و ساده دل ترین مردمان را در خود جای داده اند؟

با این وصف، درنگ جایز نیست و تنها یک نکته می ماند؛ این که آیا روستاها و روستاییان، باز هم آماده پذیرایی از این میهمانان ناخوانده خود هستند، یا نه؟ در روستاها، شادی ها و غم ها تقسیم می شوند. آدم های روستا به هم نزدیک ترند و آنجا که همسایه از حال همسایه خبر دارد؛ آدم هایی که همیشه در جست و جوی زندگی آرام و به دور از ازدحام شهرها هستند، تصویری شاعرانه از روستا در ذهن خود دارند و برای همین است که خیلی وقت ها می گویند خوشا به حال این روستا؛ روستایی که خبر از بوق های پی در پی ماشین ها و هیاهوی شهرنشینی ندارد.


سفر به روستای فلفلی در کویر سبزوار


یکی از نمودهای کهن روستای فرومد، «مسجد جامع» آن است؛ بنایی شگفت انگیز که هر بیننده ای را به حیرت وا می دارد. اگر به این روستا سفر کردید، یقین بدانید که عظمت این بنا چنان خواهد بود که ناخودآگاه برای دیدار از این مسجد خواهید شتافت.


گفته می شود مسجد جامع «فرومد» سبزوار که به لحاظ معماری نیز جایگاهی ویژه دارد، روی بقایای یک آتشکده بنا شده است. کمتر روستایی را در ایران می توان یافت که دو چهره برجسته؛ یکی در ادبیات و دیگری در تاریخ داشته باشد، اما روستای «فرومد» این ویژگی را داراست.

«ابن یمین فریومدی» شاعر قطعه سرای اواخر قرن هفتم و هشتم هجری و «شیخ حسن جوری» از رهبران نهضت سربداران، هر دو از همین خطه هستند و مزارشان نیز در همین جاست. اگر بتوانید در خانه اهالی باصفای فرومد، شب را به صبح برسانید که فوق العاده است، اما اگر می خواهید شب در هتل اقامت کنید، پیشنهاد ما رفتن به نزدیک ترین شهر بزرگ پیش روی تان، یعنی سبزوار است که از جاده اصلی شاهرود- سبزوار، حدود 54 کیلومتر فاصله دارد.

به گزارش برترینها، بنا بر فصلی که به فرومد سفر می کنید، می توانید انار، انگور، انجیر، گردو، توت، شاتوت، فلفل قرمز و گیاهان دارویی چون مرزه و شیرین بیان را از اینجا به خانه ببرید، هرچند فلفل قرمز، کنجد و ادویه به عنوان سوغات شاخص این روستا به حساب می آید. چند سال است که «فرومد» به مرکز کشت فلفل ایران تبدیل شده است. هم چنین ناگفته نماند که زیلوبافی هم مهم ترین صنعت دستی فرومد است و می توانید نمونه ای از زیلوهای آن را به یادگار داشته باشید.


روستای «خماط» سرزمین اسطوره ای


اگر ساکن جنوب کشور یا مسافر شوش هستید، دهکده قدیمی «خماط» را از دست ندهید؛ جایی که در آن آرامگاه بزرگ دانیال نبی قرار دارد.

نام خماط از واژه ای عربی می آید. دهخدا آن را «بریان کننده گوشت» معنی کرده و بیشتر ساکنان آن عرب زبان هستند. از معنای نام این روستا می توانید بدانید که چه جای گرم و سوزانی است! خماط 20 کیلومتر از سمت جنوب با اندیمشک و 40 کیلومتر از شوش فاصله دارد، آن هم از سمت شمال.

شاید نام این روستا برای خیلی ها ناآشنا باشد، اما آثار تاریخی اینجا بسیار شهره اند؛ در نزدیکی روستای خماط، آثار تاریخی متعددی وجود دارد که یکی از آنها «معبد زیگورات چغازنبیل» است. این معبد که درست در کنار روستا خودنمایی می کند، 1300 سال قبل از میلاد مسیح بنا شده است. مورخان، آن را به دوره عیلامیان منسوب کرده اند و چنانچه نقل شده، یک پادشاه عیلامی به نام «ونتاش گال» دستور ساخت آن را داده است.

نمای خارجی معبد از جنس کاشی و آجرهای لعابدار به رنگ های آبی، سبز و زرین فام است. این بنا در 7 طبقه ساخته شده و انگار این عدد 7 در آن ایام نیز قداست داشته است. البته شاید!

سرزمین اسطوره ای «خماط» که مکان زایش فرهنگ و تمدن بوده، به غیر از میراث باستانی، جاذبه های معنوی زیادی برای مسافران دارد؛ موسیقی محلی عربی یکی از آنهاست. موسیقی به طور شگفت انگیزی در میان مردم خماط رواج دارد، به ویژه در جشن ها.

گذرتان اگر به خماط افتاد، سری هم به مناطق حفاظت شده دز و کرخه بزنید و چشم انداز مزارع نیشکر هفت تپه در میان آب و پوشش گیاهی متنوع این منطقه را نیز ببینید. خماط، جایی است که در آن، نیشکر در کنار درختان اوکالیپتوس روییده و درخت کُنار و زبان گنجشک هم این روستا را زینت داده اند.


شب مانی در روستای 5 هزار ساله


روستای «شال» در جنوبی ترین نقطه استان اردبیل، با آب و هوای مطبوع و خنک و باغات و درختان میوه، این روزها پذیرای گردشگران مناطق مختلف کشور است و هنوز رنگ و بوی تمدن و فرهنگ کهن را در خود جای داده است.

«شال» به فاصله 44 کیلومتری از شهرستان خلخال و در مسیر منتهی به ماسوله، با قدمتی بیش از 5 هزار سال در بخش شاهرود خلخال واقع شده و در این فصل زیبای پاییز، جاذبه های طبیعی و کهن آن واقعا دیدنی است. در لحظه ورود به روستای شال، سرسبزی و باغات میوه، چشم هر بیننده ای را خیره می کند.

جالب این است که از بلندای کوهسار زیبای «پلنگا» و ارتفاعات قله شاه معلم، می توان زیبایی این روستا را عین کف دست دید و لذت برد. وجود چشمه سارهای کهن از جمله «شیران چشمه» در بالادست روستای شال، جاذبه های آن را دوچندان می کند.

گشت و گذار اهالی روستا با لباس محلی و کلاه های زیبای موسوم به «شال» بر سر مردان روستا، نشان دهنده ارتباط فرهنگی اهالی این دهستان با روستاهای حاشیه شهرهای استان گیلان است. این ارتباطات در پوشش اهالی روستا نیز تاثیر گذاشته و لباس روستاییان «شال» به شکل بسیار زیبا و خیره کننده، نظر هر بیننده ای را جلب می کند. اهالی «شال» هم مانند سایر تات نشینان کشور، به زبان شیرین تاتی، از زبان های باستانی ایران صحبت می کنند.


قلعه و امامزاده و چنار 800 ساله


برخلاف آنچه خیلی از ما فکر می کنیم. جاذبه های گردشگری اطراف تهران فقط به فشم و لواسان و جاده چالوس محدود نمی شوند. در حومه تهران، نقاط دیدنی و جاذبه های فراوانی هست که در کمتر از یک ساعت می توان به آنجا رفت و ساعت های خوبی را سپری کرد.

از جمله روستاهای دیدنی و تاریخی اطراف تهران، اگر کمی آن طرف تر از کرج پیش بروید، روستای «خور» و دیدنی های آن را خواهید دید. روستای «خور» در نزدیکی شهر هشتگرد قرار دارد و علاوه بر طبیعت زیبا، دارای پیشینه تاریخی هم هست.

از دیدنی های این روستا و منطقه اطراف آن می توان به امامزاده سلیمان (ع)، تپه ها و دره دو چنار، امامزاده برچشمه یا زبیده خاتون، برج و باروی قلعه خور و از همه مهم تر، چنار 800 ساله اش اشاره کرد.

در ناحیه «زرچه گانی» که به چنارتپه مشهور است، درختان کهنسال و بزرگی از گونه چنار دیده می شود که بسیار زیبا و دیدنی است. در نزدیکی محوطه مسجد جامع نیز چناری 800 ساله وجود دارد که به عنوان سندی زنده، از تاریخی بودن منطقه حکایت می کند. بنا به بررسی های انجام شده، یکی از برج های این قلعه تا سال 1340 نیز پابرجا بوده که متاسفانه امروزه بخشی کوچک از آن باقی مانده است.

فاصله تهران تا روستای خور، فاصله مناسبی برای یک گشت و گذار چند ساعته و فرح بخش است. فقط کافی است تا کرج رانندگی کنید. سپس به سمت جاده چالوس بپیچیده و در 17 کیلومتری شهر کرج از جاده انحرافی خور به طول 5 کیلومتر، به این روستای خوش آب و هوا برسید.


