پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر
پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

نسخه آمریکایی ها برای نویسنده شدن

شاید تصاویری از کلاس های دانشگاهی ادبیات و نوشتن در دنیا تصویر آشنایی باشد. شاید برای آنها که به دنبال سبک سنگین کردن کارگاه ها و کلاس های ادبی در ایران هستند مقایسه با نمونه های جهانی این کلاس ها به ویژه شکل آکادمیک آن یهتر در دانشگاه راهگشا باشد.

هفته نامه تجارت فردا - شادی خوشکار: شاید تصاویری از کلاس های دانشگاهی ادبیات و نوشتن در دنیا تصویر آشنایی باشد. شاید برای آنها که به دنبال سبک سنگین کردن کارگاه ها و کلاس های ادبی در ایران هستند مقایسه با نمونه های جهانی این کلاس ها به ویژه شکل آکادمیک آن یهتر در دانشگاه راهگشا باشد. در این میان می توان سوال های همیشگی ادبیات را از کلاس های آموزشی مطرح کرد و پاسخ های یک فارغ التحصیل رشته دانشگاهی نگارش خلاق را شنید.
 
پوپه میثاقی مترجم و نویسنده در حال حاضر مشغول نوشتن پایان نامه دکترای خود در رشته نگارش خلاق، تمرکز داستان، در دانشگاه دنور آمریکاست که در چندین سال گذشته در این رشته بهترین دانشگاه در آمریکا معرفی شده است.

او کارشناسی ارشد دوم خود را در رشته نگارش خلاق از دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا؛ کارشناسی ارشد نخست خود را در ترجمه شناسی و کارشناسی خود را در رشته مترجمی زبان از دانشگاه آزاد گرفت. این روزها در کنار تدریس در دانشگاه و ترجمه، به عنوان دبیر بخش ایران مجله Asymptote، که از مجله های انگلیسی زبان مطرح در دنیا در حوزه ادبیات ترجمه محسوب می شود، هم شروع به کار کرده است. با او درباره ویژگی کلاس هایی که خود او آن را نگارش خلاق ترجمه می کند، گفت و گو کره ایم.


عنوان ادبیات خلاق یا نوشتن خلاق مدتی است که در ایران مطرح شده است اما احتمالا در دنیا که پیشینه داستان نویسی طولانی تری دارند و پیشروتر هستند زودتر مطرح شده است. برای شروع بفرمایید که کارگاه های نویسندگی خلاق در دنیا به چه معناست و چه چیزی فراتر از کلاس های داستان نویسی دیگر دارند؟بگذارید با این نکته شروع کنم که شاید بهتر باشد عنوان این رشته را نه نویسندگی خلاق که نگارش خلاق ترجمه کنیم. برای ما فارس زبان ها «نویسندگی» به خودی خود مفهوم خلاقیت را تداعی می کند اما این نگارش است که می تواند جنس هایی مختلف داشته باشد. Creative Writing در انگلیسی در مقابل Academic Writingdh یا Writing در مفهوم عام آن قرار می گیرد و این عبارت/ عنوان زمانی مفهوم پیدا می کند که به حضور و اهمیت نوشتن/ نگارش در دانشگاه توجه کنیم؛ در آمریکا همه دانشجویان کارشناسی، فارغ از رشته تحصیلی شان، باید کلاس های نگارش بردارند و به عنوان مثال یاد بگیرند چطور برای نوشتن مقاله خود مثلا بر مطرح کردن نظریه ای و دفاع از آن تمرکز کنند یا چند چیز را با هم مقایسه کنند یا مزایا و معایب محصول یا اثر هنری را بررسی کنند و...

اما در مورد کارگاه های نگارش خلاق، مهم ترین تفاوت شاید قرار گرفتن این کارگاه ها در ساختار دانشگاهی، منجرشدن آنها به مدرکی تحصیلی (MSA Arts, Master of Fine که کمی متفاوت از کارشناسی ارشد است، کارشناسی ارشد، و در قدم بعدی، دکترای این رشته) و تکمیل شدن آنها با کلاس های ادبیات و نقد و... باشد. در آمریکا هم کلاس های داستان نویسی آزاد بسیاری وجود دارند که کسانی که به هر دلیلی علاقه ای به واردشدن به سیستم دانشگاهی ندارند، می توانند در آنها شرکت کنند.

ما در ایران رشته دانشگاهی به نام ادبیات خلاق یا آن طور که شما ترجمه کردید نگارش خلاق نداریم و هرچه هست در کارگاه های ادبی خلاصه می شود. این رشته در دانشگاه های معتبر دنیا چه جایگاهی دارد؟ چقدر به عنوان مسیری برای نویسنده شدن به آن نگاه می شود؟پاسخ به این سوال را از چند جنبه می توان بررسی کرد. مسلما ورود به این رشته و فارغ التحصیلی از آن شرط لازم و کافی نویسنده شدن نیست. بسیاری بدون داشتن این مدرک نویسنده/ شاعر شده اند و خواهندشد اما باید توجه کرد که در حال حاضر در جریان ادبیات آمریکا بخش ادبیات مرتبط با دانشگاه و رشته نگارش خلاق به موازات بخش ادبیات مرتبط به شهر نیویورک و ناشران آن مطرح است (این دو بخش هرچند مشابهت هایی با هم دارند و گاه یکی می شوند، تفاوت های قابل توجهی هم دارند اما به هر حال هرکدام به شیوه خود در دنیای ادبی آمریکا تاثیرگذار هستند).


یکی دیگر از دلایل گسترش این رشته و محبوبیت آن میان کسانی که می خواهند دنیای نویسندگی/ شاعری را تجربه کنند دلایل اقتصادی است. از یک سو واردشدن به دانشگاه و برخوردار شدن از بورسیه ها و وام های دانشگاهی به دانشجو امکان می دهد مدتی را به دور از دغدغه نان شب، در محضر استادان و در کنار جماعتی همفکر، بخوانند و بنویسند. از سوی دیگر اگر فرد علاقه مند به تدریس یا کار در حوزه های مرتبط ادبی باشد در دست داشتن مدرک این رشته امکان پیدا کردن کار را بیشتر می کند (هرچند با توجه به افزایش تعداد دانشگاه های ارائه دهنده این رشته، گسترش دکترای آن، و تغییر شرایط اداری استخدام استادان در این سال های اخیر حتی این مدارک هم نمی تواند تضمین کننده امنیت شغلی باشند).

به غیر از دانشگاه های آمریکا آیا در کشورهای دیگر هم چنین جریانی وجود دارد؟ به نظر شما چرا از آمریکا شروع شد با توجه به اینکه اروپا نیز عقبه داستان نویسی غنی ای دارد؟
می دانم که امکان گرفتن دکترای این رشته در انگلیس هم وجود دارد. اما در مورد ارائه کلاس های MFA یا MA یا کشورهای غیرانگلیسی زبان اطلاعی ندارم. در سطح دکترا تفاوتی که میان آمریکا و انگلیس وجود دارد این است که در آمریکا شما باید پیش از رسیدن به مرحله تز دو یا سه سال کلاس هم بگذرانید.

تاریخچه شروع این رشته در آمریکا به دهه 1930 و دانشگاه آیوا Iowa Writer's Workshop بر می گردد. تحت تاثیر موفقیت دانشگاه آیوا، موج دوم این رشته در دانشگاه های دیگر توسط فارغ التحصیلات دانشگاه آیوا راه افتاد و از آن پس این موج همچنان ادامه داشته است. درواقع دهه 1950 را می توان دهه تولد رشته نگارش خلاق در دانشگاه های آمریکا دانست. در دهه 1960 حدود 50 دانشگاه آمریکایی این رشته را ارائه می دادند (اریک بنت، The Pyramid Scheme).

دانشگاه آیوا موفقیت آغازین خود را مدیون چند چیز است: جو حاکم بر آمریکا در دوران پس از جنگ سرد، برخورداری از سرمایه و حمایت مالی، و مدیریت «پال انگل». پال انگل در این فضا توانست از سویی حمایت مالی نهادهای مختلف حکومتی و تجار و سرمایه گذاران را جذب کند و از سوی دیگر با مطرح کردن این رشته در نشریات مختلف و برگزاری برنامه مختلف آن را در مرکز توجه قرار دهد. به این ترتیب می توان گفت شروع این رشته در آمریکا مدیون ثروت آمریکایی و شکل گیری و گسترش آن مدیون نگرانی ها و دغدغه های دوران پس از جنگ سرد است (اریک بنت، همان منبع).