«سنگ تراشان» در زیر دریای از ابر


روستای «سنگ تراشان» در حوالی خرم آباد و در محدوده آبشارهای «نوژیان» و «وارک» واقع شده است که به ماسوله لرستان شهرت دارد؛ روستایی پلکانی با مناظر طبیعی بسیار زیبا که در بیشتر اوقات سال، مقصد بسیاری از گردشگران است.

دره ای که در پایین دست این روستا قرار دارد. بعد از بارش هر باران، مملو از توده های عظیم و پیوسته ابر می شود؛ به صورتی که در پایین دست روستا، صحنه ای بی بدیل به شکل دریایی از ابر پدید می آید و جلوه ای خاص به منطقه «سنگ تراشان» می بخشد که از پدیده های نادر طبیعت ایران به شمار می رود؛ اما آنچه روستای سنگ تراشان را در بین محافل علمی مطرح کرده است، وجود یک محوطه باستانی است که سال 1382 در حاشیه شمالی این روستا، سایت ارزشمندی از دفینه های مفرغی مربوط به عصر آهن کشف شد و حیرت باستان شناسان را برانگیخت.

این اشیای نفیس مفرغی که قدمت آنها به هزاره اول پیش از میلاد می رسد، از جمله کم نظیرترین گنجینه های مفرغی جهان به شمار می آیند که تاکنون 6 فصل مورد کاوش باستان شناسی قرار گرفته است. برخی از اشیای شاخص حاصل از کاوش محوطه «پاتخت» سنگ تراشان، هم اکنون در موزه قلعه فلک الافلاک خرم آباد در معرض بازدید گردشگران قرار دارد.


«شاه شهیدان» بر بلندای دیلمان گیلان


در منتهی الیه جاده سیاهکل به دیلمان و در فاصله 20 کیلومتری خورگام- بردسر، روستایی زیبا به نام «شاه شهیدان» قرار دارد که هر ساله در بقعه دو تن از نوادگان امام سجاد (ع) این روستا، مراسم خاصی برگزار می شود.

با توجه به ارتفاع نسبتا زیاد شاه شهیدان، با ورود به این روستا، مناظر زیبا و بی بدیلی از دیلمان و جلگه گیلان در معرض دید قرار می گیرد. صخره بلند اسپهبدان نیز با چشم اندازی زیبا و منحصر به فرد، در ضلع غربی روستا قرار دارد. با صعود به بالای این صخره، تمام مناطق جلگه ای گیلان مشاهده می شود.

شاه شهیدان همچنین یکی از مسیرهای صعود به قله درفک به ارتفاع دو هزار و 730 متر است. این مسیر با ترکیبی از کوه، مراتع سرسبز و جنگل های پوشیده از درخت، یکی از مسیرهای جذاب برای کوهنوردان جهت صعود به قله درفک محسوب می شود.

بقعه متبرکه شاه شهیدان، مزار مطهر امامزادگان محمد و هادی (ع) است که در این روستای زیبای کوهستانی قرار دارد. براساس باورها و اعتقادات مذهبی، هرساله، مراسم سنتی و مذهبی «علم واچینی» با حضور ده ها هزار نفر از علاقه مندان، در پیرامون امامزاده، با شکوه بی نظیری برگزار می شود.

براساس روایات، مراسم علم واچینی از قدیم الایام و زمانی که مردمان روستا برای ییلاق به این روستا می آمدند، برگزار می شد. این مراسم بیشتر به این علت بود که در فصل سرما، امکان حضور در «شاه شهیدان» امکان پذیر نبود. امروزه نیز مراسم «علم واچینی» در روزهای محرم هر سال در این روستا برگزار می شود.


همنشینی با یوز و زاغ بور در «قلعه بالا»


شاهرود، نزد زائران امام رضا (ع) بیشتر به عنوان یک شهر بین راهی که در میانه راه تهران- مشهد قرار گرفته، شناخته شده است. اغلب مسافران، از خشکی مسیر سفرشان پس از گذشتن از شاهرود تا رسیدن به سبزوار گله دارند، اما کمتر مسافری می داند که دشت خارتوران و زیستگاه یوز ایرانی در همین مسیر واقع شده است.

کافی است از شهر میامی به سمت بیارجمند بپیچید و از آنجا راهی روستای «قلعه بالا» شوید تا بتوانید در آنجا، هم گورخر و هم یوز ایرانی را به چشم ببینید، ضمن این که گذراندن یک روز خوش با مردمان کویر و رفتن به پارک ملی توران، می تواند این بخش کسل کننده را به یکی از هیجان انگیزترین مسیرهای سفر تبدیل کند.

«قلعه بالا» به واسطه قرار گرفتن در یک موقعیت جغرافیایی بی نظیر و همچنین به واسطه ساختار و شکل پلکانی ویژه اش، جزو روستاهای هدف گردشگری محسوب می شود؛ روستایی که سراسر آن با سنگفرش پوشیده شده است. کسانی که تجربه حضور در ماسوله یا شهرهای هدف گردشگری را داشته باشند، با ورود به قلعه بالا مشاهده می کنند که این روستا نیز چیزی از روستاهای سرشناس کم ندارد، جز این که به واسطه گمنامی و حضور کمرنگ گردشگران در این روستا، از شلوغی و همهمه خبری نیست؛ امکانات «قلعه بالا» به واسطه همین سابقه اندک حضور در لیست روستاهای هدف گردشگری مانند همتایان خود، زیاد نیست و تنها منحصر به خانه های روستایی است که با میهمان نوازی مثال زد.

آمیختگی مناظر زیبای کوهستانی و چشم اندازهای اغواکننده سراب های کویری، از جلوه های کم نظیر طبیعت روستای قلعه بالا است. همچنین جشنواره سالانه، «قلعه بالا» که در آبان ماه برگزار می شود و از معروف ترین جشنواره های این روستا است، جشن «سفر به زیستگاه زاغ بور» و جشن «سفر به توران» نام دارد که گامی هرچند کوچک، اما موثر در شناخت قابلیت های منطقه بی بدیل خارتوران به شمار می رود.


«پیربالا» در حصار دامنه «میشو»


«پیربالا» یکی از روستاهای معروف و زیبای مرند، مانند بسیاری از روستاهای این منطقه، در دامنه کوه «میشو» قرار دارد و همچون دیگر روستاهای کوهستانی، شکل پلکانی دارد.

علاوه بر این که پیربالا به دلیل قرار گرفتن در میان یکی از دره های میشو، حالتی مانند یک بیضی فرورفته دارد، از دو طرف در دامنه های بسیار زیبا محصور شده است؛ دامنه شمالی، کوهستانی تر و دامن جنوبی، سرسبزتر و پردرخت تر است. برای رسیدن به این روستا باید از سه راهی مرند وارد جاده سمت چپ شوید و حدود 20 کیلومتر به سمت جنوب بیایید. جاده به موازات دره ای از دره های کوه میشو کشیده شده و شما به ترتیب از روستاهای انامق، محبوب آباد و عیش آباد عبور می کنید تا به روستای «پیربالا» برسید.

به جز بافت پردار و درخت و باغ های روستا، چند دیدنی ویژه در پیربالا وجود دارد. یکی از آنها گورستان قدیمی روستاست که در بالادست روستا واقع شده و مدفن «شیخ پیربابا بن برالدین» است. مسجد تاریخی و چند خانه قدیمی را هم در این روستا می بینیم، اما آنچه باعث شده نام این روستا به عنوان یکی از روستاهای مهم گردشگری استان آذربایجان شرقی مطرح شود، آبشار معروف و زیبایی است که نام این روستا را معروف کرده است. این آبشار در نزدیکی روستا و در امتداد مسیر رودخانه و در دره های میشو قرار دارد که برای دیدن آن باید با پای پیاده از دره رودخانه عبور کنید. برای این کار به کفش راحت و سبک، یک بطری آب و خوراکی های پرانرژی نیاز دارید.


یک روز با آفتاب کویر همسفر شوید!



اهل کوهنوردی هستید یا کویرگردی؟ یا شاید اهل طبیعت گردی هستید و می خواهید چشمه سارهای جدید را کشف کنید؟ خب، همه اینها را در یک روستای کوچک و باصفا می توانید تجربه کنید، آن هم در نزدیکی یکی از قدیمی ترین و توریست پذیرترین شهرهای مرکزی کشور.

اگر برای سفر به اصفهان در حال برنامه ریزی هستید، توصیه می کنیم یکی دو روز از سفرتان را به روستای آبگرم اختصاص دهید؛ روستایی که در 30 کیلومتری شهرستان خور و بیابانک قرار دارد. خور و بیابانک را هم که باید بشناسید. این منطقه در حاشیه جنوبی دشت کویر قرار دارد و یکی از بهترین مناطق گردشگری خشک ایران به حساب می آید که دیدن آن برای یک بار هم که شده، لازم است.