بحث نوشتن خلاق در فرم چه پیشنهاداتی به هنرجویان می دهد و آیا مسیری فراتر از جریان داستان نویسی دنیا را دنبال می کند و به دنبال سبک های نوشتن جدید است؟ در محتوا چطور؟ اصلا خلاقیت در محتوا به چه معناست؟
توجه به فرم و محتوا و همین طور نوع این توجه بسیار بستگی به دانشگاه دارد. بعضی از دانشگاه ها بر فرم ها و محتواهای سنتی تمرکز دارند، بعضی فرم مدار و متمرکز بر ادبیات تجربی هستند، بعضی فقط به ادبیات ایالت های جنوبی آمریکا می پردازند، بعضی نگارش خلاق را در ارتباط با ترجمه قرار می دهند و...

آنچه مسلم است این است که محتوا و سبک های مطرح در ادبیات مرتبط به رشته نگارش خلاق و لزوما منطبق بر سلیقه ها و خواسته های ناشران بزرگ نیویورکی نیست و گاه تنها در فضای دانشگاهی این رشته و دور از دغدغه شهرت و ثروت است که نویسنده ها و شاعران برای خلق آثار خود ریسک بیشتری می کنند.



این کلاس ها چقدر استادمحور هستند و چقدر و چطور هنرجو باید در آنها فعالیت کند، بنویسد، مطالعه کند و به دنبال کشف جهانی جدید باشد؟
خب این سوال خیلی کلی است، اما باز نه تنها به دانشگاه محل تحصیل که به کلاس مورد نظر و استاد مورد نظر بستگی دارد، اما به هرحال کارگاه ها مسلما بدون همکاری دانشجوها ممکن نمی شوند. نکته دیگر میل و توانایی خود دانشجو به کشف هویت ادبی فردی و دنیایی تازه است چرا که متاسفانه بعضی دانشجوها (خصوصا در سطح کارشناسی ارشد) تنها دنباله روی استادان و پیشنیان می شوند و ورای آن نمی روند.

در بین استادان این کلاس ها نام کدام یک از نویسندگان معتبر و نام آشنای معاصر به چشم می خورد؟
بستگی دارد منظور شما از «معتبر و نام آشنا» چه باشد. نویسنده ها و شاعران بسیاری هستند که در دنیای ادبیات ورای دنیای ناشران بزرگ نیویورکی شخصیت های معتبر و تاثیرگذاری محسوب می شوند. اما اسم آنها در رسانه های جریان اصلی کمتر دیده می شود. اما از شخصیت های مشهورتر می توان به کسانی چون اورهان پاموک، ها جین، ریموند کارور، توبیاس وولف، جرج ساندرز، بن مارکوس، جان بارت، جونو دیاز، مایکل کانینگهام، زادی اسمیت، گرای اشتینگارت، جاناتن سافرن فوثر، تونی موریسون و دیگران اشاره کرد.

با توجه به تمام تجربیات تان در دانشگاه و پس از آن تدریس فکر می کنید چقدر داستان نویسی آموختنی است؟من شخصا بسیار در این دوره ها آموختم و بدون آنها حتما این نویسنده ای که امروز هستم، نبودم و در این چند سالی که تدریس هم کرده ام می بینم چطور دانشجوها در کلاس می آموزند و تغییر می کنند. رشته نگارش خلاق به نظرم مثل دیگر رشته های هنری است، مثل تحصیل در رشته نقاشی در دانشگاه. چیزی باید در درون شما باشد، استعداد داستان/ شعرنوشتن، علاقه مندی به آن، و بعد می توانید آن را در دانشگاه پرورش دهید.

البته باید توجه کنیم که این یادگیری بسیار به خود فرد و شخصیت هنری ادبی او وابسته است؛ بعضی ها در ساختار دانشگاهی شکوفا می شوند و بعضی فقط به صورت فردی و خارج از هرگونه نظم و ساختاری. اما حتی با وجود این، مگر می شود چندسالی خود را غرق خواندن و نوشتن کرد و شب و روز با گروهی نویسنده (استادها و هم کلاسی ها) نشست و برخاست کرد و چیزی یاد نگرفت؟ حتی اگر همه نویسنده های خوب و بی نظیری نشوند حتما خیلی چیزها / درباره این دنیا یاد می گیرند.

ادبیات

"برترینها"

توسط آیت‌الله خامنه‌ای در آبان ۵۷ صورت گرفت: تغییر نام ورزشگاه مشهد به‌نام «غلامرضا تختی» توسط آیت‌الله خامنه‌ای

استادیوم تختی مشهد قبل از انقلاب «سعدآباد» نام داشت. همزمان با اوج‌گیری مبارزات انقلابی، اقشار مختلف مردم مشهد به خصوص فرهنگیان این شهر در تاریخ ۱۳۵۷/۸/۱۶ اجتماعی بزرگ در این استادیوم برگزار کردند. سخنران این برنامه آیت‌الله خامنه‌ای بودند که در بخشی از سخنان‌شان نام این استادیوم محل تجمع را به نام مرحوم «غلام‌رضا تختی» تغییر دادند. بعد از این سخنان، مردم با تکبیر و صلوات، این مسأله را تأیید می‌کنند و نام این ورزشگاه از آن پس تغییر می‌کند.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR این بخش از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در این تجمع بزرگ بیان شده بود، به‌مناسبت سالروز درگذشت جهان‌پهلوان غلام‌رضا تختی، برای اولین‌بار منتشر می‌کند:


«بعضی از برادران ما از دو، سه روز قبل از این‌که سخن از تشکیل این انجمن باشکوه و عظیم در این مجمع میشد، اظهار میکردند که این تاکنون بهترین اجتماعی است که در این محل تشکیل شده. تا حالا هر چه اجتماع در این‌جا بوده، یا لااقل بیشترین اجتماعاتی که در این‌جا تشکیل شده است، اجتماعاتی بوده است مخدِّر یا مخرّب یا وقت‌گیر یا وقت‌کش و خلاصه برای سرگرم کردن و بازداشتن مردم.
جامعه‌ی ورزشکاران و به خصوص جامعه‌ی کشتیگیران و همچنین همه‌ی ورزشکاران مسلماً مانند دیگرِ برادران و خواهران خود از این رنج می‌برده‌اند که یک چنین منطقه‌ای در شهر و یک چنین فضائی و این چنین تجهیزاتی هرگز نمیتوانسته است با آرمانهای مذهبی و ملی آنها هماهنگ باشد. حتی تاکنون نمیتوانستند یک قهرمان محبوبشان را - اجازه بدهید به توصیه‌ی برادران بگویم یک پهلوان محبوبشان را، اسم قهرمان را تکرار نکنیم - یک پهلوان محبوبشان را که نمودار آزادگی جمع ورزشکار این ملت بوده است، نمیتوانستند از او یک عکس حتی در این محوطه‌ی وسیع نصب کنند، نمیتوانستند حتی نام او را بیاورند، زیرا جرم او این بود که سالها پیش - سالها پیش شاید حدود دوازده، سیزده سال پیش - این احساسی را که امروز همگانی شده است، داشت. در این محیط احساس خفگی میکرد و این احساس را بروز میداد و به خاطر همین شجاعتها و شهامتها بالأخره جان خود را از دست داد.
برادران ما، هم جامعه‌ی معلمین، که میزبانان ما و میزبانان بسیار عزیز ما هستند و سپاس همه‌ی ما بر آنها و نثار آنها و همچنین جامعه‌ی ورزشکاران و به خصوص کشتیگیران پیشنهاد کردند، من این پیشنهاد را در معرض میل و دید برادران و خواهران میگذارم، اگر خواستید تصویب میکنید و اگر تصویب کردید، حق با مردم است، حق با ملت است، همان، خواهد شد. پیشنهاد میکنند که این استادیوم را به نام پهلوان غلامرضای تختی نامگذاری کنید. بهتر از این «صحیح است» و بهتر از این تصدیق، هیچ عامل و موجبی برای چنین نامگذاریهایی وجود ندارد. غالباً نامگذاریها بر اساس یکسِری اعمال غرضها و اعمال نفوذها و یکسری تصمیم‌های فردی انجام گرفته. در هیچ نامگذاریای این همه آحاد جمعیت یک‌زبان و یک‌نفس تصمیم نگرفتند و حالا که شما تصمیم گرفتید، حالا که خواستید، من با اجازه‌ی شما و از طرف همه‌ی مرد و زنی که در این‌جا حضور دارند و نیز چند برابر این جمعیت که امروز راه بر آنها بسته شد و به آنها اجازه‌ی شرکت در این مجلس داده نشد و میدانم همه با ما همصدا هستند، با اجازه‌ی همه‌ی شما و از طرف همه‌ی شما این محل را نامگذاری میکنم به استادیوم غلامرضای تختی۱۳۵۷/۸/۱۶