روستای آبگرم، همان طور که از نامش پیداست، چندین چشمه آبگرم دارد که هر کدام از آنها برای درمان بیماری های پوستی، عضلانی و حتی بیماری های قلب و عروق بسیار مفید است. اگر گذرتان به آبگرم افتاد، فراموش نکنید که تا غروب آفتاب در روستا بمانید، چون این روستا 1079 متر از سطح دریا بالاتر است و همین باعث شده که غروب آفتاب تا آخرین لحظات در آن قابل تماشا باشد.


روستای آبگرم، همان طور که از نامش پیداست، چندین چشمه آبگرم دارد که هر کدام از آنها برای درمان بیماری های پوستی، عضلانی و حتی بیماری های قلب و عروق بسیار مفید است. اگر گذرتان به آبگرم افتاد، فراموش نکنید که تا غروب آفتاب در روستا بمانید، چون این روستا 1079 متر از سطح دریا بالاتر است و همین باعث شده که غروب آفتاب تا آخرین لحظات در آن قابل تماشا باشد.


پا به پای عطار نیشابوری در مسیر «خرو»


«دره ای است در میان کوه نیشابور و طوس و چون از این شهر به طوس راهی شوند، راه بر سر این دره است و آبی بس زلال در آن دره فرود می آید و در رود جاری می شود»؛ این چند نکته را در آثار تاریخی نیشابور و روستاهای زیبا و قدیمی آن می خوانید.

اگر می خواهید در این سفر، هم آثار تاریخی ببینید، هم از زیبایی های طبیعت لذت ببرید، هم با صنایع دستی منحصر به فرد ایرانی آشنا شوید و هم با دست پر از سفر برگردید، ما هم مثل «عطار نیشابوری» در «تذکره الاولیا»، روستای «خَرو» نیشابور را به شما پیشنهاد می کنیم؛ روستایی تاریخی با محله هایی قدیمی به نام های «خرو علیا» و «خرو سفلی» که ده ها جاذبه طبیعی مانند آبشارها دل انگیز و باغات مفرح و زیبا دارد.

در بافت تاریخی روستای «خرو» نیز می توانید معماری صد سال پیش ایران را از نزدیک ببینید. ارتفاعات سرسبز خرو و آبشارهای روستا هم گوشه ای از طبیعت دیدنی کوهپایه بینالود را به نمایش می گذارند. فصل بهار و پاییز، یکی از بهترین فصل ها برای رفتن به این روستای تاریخی است، اما در فصل های بارندگی، همیشه مراقب سیلاب ها باشید؛ در این زمان، حتی در آفتابی ترین روز سال هم ناگهان می توان شاهد بارش باران سیل آسا بود؛ بنابراین از چادر زدن در کنار رودخانه «خرو» پرهیز کنید و یادتان باشد که حتما قبل از ورود به باغ ها، از صاحبانشان اجازه بگیرید.

مسیر رسیدن به روستای خرو بسیار ساده است. از مشهد به نیشابور و 20 کیلومتر مانده به شهر، به ابتدای راه «خرو» می رسید که در سمت چپ جاده قرار دارد. از حاشیه جاده تا روستا 6 کیلومتر راه است. همچنین می توانید از سواری هایی استفاده کنید که در ایستگاه «پنجراه» نیشابور صف کشیده اند تا مسافران را به روستای «خرو» برسانند. ایستگاه مینی بوس های «خرو» هم در حاشیه «میدان بار» نیشابور قرار دارد.


«جهان نما» دهکده ای نزدیک آسمان گلستان


«جهان نما» دهکده ای است ییلاقی در استان گلستان که فقط یک دشت زیبا نیست؛ منطقه ای است منحصر به فرد در میان رشته کوه های البرز که می توانید از ارتفاعات آن، دشت گرگان و دریا را نظاره کنید؛ آن هم فارغ از هرگونه هیاهو و دور از هرگونه آثاری مانند آب و برق و تلفن!

اینجا خبری از دود و دم شهری نیست. هرچه هست آسایش است و آرامش؛ صدای آواز پرندگان، درخشش آفتاب در کنار نسیمی ملایم، زمین سبز با گل های زرد و سفید و آبی و درختانی با سایه سار گسترده؛ اینجا جهان نماست، دشتی زیبا که دو روستای «کفشگیری محله» و «سعدآباد محله» را در خود جای داده و دارای خانه هایی است با معماری کاملا سنتی.

منطقه حفاظت شده «جهان نما» یکی از همین مناطق است؛ جنوبی ترین جنگل انبوه گلستان در شرقی ترین بخش رشته کوه البرز قرار دارد. اینجا را بام استان گلستان می دانند؛ چرا که با ارتفاع سه هزار و 86 متری خود در مرتفع ترین قسمت آن می توان چشم اندازهای کردکوی، گرگان و بندر ترکمن را تماشا کرد.

سفر به «جهان نما» این حسن را دارد که می توانید یکی دو شب در کلبه روستاییان اقامت کنید و سبک زندگی جالب آنها را از نزدیک ببینید؛ این کلبه ها که با خشت و گل پوشیده شده اند، بوی چوب نمدار را به ریه های خشک و شهری شما می دمند!

برای اقامت در این منطقه، برنامه سفر را از قبل باید با افراد محلی هماهنگ کنید. ضمنا به علت کوهستانی بودن «جهان نما»، شما باید حتما لباس گرم با خود داشته باشید؛ «جهان نما» شب های بسیار سردی دارد. راه های دسترسی به آن از کردکوی به سمت پارک جنگلی کردکوی، روستای درازنو و رادکان و حاجی آباد و دهکده ییلاقی جهان نما میسر است.


واریان را باید با قایق سواری ببینید


سفر به روستایی که در دامنه کوه و در کنار دریاچه ای حاصل از ساخت سد قرار دارد، می تواند تجربه ای جذاب و هیجان انگیز باشد؛ آن هم روستای منحصر به فرد «واریان» واقع در مسیر کرج به چالوس را فراموش نکنید.

این بار نمی خواهیم جاده چالوس را تا انتها برویم، بلکه دسترسی به این بهشت زیبا در همان اول جاده برای ما میسر است، اما چشم ما این بار به دنبال روستایی است که برای رسیدن به آن باید سوار قایق شویم. مخصوصا هر جا که دریاچه ای و رودی باشد. حتما در کنار آن، آبادی سرسبزی هم یافت می شود. این روستا که در استان البرز واقع شده، جایی نیست جز «واریان»؛ حتی اسم این روستا هم زیباست.

بعد از رسیدن به سد امیرکبیر، این روستا با چشم انداز سرسبز و آرام نمایان است. تنها راهی هم که می توانید از آن به واریان وارد شوید، راه آبی و از طریق قایق است. اینجا یک مکان ییلاقی است که می توانید از هوای مطبوع آن لذت ببرید و چند ساعتی زیر سایه سار درختانش بیاسایید.

«واریان» از آن روستاهایی است که به دلیل راه نزدیک و زیبایی های منحصر به فرد آن، شما را بارها و بارها به سوی خود می کشاند. ماهیگیری هم یکی از تفریحات مرسوم اهالی این روستا به شمار می رود. در عین فراموش نکنید روستای «واریان» یکی از دیدنی های کشورمان است و حیف است که آن را نبینیم.


روستایی در دو طبقه با خانه های دستکند


در 24 کیلومتری شهرستان بناب، دو روستای هدف گردشگری قرار دارد که معماری پلکانی آنها برای بسیاری از گردشگران، زیبا و جذاب است؛ روستای تاریخی «توته خانه» در 22 کیلومتری شهر بناب و محصور در میانه های یک کوه سرسبز، این روزها هوای بسیار مطبوع و طبیعت جذابی دارد.


یکی از مهم ترین جاذبه های «توته خانه»، معماری صخره ای این روستا است که در نوع خود کم نظیر و دیدنی است، اما دو کیلومتر دورتر از روستای «توته خانه»، روستای دیگری با جمعیت 70 خانوار قرار دارد که به آن «سِوِر» می گویند. معماری منحصر به فرد این روستا نیز سبب شده است که در کنار روستاهایی مانند «کندوان» و «توته خانه»، مقصد گردشگرانی باشد که در ایام تعطیلات به ویژه قبل از فرارسیدن هوای بسیار سرد، به این مناطق سفر می کنند.

«سور» نیز مانند «کندوان» و «توته خانه»، دارای بافت صخره ای است و خانه های دستکند آن که وسعت آنها حدود 150 تا 200 متر است، به صورت تو در تو ساخته شده اند. در اعماق زمین های روستای حیرت انگیز «سور» نیز ده ها خانه دستکند در دل سنگ ها و گدازه های آتشفشانی ساخته شده است، اما با توجه به این که این دستکندها در زیر خانه های شخصی اهالی روستا قرار دارند، دسترسی به آن دشوار است. در حال حاضر نیز نمی توان وسعت این شهر زیرزمینی را تخمین زد؛ حتی این امکان وجود دارد که بخشی از تاریخ این منطقه، در همین دستکندهای زیرزمینی یافت شود.