"سایت رسمی حضرت آیت الله خامنه ای"

دیلی تلگراف: اعلام آمادگی شرکت انگلیسی عظیم آمک برای بازگشت به ایران

موسسه مطالعات آمریکا واروپا
با نزدیک شدن لغو احتمالی تحریم های ایران شرکتهای انگلیسی سعی دارند برای بهره برداری از فرصتهای موجود در بازار ایران از رقبای خود عقب نمانند.
روزنامه دیلی تلگراف در اینترنت امروز در گزارشی به قلم اندرو کریچلو نوشت: با تشدید رقابت برای عقد قراردادهای پرسود با جمهوری اسلامی ایران در آستانه لغو احتمالی تحریم های اعمال شده ضد این کشور، شرکت «آمک فوستر ویلر» بزرگترین شرکت مهندسی نفت و گاز انگلیس به عنوان اولین شرکت انگلیسی در این رقابت برای بازگشت به ایران آماده می شود.
سمیر باریکو مدیر اجرایی ارشد این شرکت به دیلی تلگراف گفت که قبلا موضوع مشارکت شرکت آمک در بازار ایران را با فیلیپ هاموند وزیر خارجه که هفته گذشته سفارت انگلیس در تهران را بازگشایی کرد، در میان گذاشته است.
وی گفت:‌ ایران یکی از کشورهای مدنظر ما برای همکاری است اما مادامیکه تحریم ها به قوت خود باقی است هیچکاری نمی توان کرد.
دولت ایران در ماه ژوئیه با قدرتهای جهان در مورد لغو تحریم های اقتصادی در ازای محدود شدن برنامه هسته ای این کشور به توافق رسید. اما قبل از آنکه شرکتهایی از قبیل آمک بتوانند به بازار این کشور بازگردند، این توافق باید به تصویب کنگره آمریکا برسد.
ایران با در اختیار داشتن دومین ذخایر بزرگ گاز و چهارمین ذخایر بزرگ نفت جهان بطور بالقوه یک منبع عمده انرژی است اما به سرمایه گذاری چندین میلیارد دلاری در زیرساختارهای جدید به منظور تقویت تولید خود نیاز دارد.
باریکو گفت که مدیر اجرایی آمک فوستر میلر برای منطقه خاورمیانه از اعضای هیئت تحت ریاست فیلیپ بود که با حسن روحانی رئیس جمهور ایران ملاقات کرد.
از زمان امضای توافق هسته ای در وین، شرکتهای انگلیسی با خطر باخت در رقابت برای ایجاد جای پایی برای خود در بازار ایران مواجه بوده اند. رقبای اروپایی از قبیل آلمان، فرانسه و ایتالیا در ترتیب دادن سفرهای تجاری به ایران از انگلیس پیش گرفتند.
شرکتهای خدمات نفت و گاز و مهندسی به علت سقوط قیمت نفت که منجر به کاهش اجرای پروژه های جدید و سرمایه گذاری شده است،‌ تحت فشارند. قیمت نفت خام برنت طی سال گذشته حدود پنجاه و شش درصد سقوط داشت.
درآمدهای قبل از بهره و مالیات در شش ماهه اول سال در شرکت آمک فوستر ویلر با کاهش بیست و چهار درصدی به صد و هشتاد و هشت میلیون پوند رسید. این شرکت سال گذشته فرآیند سه میلیارد و سیصد میلیون دلاری خرید کل سهام فوستر ویلر را در تلاش برای وسعت جریان درآمدی خود تکمیل نمود. متعاقبا تلاشهای مشابهی در این بخش صورت گرفت.
شرکت شلومبِرگر هفته گذشته از قرارداد دوازده میلیارد دلار و هفتصد میلیون دلاری برای خرید شرکت کامرون اینترنشنال رقیب خود خبر داد. قبل از آن شرکت هلیبرتون تلاش برای خرید شرکت بِیکر هیوز را به ارزش هفت میلیارد و پانصد میلیون دلار آغاز کرده بود.
به گفته باریکو، شرکتهای هالیبرتون و شلومبرگر هم اکنون سخت در نزاع هستند

یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴

اقتصادی

"موسسه مطالعات آمریکا"

تاریخچهٔ سینما در ایران (2)

نخستین مدرسهٔ سینمایى و فیلم‌بردارى در ایران

”اوانس اوگانیانس“، مهاجرى ارمنى / روس بود، که پس از اتمام تحصیلاتش در رشتهٔ سینما به ایران آمد. اوگانیاسن با فکر تأسیس مدرسهٔ سینمایى و سپس تولید فیلم را به مرحلهٔ عمل در آورد. پس از درج اعلان براى نخستین دورهٔ مدرسه، نتیجه‌اى ببار نیامد و با اعلان‌هاى بعدی، افتتاح مدرسهٔ هنرپیشگى در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۰۹ روى داد و سیصد نفر نام‌نویسى کردند. اما این دوره را فقط ۱۲ نفر به‌پایان رسانیدند. سرانجام دورهٔ دوم نیز پس از چاپ اعلان در جراید برگزار شد؛ در دورهٔ دوم دروس مختلفى شامل فیلم‌برداری، بازیگری، ورزش، موسیقی، رقص، ژیمناستیک، تاریخ لباس و ... تدریس مى‌شد.


اوانس اوگانیانس (۱۲۷۶-۱۳۴۰)،نخستین فیلم نامه نویس،کارگردان،تدوینگر و بانی مدرسه آرتیستی سینما

اوگانیانس نتوانست دورهٔ سوم را برگزار نماید. در سال ۱۳۱۷ به هند رفت تا کار سپنتا را ادامه دهد ولى درگیر مسائل سیاسى شد. پس از جنگ جهانى دوم به ایران بازگشت و نام خود را پس از گرویدن به اسلام رضا مژده نامید. بعد از آن نیز چند بار تلاش کرد تا با سینما ارتباط برقرار کند ولى توفیقى نیافت.


عبدالحسین سپنتا

اولین تجربه در سینماى ایران -دختر لُر

عبدالحسین سپنتا متولد ۱۲۸۶ تهران بود. وى در مدرسهٔ سن‌لوئى و مدرسهٔ زرتشتیان تهران و نیز در اصفهان و کالج امریکایى تحصیل کرد و علاقهٔ زیادى به تاریخ و ادبیات ایران باستان داشت. سپنتا سفرهایى به هند داشت و آثارى را منتشر نمود. در سال ۱۳۰۷ اولین روزنامه‌اش را با نام دورنماى ایران منتشر کرد. وى پس از سفر به ایران مجدداً به هند رفت.


آشنایى وى با سینما به‌طور تصادفى و از طریق اردشیر ایرانى صورت گرفت. پس از مطالعه در این زمینه بصورت تئوری، سناریو با نظر فنى اردشیر ایرانى نوشته شد. مشکل اساسى این دو در تهیه فیلم، انتخاب بازیگران بود که مى‌بایست با زبان فارسى آشنایى مى‌داشتند. پس از جستجوى بسیار، سرانجام همسر یکى از کارمندان استودیو بنام روح‌انگیر جهت ایفاى نقش دختر لُر برگزیده شد. نقش‌هاى بعدى را هادى شیرازى و سهراب پورى ایفا مى‌کردند و نقش‌هاى فرعى را خود سپنتا با تغییر صدا و لحن صحبت مى‌کرد. پس از هفت ماه کار مداوم، نخستین فیلم ایرانى ناطق موجودیت یافت. از این فیلم بعدها بنام جعفر و گلنار یاد مى‌شد. نقش اساسى در تهیه‌ٔ این فیلم، به سپنتا تعلق داشت، گرچه ساختهٔ اردشیر ایرانى ذکر شد و در واقع کارگردانى هنرى با سپنتا و کارگردانى فنى با اردشیر ایرانى بود. فیلم ”دختر لُر“ در مهر ۱۳۱۲ آماده نمایش شد و در ۳۰ آبان ۱۳۱۲ نمایش فیلم در سینما مایاک در خیابان لاله‌زار آغاز شد و با استقبال بى‌سابقه‌اى روبرو شد و پس از ۳۷ روز نمایش، موفقیت بى‌نظیرى کسب کرد. سپس از دى ماه به مدت ۱۲۰ روز در سینما سپه اکران شد و حتى سال بعد یک ماه در سینما مایاک و ۵۰ روز در سینما سپه نمایش مجدد یافت. و نمایش سومى نیز در سینما سپه داشت. توفیق ”دختر لُر“ فیلم‌هاى صامت را از رونق انداخت.


سینماى ایران قبل از دههٔ سى

فیلم های دهه 1310

نخستین فیلم بلند صامت ایرانی، ”آبى و رابی“ توسط اوگانیاسن جلوى دوربین رفت. در این فیلم محمد ضرابى و غلامعلى سهرابى بازى مى‌کردند. نخستین نمایش عمومى در سینما ”مایاک“ برپا شد. هیچ نسخه‌اى از این فیلم در حال حاضر موجود نمى‌باشد. این فیلم بعد از دورهٔ اول مدرسهٔ آرتیستى سینما ساخته شد.


در آغاز دههٔ دوم (۱۳۱۱)، اوگانیاسن مقدمات تهیه فیلم دومش را آماده کرد و بعد ”حاجى‌ آقا اکتر سینما“ با بازیگرى مُراد ساخته شد. این فیلم با شکست روبرو شد. اوگانیاسن را باید نخستین فیلم‌نامه‌نویس، نخستین کارگردان، نخستین تدوین‌گر و مؤسس اولین مدرسهٔ آرتیستى دانست.


فیلم دختر لُر نخستین فیلم ناطق ایرانى توسط عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانى ساخته شد و در آبان ۱۳۱۲ به نمایش درآمد و موفقیت بى‌نظیرى کسب کرد.


فیلم‌هاى بعدى سپنتا، فردوسی، شیرین و فرهاد، چشم‌هاى سیاه، لیلى و مجنون بودند.


در اواخر سال ۱۳۰۸، ابراهیم مرادی، کارگردان، نویسنده، فیلم‌بردار و مخترع، کار فیلم‌بردارى را به‌طور جدى شروع کرد. وى علاوه بر تهیه، نوشتن فیلم‌نامه و کارگردانی، فیلم‌بردارى فیلم را نیز برعهده گرفت ”انتقام برادر“ را ساخت. سپس متوجه جریانات سینمایى در تهران شد و راهى پایتخت گردید.


احمد گرجی، محمدعلى قطبی، احمد دهقان و مرادى در آغاز سال ۱۳۱۲ با تأسیس ”شرکت فیلم ایران محدود“ و ثبت آن، کار خود را آغاز کردند. و فیلم ”بوالهوس“ با انتخاب بازیگران و سایر عوامل آن توسط گروه ساخته شد ولى به دلیل صامت بودن با توجه روبرو نشد.


پس از ۱۳۲۷ که سینماى ایران بار دیگر صاحب تولیداتى شد و فعالیت خود را از سر گرفت، مرادى بار دیگر به سینما و فیلم‌سازى روى آورد. وى براى آخرین بار در سال ۱۳۳۸ براساس فیلم‌نامهٔ خودش ”مگو هر لکه‌دار“ را کارگردانى کرد که جلوه‌اى نداشت.


ادامهٔ کار و فعالیت سینماى ایران نیاز به پشتوانه مالى و اقتصادى داشت، ولى این امر تحقیق نیافت؛ و ده سال پس از آخرین تولید دورهٔ اول، سینما در سکوت کامل بسر برد.


نخستین حرکت‌ها در سال ۱۳۲۳ آغاز شد. شرکت فیلم شرق تأسیس گردید و کلاسى براى آموزش تأتر دایر کرد و بعد ضمن روى صحنه آوردن برنامه‌هاى نمایشی، نسبت به تهیه فیلم نیز اقدام کرد. سپس”استودیو درام“ توسط گیلانى‌ها تأسیس شد؛ اما موفقیتى حاصل نکرد.


در سال ۱۳۲۵ پس از نمایش موفق نخستین فیلم خارجى با ناطق فارسی، فعالیت‌هاى فیلم‌سازى دوچندان شد.