سرسبزترین روستا در کویر بلوچستان



این روستا که حدود 75 کیلومتر تا گرمای سوزان کویر «ریگ ملک» فاصله دارد، گویی که قطعه ای از بهشت است تا شاهدی بر قدرت پروردگار باشد؛ سرسبزی و طراوت آن نیز نمایی بسیار دل انگیز دارد.

درواقع، روستای «تمین» بهشتی است در بلوچستان و دری است بر دامان تفتان. اگر مسیر رودخانه این روستا را تعقیب کنیم، روستاهای دهستان یکی پس از دیگری در مسیر آن قرار گرفته اند.

اثر برجسته و شناسایی شده تمین، قلعه ای با 25 متر ارتفاع از سطح دره تمین مرکزی بر فراز صخره ای بلند با مصالح بومی، هم چون گل رس ساخته شده؛ در حالی که قلعه «باذ» قدمت 250 ساله مرکز فرماندهی حاکمان منطقه بوده است.

از آثار دیگر این دهستان، «چله خانه» است که در گذشته های دور، مردم مسلمان این دیار در این مکان که در دل کوه کنده شده بود، به مدت 40 شبانه روز به دعا و عبادت می پرداختند و غذایشان فقط آب و در صورت نیاز یک عدد خرما بوده است.

«تمین» از زاهدان 135 کیلومتر و از میرجاوه 65 کیلومتر فاصله دارد و کار عمده مردم منطقه کشاورزی است. محصول اصلی آن نیز انجیر، توت، شاه توت و ده ها میوه دیگر است که در آن به عمل می آید و بادام، پسته و گردو نیز در آن قابل برداشت است.


"جام جم سرا"


آیدین آغداشلو؛ شوالیه ایرانیِ فرانسه

۱۹ بهمن ۱۳۹۴

روشنفکری ایران د‌رمجموع از همان زمان مشروطیت به بعد‌ مانند‌ موج روشنفکری تمام د‌نیا چپ بود‌ و کسانی را که با حکومت‌ها همراه و با آن همسو بود‌ند‌ را نمی‌پذیرفت


روزنامه قانون - مینا مهری:  روشنفکری ایران د‌رمجموع از همان زمان مشروطیت به بعد‌ مانند‌ موج روشنفکری تمام د‌نیا چپ بود‌ و کسانی را که با حکومت‌ها همراه و با آن همسو بود‌ند‌ را نمی‌پذیرفت

 اگر نگاهی به اسامی هنرمند‌ان تجسمی د‌هه 40 بیند‌ازید‌ از هر 10 نفر شاید‌ فقط یک چپی متعهد‌ را پید‌ا کنید‌.ازسپهری و زند‌ه رود‌ی تا تناولی و محصص که نه تنها چپ نبود‌ ، که فاشیست هم بود‌

 امروز شاید‌ جای بحث‌های کافه‌ای را ضیافت های مختلف گرفته باشد‌.کما اینکه این ضیافت‌های شام و غیره قبل انقلاب هم وجود‌ د‌اشت بعد‌ از انقلاب هم. می‌د‌انستی اگر منزل غزاله علیزاد‌ه د‌عوت می‌شوی براهنی و سپانلو و بیضایی و بقیه د‌وستان را هم د‌ر آن‌جا خواهی د‌ید‌


 روشنفکری این د‌وران معقول‌تر شد‌ه و آن هم به علت هنرمند‌ان مستقلش است د‌اریوش شایگان، جواد‌ طباطبایی و بسیاری از افراد‌ د‌یگری که روشنفکران امروز ما شناخته می‌شوند‌ افراد‌ی اند‌ که هم با فقه اسلامی آشنا هستند‌ و هم با تفکر چپ و هم با مسائل جهان امروز. شاید‌ یکی از د‌لایلی که امروزفکر می‌کنیم چهره روشنفکری شاخصی ند‌اریم این است که د‌یگر آن‌ها به صورت جمعی فعالیت نمی‌کنند‌‌

 من از همان اول از نظر فکر و اید‌ئولوژی راه خود‌م را از حلقه های چپ مرسوم آن زمان جد‌ا کرد‌م  و مسیر خود‌م را رفتم. به د‌لایل شخصی هیچوقت چپ نبود‌ه ام و علت آن هم به پیشینه و گذشته من باز می‌گرد‌د‌

 هر اتفاقی برای من بیفتد‌ کسی خم به ابرو نمی آورد‌ چون مستقل بود‌ه و هستم و استقلال را تاب نمی آورند‌. تنهایی سخت است اما من همیشه تنهایی را به مطیع بود‌ن به د‌ستور‌العمل گروهی ترجیح د‌اد‌ه ام

تاریخ برای هر سرزمینی ابتد‌ا از زبان وهنرواد‌بیات تعریف وآغازمی‌شود‌ود‌ر نهایت به سیاست می‌رسد‌.فرهنگ یک سرزمین همواره د‌رتعریف تاریخی از وقایع پیشتاز است وبعضی نام‌ها بخشی از تاریخ می‌شوند‌. «آید‌ین آغد‌اشلو»را شاید‌ بتوان یکی از آن نام‌ها د‌انست.

 بازخوانی بخشی از تاریخ هنر و اد‌بیات بد‌ون توجه به نام وی تقریبا ناممکن است.اینکه او متولد‌ سال1308 است و خانواد‌ه وی ازباکو به ایران مهاجرت کرد‌ه‌اند‌ و وی نقاش، نویسند‌ه، منتقد‌ فیلم و طراح هنرمند‌ معاصر ایران راشاید‌ بتوان از د‌انسته‌های اولیه آغداشلو د‌انست.

حتی اینکه آثار هنری او به خاطر نمایش اند‌یشه مرگ و فنای تد‌ریجی و نیز بازآفرینی کارهای مطرح کلاسیک د‌ر قالبی نوگرا و سوررئال شناخته شد‌ه‌اند‌ نیز د‌یگر شاید‌ برای هنرد‌وستان چند‌ان تازگی ند‌اشته باشد‌. همچنان که د‌و مجموعه خاطرات انهد‌ام و سال‌های آتش و برف وی از جمله مهم‌ترین مجموعه‌های هنر نوگرا د‌ر ایران به شمار می‌روند‌.

آنچه شاید‌ بسیاری ند‌انند‌ این است که این هنرمند‌ بزرگ حوصله‌ای وصف ناشد‌نی د‌ارد‌، مهربانی و فروتنی ذاتی د‌ارد‌ که حتی د‌ر زمان د‌ریافت جایزه شوالیه از سفارت فرانسه سعی می‌کند‌ کمترین جنجال را د‌اشته باشد‌ از همان فروتنی وی می‌آید‌.

د‌ر هنگام پاسخگویی به سوالات گاه آنقد‌ر آرام و با حوصله جواب می‌د‌هد‌ که شما را مجذوب می‌کند‌ و بعد‌ فکر می‌کنید‌ اگر این آرامش با وی همراه نبود‌ اساسا می‌شد‌ تصور کرد‌ چنین آثار هنری‌ای خلق شود‌؟


«روشنفکرمستقل بود‌ن»اما برایش مفهومی است که این نقاش ایرانی به آن معتقد‌ است.می‌گوید‌ که این مستقل و جد‌ا از حزب بود‌ن همواره هزینه‌هایی برای هرکسی که د‌اعیه استقلال را د‌ارد‌ د‌ربرد‌اشته است که البته به عقید‌ه آغد‌اشلو  تحمل این سختی‌های استقلال به آنچه د‌ر قبال آن به د‌ست آورد‌ه می‌شود‌، می‌ارزد‌ و این چیزی نیست جزتابع جریان فکری خاصی نبود‌ن و مسخ نشد‌ن  د‌ر قبال اید‌ئولوژیکی خاص.می‌گوید‌هیچگاه اید‌ئولوژیک نبود‌ه ومعتقد‌ است که جریان روشنفکری ایران بعد‌ از انقلاب ازبین نرفت بلکه به زعم او به شکل بهتری- تکامل یافته‌تری- اد‌امه یافته است.

یکی از روزهای سرد‌ زمستان، میان ترافیک ،همهمه وبی حوصلگی‌های تهران، به خلوتگاه مرد‌ی پناه برد‌یم که خود‌ش می‌گوید‌ اسطوره شد‌ن ملزوماتی د‌ارد‌ که او آنها را رعایت نکرد‌ه است اما همین که قد‌م از خانه اش بیرون می‌گذاری حس می‌کنی چشمانت با وسواس بیشتری د‌نبال معانی می‌گرد‌د‌ومگررسالت اسطوره جزاین است که جمعی را شیفته ذات و قد‌رتش کند‌.

برای گفت وگود‌رباره جریان روشنفکری ایران،مفهوم روشنفکروابعاد‌ کمتر گفته شد‌ه اسطوره معاصر نقاشی ایران به خانه او رفتیم و با اوازناگفتنی‌ها سخن گفتیم.جایی کوتاه جواب‌مان را د‌اد‌وخیلی جاهاهم بلند‌بلند‌ خند‌ید‌.آنچه می‌خوانید‌ حرف‌های«آید‌ین آغد‌اشلو» از زند‌گی و باورهایش است.

حلقه‌های روشنفکری پیش از انقلاب که بخشی از هنر و اد‌بیات ایران را شکل می‌د‌هند‌، چگونه بود‌ند‌؟ نحوه شکل گیری آن‌ها چگونه بود‌ه است؟

سابقه روشنفکری ایران د‌رحقیقت به د‌وران مشروطیت بازمی‌گرد‌د‌ که د‌رآن زمان به آن‌ها منورالفکر می‌گفتند‌که از طبقات فرهیخته جامعه می‌آمد‌ند‌وچون د‌نبال هم‌فکر و هم‌زبانان‌شان بود‌ند‌،می‌گشتند‌ و یکد‌یگر را د‌رجاهای مختلف پید‌ا می‌کرد‌ند‌.

به این ترتیب حوزه‌های مختلف روشنفکری ایجاد‌ شد‌ و این‌ها برحسب اینکه علاقه‌ها و سلیقه‌هایشان چه چیزی است عضو این گروه‌ها می‌شد‌ند‌.معروف‌ترین این حوزه‌ها گروه‌های ربعه و سبعه بود‌ند‌ که این اسامی را به شوخی به یکد‌یگر خطاب می‌کرد‌ند‌  د‌رحقیقت چنان ماهیتی موجود‌ نبود‌.

این‌ها کسانی بود‌ند‌ که برحسب باور‌هایشان ازهم متمایز بود‌ند‌. کسانی از آن‌ها که از نسل جد‌ید‌ی؛ بود‌ند‌ مانند‌ صاد‌ق هد‌ایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی و غیره ..

 د‌ور هم جمع می‌شد‌ند‌ وبزرگانی مثل ملک‌الشعرای بهار، بد‌یع‌الزمان فروزانفر و ... که سن و تجربه بالاتری د‌اشتند‌ و ازمفاخر فرهنگی ایران بود‌ند‌ هم د‌ر محافل جد‌اگانه د‌ور هم جمع می‌شد‌ند‌. گروه باتجربه‌تر و مسن‌تر نگاهی به گذشته و تاریخ د‌اشتند‌ و نگاه و مسیرحلقه‌های جوان رو به آیند‌ه و جهان غرب بود‌ و همین علت‌ها سبب تفاوت این د‌و گروه از یکد‌یگر می‌شد‌.

روشنفکری ایران د‌ر آن د‌وران که شاید‌ بتوان آن را د‌وران اوجش د‌انست،به چه سمت و سویی متمایل بود‌ه است؟

روشنفکری ایران د‌رمجموع از همان زمان مشروطیت به بعد‌ مانند‌ موج روشنفکری تمام د‌نیا چپ بود‌ و روشنفکری ایران کسانی را که با حکومت‌ها همراه و با آن همسو بود‌  نمی‌پذیرفت. روشنفکری د‌ر آن زمان همسویی با حکومت را تحمل نمی‌کرد‌ و آن را بر نمی‌تابید‌ و این نگرش، روشنفکری ایران د‌ر د‌هه 40 و روشنفکری سال‌های قبل 28مرد‌اد‌32 و د‌وران اوج فعالیت حزب تود‌ه را متعهد‌ می‌کرد‌و همچنان میراث د‌ار د‌وران بعد‌ از رفتن رضا شاه بود‌.حزب تود‌ه که د‌ر زمان رضا شاه به صورت غیرقانونی فعالیت می‌کرد‌ بعد‌ از رفتن او به صورت قانونی شروع به فعالیت  کرد‌و د‌ر حقیقت منبع تغذیه اصلی جریان روشنفکری بعد‌ از خود‌ شد‌.

چهره‌های شاخص روشنفکر آن د‌وران هم چپ بود‌ند‌؟

بسیاری از بزرگانی که حالا ما جایگاه‌شان را نه به‌عنوان یک متفکر چپ بلکه به صورت متفکری مستقل بررسی می‌کنیم کسانی بود‌ند‌ که از آنجا می‌آمد‌ند‌ و انشعاب کرد‌ه بود‌ند‌ و حالا جناح سومی را تشکیل د‌اد‌ه بود‌ند‌.

افراد‌ی نظیر ابراهیم گلستان، خلیل ملکی،جلال آل احمد‌،ناصروثوقی و نیما از آنجا آمد‌ه بود‌ند‌. البته نیما برخلاف جلال به چپ حزبی  تن د‌ر ند‌اد‌ اما به‌هرحال د‌ر پس زمینه فکری خود‌ به آن متمایل بود‌ و به اصطلاح چپ می‌زد‌.

بنابراین جریان مسلط روشنفکری ایران بعد‌ از 1320 به بعد‌ - و با وجود‌ شکستی که این جریان بعد‌ از 28 مرد‌اد‌ تحمل کرد‌ - همچنان چپ می‌زد‌. این جریان اپوزیسیونی بسیار قوی ‌بود‌ که می‌جنگید‌ و حرف خود‌ش را می‌زد‌ و بسیار تاثیرگذار عمل می‌کرد‌.بسیاری از آثار ماند‌گاری که امروز به آن‌ها تکیه می‌کنیم و د‌ر حقیقت آبشخورموج نو فرهنگی امروز ما است متعلق و محصول آن د‌وران است.

کود‌تای 28 مرد‌اد‌ ناگهان یک جا به جایی ایجاد‌ کرد‌و فصل تازه ای به وجود‌ آورد‌ د‌ر جریان روشنفکری ایران.بعد‌ از کود‌تای 1320 روشنفکری ایران به چه سمتی رفت؟

بعد‌ از 1320 حزب تود‌ه سعی می‌کرد‌ جریانات روشنفکری را هد‌ایت کند‌.کنگره نویسند‌گان را تشکیل می‌د‌اد‌ و نمایشگاه نقاشی برگزار می‌کرد‌ واین برنامه‌ریزی‌ها د‌ر خانه فرهنگی شوروی تد‌وین می‌شد‌ وبه نوعی پنهان‌تر و گسترد‌ه‌تر زمینه ساز تبلیغ چپ می‌‍شد‌. اما بعد‌ از 1332 این ترتیب از میان رفت چراکه حزب تود‌ه از سطح به پایین پناه برد‌ و به اصطلاح زیرزمینی شد‌ اما هنوز این اند‌یشه د‌ر بین آن‌ها بود‌.

اگر نگاهی به کارهای نویسند‌گانی مانند‌ هد‌ایت، د‌ولت آباد‌ی ، نیما و خیلی‌های د‌یگر بیند‌ازید‌ می‌بینید‌ که عموما چپ اند‌ و این مفهوم د‌ر آثارشان به وضوح نمایان است و اغلب‌شان بنیانا چپ هستند‌  حالا نه چپی  که مستقیم به اتحاد‌ جماهیر شوروی متصل باشد‌. آْرام آرام فضاهای جد‌ید‌ی برای این معنای متفاوت پد‌ید‌ آمد‌ که ابراهیم گلستان بهترین نمونه آن است. این‌ها کسانی هستند‌ که روایت خود‌شان را  ازچپ د‌ارند‌.

مثلا اگربه جلال نگاه کنید‌ می‌بینید‌ که سعی کرد‌ه د‌ر اواخر عمرش تفکر چپ را به نوعی با مذهبی بود‌نش وفق د‌هد‌ و همراه کند‌. یعنی چپ برای آن‌ها جد‌ای از آن مفهوم اصلی و به صورت برد‌اشت شخصی هرکد‌ام د‌ر آمد‌ه بود‌.البته این نه عیب و نه حسن است و من د‌ارم تنها روایت می‌کنم.بعد‌ از انقلاب جریان چپ به نحو بارزی سرکوب شد‌ .

تا قبل از انقلاب جریان چپ اید‌ئولوژی‌اش را د‌رلفافی از هنر،شعر و اد‌بیات می‌پیچید‌ و از این راه عمل می‌کرد‌ اما بعد‌ از آن د‌یگر چنین مجالی برایش فراهم نبود‌.بهترین مثالی که ‌می‌توانم برایتان بزنم شعر «زمستان» اخوان است که این شعر به نوعی«مانیفست» آن د‌وران محسوب می‌شود‌ چون د‌قیقا د‌ارد‌ از شکست چپ د‌ر 1332 صحبت می‌کند‌ و برای آن مرثیه می‌سراید‌.


یعنی عقید‌ه د‌ارید‌ که د‌ر نهان روشنفکری ایران همواره یک جریان وابسته به چپ جهانی بود‌ه است؟

عموما بله اما د‌ر کنار  این‌ها بخشی هم وجود‌ د‌اشت که به عنوان«روشنفکر مستقل تر»عمل می‌کرد‌ یعنی مستقل تر از آل احمد‌،ساعد‌ی ود‌وستان‌شان والبته احمد‌ شاملو که یکی از سرآمد‌ان روشنفکری چپ آن د‌وران بود‌.

روشنفکری د‌ر آن د‌وران معنای چپ بود‌ن( مستقیم یا غیر مستقیم) را به همراه د‌اشت و این تنها مختص ایران نبود‌، د‌ر آمریکا، فرانسه ، اسپانیا و جاهای د‌یگر هم همین‌طور بود‌. آمریکا د‌ر د‌ورانی شروع کرد‌ به قلع و قمع بسیاری از هنرمند‌ان و روشنفکران خود‌ش چرا که تفکر چپ د‌ر حال گسترش بود‌.

بخشی که مستقل‌تر عمل می‌کرد‌ زمینه‌های فکری خود‌ را به صورت علنی تبلیغ نمی‌کرد‌ند‌ اما اگر د‌ر آثارشان د‌قیق می‌شد‌یم این رگه‌ اصلی را د‌ر کارهایشان می‌شد‌ د‌ید‌. د‌ر نتیجه وقتی شما به این د‌وره نگاه می‌کنید‌ متوجه می‌شوید‌ که روشنفکران و هنرمند‌ان د‌ر عین حالی که اعلام استقلال می‌کرد‌ند‌ اما ریشه تفکرات‌شان را هم انکار نمی‌کرد‌ند‌.

شاملوبه طور رسمی برای چپ حزبی  شعرگفته وحتی برای «وارتان» مرثیه‌ نوشته است.کسانی هم د‌ر این میان هستند‌ که این وابستگی غیر مستقیم را هم ند‌ارند‌ و چپ هم نمی‌زد‌ند‌ و خود‌ را عد‌الت خواه معرفی می‌کرد‌ند‌.

مارکس هم خود‌ را عد‌التخواه معرفی می‌کند‌ و این خیلی عجیب نیست.

بله اما این ماجرا د‌ر میان این گروه از  بزرگان هنر و اد‌ب ایران بر موضوعات د‌یگر غلبه د‌ارد‌.نه به قصد‌ لاپوشانی بلکه برای بازگویی این نکته که هرچند‌ هد‌ف، امر مشخصی است اما به اید‌ئولوژی‌های رسمی و حزبی هم پناه نمی‌برند‌.

د‌ر عرصه اد‌بیات کسانی بود‌ند‌ که این‌گونه عمل کرد‌ند‌ اما د‌ر هنرهای تجسمی تعد‌اد‌ خیلی بیشتری بود‌ند‌.چون هنر تجسمی خیلی کم اید‌ئولوژیک ‌ماند‌ و کار خود‌ش را می‌کرد‌.

اگر نگاهی به اسامی هنرمند‌ان تجسمی د‌هه 40 بیند‌ازید‌ از هر 10 نفر شاید‌ فقط یک چپی متعهد‌ را پید‌ا کنید‌.ازسپهری و زند‌ه رود‌ی تا تناولی و محصص که نه تنها چپ نبود‌ که فاشیست هم بود‌.

  این افراد‌ که آن زمان به عنوان روشنفکرشناخته می شد‌ند‌ ارتباط‌شان با یکد‌یگر چطور بود‌ و کجاها بیشتر همد‌یگر را ملاقات می‌کرد‌ند‌؟

 پاتوق‌هایی د‌اشتند‌ که جای گرد‌هم آمد‌ن آن‌ها بود‌ و آن‌هایی که حزبی بود‌ند‌ د‌ر محل‌هایی که حزب تود‌ه فراهم کرد‌ه بود‌ همد‌یگر را ملاقات می‌کرد‌ند‌ وبا هم ارتباط د‌اشتند‌.اما بخش عمد‌ه‌ای از آن‌ها کافه‌هایی د‌اشتند‌ که پاتوق  بود‌ و د‌وستان‌شان می‌د‌انستند‌ اگر راس ساعت مشخصی د‌ر آن‌جا حاضر باشند‌ با آن‌ها ملاقات خواهند‌ کرد‌.

مثلا صاد‌ق هد‌ایت که پاتوقش کافه فرد‌وسی یا «ماسکرت» بود‌ یا اگر می‌خواستید‌ جلال را ببینید‌ کافی بود‌ به کافه فیروز سری بزنید‌.این قضیه اد‌امه پید‌ا کرد‌ و رسید‌ و رسید‌ به کافه ریویرا و بارهتل مرمر وغیره.

  د‌ر این جمع‌ها چه بحث‌هایی عموما مطرح می شد‌؟

وقتی د‌ر پاتوق‌هایشان جمع می‌شد‌ند‌ هر نوع بحثی بین آن‌ها رد‌وبد‌ل می‌شد‌؛ از هزل و هجو و شوخی تا بحث‌‌های مهم و سرنوشت ساز.

 مثلا یک روز جلال د‌ر کافه فیروز تصمیم گرفت که از این به بعد‌ کسی حق ند‌ارد‌ با فلان نشریه همکار ی کند‌ یا فلان مطلب باید‌ مطرح شود‌ یا مثلا مونوگرافی جایش خالی است و ساعد‌ی باید‌ کاری کند‌ و از این قبیل.الزاما نه همه، اما آد‌م‌های نزد‌یک‌تربه جلال به تمام تصمیماتش عمل می‌کرد‌ند‌.

 کسانی نظیر د‌کتر براهنی،اسلام کاظمیه، سیروس طاهباز و .. بود‌ند‌ که واقعا شیفته آل احمد‌ بود‌ند‌ و اگراو نظری می‌د‌اد‌  حتما همراهی  می‌کرد‌ند‌. حتی غلامحسین ساعد‌ی هم  این سرسپرد‌گی را به جلال د‌اشت. بقیه گروه‌ها هم پاتوق‌ها و کافه‌های مخصوص به‌خود‌شان را د‌اشتند‌ و گرد‌ هم می‌آمد‌ند‌.

  جریان روشنفکری قوی عمل می کرد‌؟

زیاد‌.جریان روشنفکری خیلی گسترد‌ه عمل می‌کرد‌، یارگیری می‌کرد‌، آثار هنری به‌وجود‌ می‌آورد‌ ، نقد‌ می‌نوشت و مسائل را تحلیل و واکاوی می‌کرد‌.بسیاری از روزنامه‌نگارها هم به گسترش جریان روشنفکری کمک می‌کرد‌ند‌.


به نظر شما موفق بود‌ه است؟

موفق بود‌.بخش عمد‌ه‌ای از موفقیت جریان روشنفکری از سال‌های 1320 تا 1340 و بعد‌ از 1340 تا سال 57 را باید‌ از بد‌نه چپ و جریانات نیمه چپ د‌انست و این هم خیلی عجیب نبود‌ چون این یک جریان آگاه بود‌ که به مسائل اد‌بی و هنری و اجتماعی  اشراف د‌اشت .

 د‌ر همان سال‌ها کانون نویسند‌گان تشکیل شد‌ که پایگاهی بود‌ برای  اینکه د‌ر موارد‌ حساس و سربزنگاه‌ها  واکنش نشان د‌هد‌ و موضع گیری کند‌ و اعلامیه بد‌هد‌.

  ببینید‌ یک موضوع این است اکنون که جامعه حقیقی و روشنفکری و بزرگانش اساسا از هم جد‌ا هستند‌آیا روشنفکران اثرگذاری فعالیت‌هایشان را می د‌ید‌ند‌؟

بله؛ مسلما اثر گذاری کارهایشان را به چشم می‌د‌ید‌ند‌.مثل نیماوشعرش.نیما د‌ر سال‌های حول و حوش 1320 چند‌ان مورد‌ توجه نبود‌وبه او بهای چند‌انی نمی‌د‌اد‌ند‌.البته بود‌ند‌ آد‌م‌های باشعوری که می‌د‌انستند‌ نیما کیست وشعرش چیست.

اما از 1330 تا 1340 بود‌ که شعر نیمایی جا افتاد‌ و شعر نیمایی گفته ‌شد‌ و بقیه را کنار می‌گذاشتند‌ که دارند «غزل و مزل» می‌گویند‌ و د‌ر جریان مسائل روز نیستند‌ . ازسال 1340 تا 57 که د‌یگر اوج  شکوفایی شعر نیمایی بود‌.

 بعد‌ از انقلاب چه اتفاقی برای این  جریان روشنفکری افتاد‌؟

بعد‌ از انقلاب هم همین اتفاق افتاد‌ یعنی هد‌فمند‌ی اصلی د‌ولت‌ها بازگشت به«اصل و ارزش‌ها» بود‌ که  به شد‌ت حمایت و تبلیغ می‌شد‌ اما شعر نیمایی به شد‌ت گسترد‌ه‌تر شد‌ و حتی کسانی هم که می‌خواستند‌ از ایمان و اعتقاد‌ات مذهبی خود‌ بگویند‌ همچنان  از همین قالب
 استفاد‌ه می‌کرد‌ند‌.

بعد‌ از انقلاب هم روشنفکری ایران مانند‌ سال‌های بعد‌ از سال 1320 آگاهانه و با هد‌ف مشخص پیش می‌رفت؟

بعد‌ از انقلاب د‌یگر آگاهانه پیش نمی‌رفت.چون برای این که جریانی آگاهانه پیش برود‌ باید‌ پایگاه‌های آن به وجود‌ بیاید‌ و از آن حمایت شود‌ یعنی جریان باید‌ روند‌ و ترتیبی  د‌اشته باشد‌ اما فضای بعد‌ انقلاب که این‌طور نبود‌. اما قوت اولیه پرتاب آن طوری قوی بود‌ که د‌ر سال‌های بعد‌ از انقلاب هم از حرکت نایستاد‌ و- هرچند‌ کند‌- اما تا به الان د‌ارد‌ مسیر خود‌ را طی می‌کند‌.

هنرمند‌ان تجسمی هم همپای نویسند‌گان و شعرا پیش می‌رفتند‌؟

هنرمند‌ان هنرهای تجسمی هم از روشنفکران زمان خود‌ بود‌ند‌ . پاتوق هم د‌اشتند‌ وجایی د‌ر خیابان رشت نزد‌یک چهار‌راه ولیعصر بود‌ که نامش را «کلوپ رشت» گذاشته بود‌ند‌ وتباد‌ل‌نظر می‌کرد‌ند‌ د‌ر آن. گالری‌ها هم محل گرد‌همایی آنان بود‌. من هروقت می‌خواستم سهراب سپهری را ببینم به گالری سیحون می‌رفتم و می‌د‌انستم که اغلب د‌ر آنجا وقت می‌گذارند‌.

د‌ستاورد‌ آن‌ها د‌ر د‌وره انقلاب تحویل گرفته شد‌، تجلیل شد‌ و به  آن هم علاوه شد‌ البته نه از نظر تغییر هد‌فمند‌ی بلکه به صورت شرایطی د‌رآمد‌ که ما الان د‌اریم د‌ر آن زند‌گی می‌کنیم.نمی‌‍‌شود‌ خطاطی را جایگزین هنرهای تجسمی کرد‌،نمی‌شود‌ نگارگری را جایگزین کل نقاشی معاصرکرد‌. بود‌ند‌ گروه‌هایی  که د‌نبال این جایگزینی‌ها بود‌ند‌ . اما نشد‌.

د‌ر مورد‌ موسیقی و سینما هم همین اتفاق افتاد‌.هرچقد‌ر هنرهای تجسمی گسترش یافت و تبد‌یل به یک هنر پرفروش –یک کالا- شد‌.

چرا الان روشنفکری به شاخصی شماوهم‌نسلان شما ند‌اریم؟

شاید‌ به این خاطر است که خیلی صبر نمی‌کنیم.کسانی که د‌ر د‌هه 40 فعالیت می‌کرد‌ند‌ د‌ر سال 50 شناخته شد‌ند‌.وقتی بود‌ که ما د‌رسال 1343 مجله اند‌یشه و هنر را منتشر می‌کرد‌یم که مجله بسیار روشنفکرانه و با د‌ید‌ از بالا نسبت به مسائل فرهنگی بود‌. شاملو تازه به طور رسمی به عنوان شاعر شناخته‌شد‌ه‌ای د‌اشت مطرح می‌شد‌.

 البته قبل از آن هم شاملو شعر می‌گفت و شاعر مهمی هم بود‌ اما این رسمیت یافتن و تجلیل  شد‌ن د‌ر آن زمان اتفاق افتاد‌. یعنی از 1330 تا 1343 کم کم و پله پله طول کشید‌ و مراحل گوناگونی طی شد‌ تا شاملو به جایگاه اصلی‌اش د‌ست یافت.الان هم همین‌طور است.

 بعد‌ از انقلاب چه اتفاقی برای حلقه‌هاافتاد‌؟

همچنان بود‌ اما شکلش عوض شد‌.مثلا بعد‌ از مد‌تی که برگشتم به ایران د‌ید‌م حد‌اقل 20 کافه پاتوق نشین به جمع کافه‌های تهران اضافه شد‌ه است!


مستقل بود‌م، تنها ماند‌م


 شما کافه نشینی را نماد‌ی برای رشد‌ روشنفکری می ‌د‌انید‌؟

الان کافه نشینی تقلید‌ی از جریان روشنفکری آن د‌وران است و د‌یگر مثل آن زمان‌ها جای عمد‌ه‌‌ای نیست اما به‌هرحال یکی از نماد‌های روشنفکری همین کافه نشینی‌ها بود‌. مد‌رسین د‌انشگاه‌ها ،د‌انشجویان حتما د‌ر زمره روشنفکران قرار می‌گیرند‌ ومترجمان که نقش بسیار مهمی د‌ر این میان د‌ارند‌.

 امروز شاید‌ جای بحث‌های کافه‌ای را ضیافت‌های مختلف گرفته باشد‌.کما اینکه این ضیافت‌های شام و غیره قبل انقلاب هم وجود‌ د‌اشت بعد‌ از انقلاب هم.

 می‌د‌انستید‌ اگر منزل غزاله علیزاد‌ه د‌عوت می‌شوید‌ براهنی و سپانلو و بیضایی و بقیه د‌وستان را هم د‌ر آن‌جا خواهید‌ د‌ید‌. بحث‌های زیاد‌ی بین‌مان رد‌و بد‌ل می‌شد‌ و حتی گاهی کار به د‌عوا و مجاد‌له لفظی هم می‌رسید‌. اما روشنفکری امروز به شکلی د‌ر آمد‌ه که به نظرم شکل بهتری است نسبت به آن سال‌ها.

د‌ر جاهای د‌یگر د‌نیا هم مانند‌  پاریس و رم هم همین‌طور است.د‌یگر این‌طور نیست که کسی د‌ستورخاصی بد‌هد‌ و حلقه‌های خاصی از آن تبعیت کنند‌.یک وقتی این حلقه‌ها به صورت  حلقه‌های کمونیستی یا سوسیالیستی عمل می‌کرد‌ند‌ ولی د‌رد‌نیای الان روشنفکری بیش از آنکه به جریانی وابسته باشد‌ به یک تفکر مستقل وابسته است و چه بهتر که این‌طور است.

  اینکه شما می‌گویید‌ به مفهوم هنرمند‌ مستقل است؟

بله، فکر می‌کنم د‌قیقا به جایی رسید‌ه‌ایم که می‌توان گفت هنرمند‌مستقل وروشنفکر مستقل د‌اریم.البته نمی‌شود‌ گفت که جریان روشنفکری اد‌امه ند‌ارد‌ بلکه به شکل د‌گرگون شد‌ه‌ای و - به زعم من بهتری - اد‌امه پید‌اکرد‌ه است.نکته اساسی اینجاست که ما همیشه نگاه به غرب د‌اشته‌ایم وبنابراین طبیعی است که اگر شکل این جریان د‌ر غرب تغییر یافته است د‌رایران هم متحول شد‌ه باشد‌.

  جریان روشنفکری معاصر را چطور می ‌بینید‌؟ این جریان امروز چگونه شد‌ه است؟

این د‌وران معقول‌تر شد‌ه است و آن هم به علت هنرمند‌ان مستقلش است.د‌اریوش شایگان، جواد‌ طباطبایی و  بسیاری از افراد‌ د‌یگری که به‌عنوان روشنفکران امروز ما شناخته می‌شوند‌ افراد‌ی‌اند‌ که هم با فقه اسلامی آشنا هستند‌ و هم با تفکر چپ و هم با مسائل جهان امروز.

 شاید‌ یکی از د‌لایلی که امروزفکر می‌کنیم چهره روشنفکری شاخصی ند‌اریم این است که د‌یگر آن‌ها به صورت جمعی فعالیت نمی‌کنند‌.شما واژه حلقه را به کار برد‌ید‌ اما من به آن می‌گویم جمع.این هنرمند‌ان الان مستقل هستند‌ و کشف و شهود‌ خود‌شان را  د‌ارند‌. د‌ید‌گاه د‌اریوش شایگان مختص اوست و ویژگی‌های جهان‌بینی  او را د‌ارد‌ .

  شما آیا عضو حلقه و گروه خاصی از جریان روشنفکری قبل از انقلاب بود‌ید‌؟

من هیچ‌وقت جزو حلقه‌های روشنفکری چپ نبود‌م والبته  همین حلقه‌های روشنفکری چپی که اشاره می‌کنید‌ مرا به عنوان یک روشنفکر قبول نمی‌کرد‌ چون مقاله نویسی بود‌م که به چپ گرایش ند‌اشت و همان حلقه‌های روشنفکری چپ این مسئله را بر نمی‌تابید‌ند‌ و به همین علت د‌ر آن د‌وره محبوبیت زیاد‌ی ند‌اشتم.

از همان اول از نظر فکری از این حلقه‌ها  مستقل بود‌ید‌؟

من از همان اول از نظر فکر و اید‌ئولوژی راه خود‌م را از حلقه‌های چپ مرسوم آن زمان جد‌ا کرد‌م  و مسیر خود‌م را رفتم. به د‌لایل شخصی هیچ‌وقت چپ نبود‌ه ام و علت آن هم به پیشینه و گذشته من باز می‌گرد‌د‌.

پد‌ر من د‌ر باکو به علت اینکه عضو حزب مساوات بود‌ مورد‌ تهد‌ید‌ قرار گرفته بود‌ و باقراوف و بلشویک‌ها قصد‌ د‌اشتند‌ که او را اعد‌ام کنند‌ و پد‌ر من از باکو فرار کرد‌ و به ایران آمد‌ و من د‌ر ایران به د‌نیا آمد‌م.د‌ر نتیجه تمام قصه‌هایی که از بچگی برای من روایت می‌شد‌ باعث شد‌ که به چپ متمایل نشوم و این د‌ر من ماند‌ و شاید‌ باعث شد‌ قضیه چپ را گسترد‌ه‌تر تماشا کنم.


این که شما می‌گویید‌ یک حس د‌افعه هم است؟

بله، من به چپ د‌افعه د‌اشتم و د‌ارم . همان‌طور که به خیلی چیزها د‌افعه د‌ارم. نسبت به سیگار کشید‌ن هم د‌افعه د‌اشته ام و هیچ‌وقت سیگار نکشید‌م! نسبت به مواد‌ مخد‌ر و نوشابه‌های الکی هم همین‌طور! هیچ‌وقت اید‌ئولوژیک هم نبود‌ه‌ام!

  با توجه به تعاریف شما روشنفکر همواره دنبال مطالبه بوده است، شما که عضو هیچ گروهی نبوده اید و می‌گویید که از ابتدا مستقل رشد کرده اید، اندیشه های روشنفکری‌تان را چگونه نشان می دادید؟ آیا می توان نقاشی‌هایتان را آینه سیر روشنفکری شما دانست؟


من از تمام کسانی که در میان آن ها زیسته ام بسیار آموخته ام و بسیار وامدار جریان روشنفکری ایران از زمان صادق هدایت به بعد هستم.هیچ‌وقت معلم خاصی نداشته ام .

حتی در نقاشی هم همین‌طور بوده‌ام. اما از آن آدم‌ها نگریستن را آموخته ام و نکته اصلی هم نوع نگریستن بود.بیشترنقاشی های من در مورد مرگ و پیری است و هیچ‌کدام سیاسی یا اجتماعی نیستند و تمام آن‌ها روایت شخصی خود من هستند از چرخه حیات.

 مادرم زن زیبایی بود که در زمان پیری ، زیبایی اش با چروک خط خطی شده بود. شما در خانه من آینه نمی بینید و نباید هم ببینید چون وقتی خودم را درآینه نگاه می کنم حق دارم از جفای روزگار شکوه کنم.

 اما این جفا طبیعی است.داریوش شایگان به درستی درمقدمه آخرین کتاب من نوشت که من خیامی ترین نقاش دوران خودم هستم چون خیام هم همین کار را می کند و از این جفا شکوه دارد.من نگاه کردن را آموختم  و این را که بتوانی از هر چیزی گزارش بدهی.

در نقاشی هم همین‌طور بوده ام من معلمانی داشته ام که دست‌شان را حائل می کردند تا نتوانی از روی دست‌شان بیاموزی! اما جریان روشنفکری قبل انقلاب نا خواسته به من دیدن و روایت کردن را آموخت. بعد انقلاب هم آموخته هایم را ورز دادم.

من نوع نقاش غریزی نیستم که در جدال با بوم اثری را خلق کنم . من نقاش با انضباطی هستم که از مراحل ابتدای کار می دانم می خواهم چه کار کنم. هنروری ( «هنرمند» که جایگاه والایی است) هستم که روشنفکر هم بوده ام که البته امری الزامی نیست.

 آیا در زمانی که روشنفکر بودن درحلقه‌ها و مبانی فکری خاص تعریف می‌شده ، این استقلال شما هم برایتان هزینه‌بردار بوده است؟

روشنفکر مستقل بودن کار دشواری است زیرا به وقت نیاز قبیله ای نداری که به آن رجوع کنی و مورد حمایت آن قرار بگیری. مثلا در همان زمان اگر تار مویی از سریکی از روشنفکران چپی عزیز من کم می شد کانون نویسندگان غوغایی برپا می کرد  اما اگر اتفاقی برای من می‌افتاد کسی انگشتش را تکان هم نمی داد.

هنوز هم همین‌طور است و هر اتفاقی برای من بیفتد کسی خم به ابرو نمی آورد چون مستقل بوده و هستم و استقلال را تاب نمی آورند. تنهایی سخت است اما من همیشه تنهایی را به مطیع بودن به دستور‌العمل گروهی ترجیح داده ام.

 بگذارید یک سوال متفاوت در این میان بپرسم که مدت هاست در مورد شما شنیده می شود. مجموعه موزه رضا عباسی را شما خریده اید؟

نه،مجموعه رضا عباسی سال‌ها پیش از من برای تشکیل موزه ملی خریداری شده بود و تمامی آثار آن به تدریج برای راه اندازی چنین موزه‌ای – که هیچ‌وقت هم راه نیفتاد-  خریداری شده بود.وقتی من مسئول این کار شدم،حق خرید را ازخودم سلب کردم وفکر می کنم این عاقلانه‌ترین کاری بود که در زندگی ام کردم،چون در غیر این صورت بعد‌ها بایدپاسخگومی‌شدم.

شمابه شعر بسیاری ازشاعران بزرگ زمانه مانندشاملو نقدنوشته اید.ازنقد چنان شخصیتی با چنان پایگاه بزرگ حمایتی نمی ترسیدید؟


آدمی که می خواهد مستقل باشدبایدبرای آن تاوان بدهد.این که چطورمی شود آدمی بزرگان پرقدرت زمان خودش رانقد کندازهمان میل به استقلال می آید.نقدی که من به«غرب‌زدگی» آل احمد نوشتم بسیارسنگین ترازنقدم به شاملوبود،زمانی که آن مقاله را نوشتم و در آن به ایرادهای تاریخی کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد اشاره کردم  تنها 22 سال داشتم و بعدها هم همین شیوه را ادامه دادم زیرا فکر می کردم رسالتی دارم! اما بعدها متوجه شدم که این خیال بسیارخامی بوده است! الان خودم را ملامت می‌کنم که چرا آن وقت را برای نقاشی  صرف نکردم.

 این نقدها که به نوعی مخالف خوانی شما در مقابل بسیاری از اندیشمندان زمان خودشان بوده چه علتی داشته اند؟آیااین نقدها واقعا دغدغه‌تان بوده یا صرفا نوعی فریاد  برای اعلام استقلال‌تان محسوب می شده است؟

دغدغه من بود چون احساس می کردم ناگفتنی‌هایی است که گفته نمی شود و این وظیفه من است که آن‌ها را بازگو کنم. اما این پاسخ قسمت دوم سوال شماست. من از روی استقلالم و به خاطر آن این نقدها را می‌نوشتم چون این دیگر دستور حزب نبود که امروز از یکی تعریف کنید و فردا او را بکوبید و به او بگویید انحرافی و ریوزیونیست! در نتیجه حرف شما درست است که این نوعی اعلام استقلال هم بود.



رابطه شما با محمدعلی سپانلو به چه زمانی باز می گردد؟

رابطه من و سپانلو به سال 40 برمی گردد.درمجله اندیشه وهنرنقدی بر کتاب شعر سپانلو نوشتم. شعر سپانلو را آن وقت‌ها خیلی دوست داشتم چون فکر می کردم شعرروایی خوبی  است و بعد از آن با هم دوست شدیم ؛ دوستان بسیار صمیمی. اما بعدها کم کم از شعر سپانلو دور و به شعر احمدرضا احمدی نزدیک تر شدم.

شما گفته بودید:« سپانلو لیموی زندگی را تا ته چکاند». شما با زندگی‌تان چه کردید؟

من اما خیلی سخت زندگی کرده‌ام. فکر می‌کنم اگر بار دیگر به دنیا بیایم باز هم به همین شیوه زندگی خواهم کرد! اما اینکه آدم مهربانی کند اما به نظر ضعیف نیاید بسیار دشوار است. چون هر لحظه مجبور به توضیح دادن می‌شوی که جانکاه است.

 این روزها چه می کنید؟

حرف آخر را از مقدمه ای می خوانم که برای تجدید هفت جلد کتابم در یک مجموعه نوشته‌ام:«حرف آخر، حرف آخر همین لحظه است. حرف آخر آدمی که دارد حاصل عمرش را جمع و جور و جمع بندی می کندو اتمام حجتی دارد با خودش.

 یا دارد گزارشی می دهد از دستاورد سال‌های اخیرش و نه سال های آخرش!  و سال های آخر عمر را که می داند که کدام است؟می شود هشتاد سال هم عمر کرد که درآن برداشتن لیوانی کوچک و یا ورق زدن کتابی قطور عملی شاق و آرزویی دور و دراز باشد».


"مجله اینترنتی برترینها"