در شروع دههٔ ۱۳۲۰، سالن‌هاى فعال در تهران عبارت بودند از: ایران، البرز، دیده‌بان (مایاک)، هما، میهن، جهان، تهران، نو، روشن، تمدن، فردوسی، خورشید، تجریش، ستاره، فوکس، رى و ملی.

فیلم‌هاى دههٔ ۱۳۱۰

فیلم‌هاى دههٔ ۱۳۱۰ بیشتر آمریکایی، فرانسوی، آلمانی، روسى و مصرى هستند. بیشتر سینماها مشغول نمایش سریال‌هایى بودند که دو روز در هفته نمایش داده مى‌شد. اما سینماهاى بهتر و مجهزتر همهٔ ایام فیلم‌هاى نخستین بار را نمایش مى‌دادند.


نیمهٔ دوم سال ۱۳۱۳ پایان نمایش فیلم‌هاى صامت است. از سال ۱۳۱۴ کلیهٔ‌ سینماها موظف به نمایش فیلم‌هاى ناطق شدند. برخى از فیلم‌هاى نمایش داده شده در دههٔ ۱۳۱۰ عبارتند از:


”کامیل“ ساختهٔ جرج کیوکر، گرتاگاربو، رابرت تایلور


”کینگ‌کونگ“ ساخته شو دساک، کوپر


”جویندگان طلا“ چارلى‌چاپلین


”باستر میلیونر“ (باسترکتیون)


”اتللو“ امیل یانینگس


”موسى و فرعون“ (نسخهٔ اولیهٔ ده فرمان)


”رابین‌هود الدورادو“ (ساختهٔ ویلیام ولمن، وارنر باکستر)


”آوازخوان ورشو“ (میشل وازنیسکی)


”مواظب باش“ (تالماج)


”وداد“ (ام‌کلثوم)


”پریچهر و پریزاد و هفت برادران کوتوله خوش‌خو و خوش‌خواب و خوش‌خنده و خوش‌گو و خوش‌خوان و خوش‌رو و خوش‌دل“ (والت‌دیزنی)

بن‌هور“ (رامون ناوارو)

”بینوایان“ (هارى بور)


”فرار تارزان“ (دسیمولر)


”جشن در هالیوود“ (لورل و هاردی)


”تزریق خون“ (لورل و هاردی)


”نقابدار سیاه“ (ژون بولس)


”دراکولا“


”گراند هتل“


”نیزه داربنگال“


”دکتر مورو“


”مقبرهٔ هندی“


”میشل استروگف“ و ....


بعد از شروع جنگ جهانى دوم در شهریور ۱۳۱۸، سهم قابل توجهى از برنامه‌ٔ سینماهاى تهران به تبلیغات آلمان‌ها و بعد روس‌ها و انگلیسى‌ها اختصاص یافت.

بعد از دهه ۱۳۲۰

در اوایل نیمهٔ دوم دههٔ ۱۳۲۰، از تجربه‌هاى دورهٔ نخست فیلم‌سازى در ایران نشانی نبود. در حالى‌که سینما در جهان به سمت تجهیز و تعالى پیش مى‌رفت، در ایران، وضعیت اسفبارى حاکم بود.


افراد کمى که تجارب دوره نخست را داشتنتد، به دلیل نبود فعالیت در این خصوص، جذب حرفه‌هاى دیگرى شدند. در این زمان دکتر اسماعیل کوشان بطور جدی، پیگیر فیلم‌سازى شد وى بانى تولد دوم سینماى ایران است.


چند روز پس از نمایش بسیار موفق ”دختر فراری“ در سینما کریستال و جنجال روزنامه‌ها، دکتر کوشان اعلام کرد که قصد دارد به تولید فیلم ایرانى بپردازد. مشاوره و نشست‌هاى فراوانى صورت گرفت و سرانجام فکر تأسیس ”میترا فیلم“ در اواخر پاییز ۱۳۲۵ شکل گرفت. دکتر کوشان براى کارگردانى نخستین فیلم ناطق ایرانى تولید ایران به میرمحمدعلى خان دریابیگى مراجعه کرد. دریابیگى فارغ‌التحصیل مدرسه آمریکایى تهران و مدرسهٔ آرتیستى برلین و عضو فعال جامعهٔ باربد بود. او چند نمایشنامه‌ روى صحنه برده بود و تدریس نیز مى‌کرد.


سرانجام ”طوفان زندگی“ محصول میترا فیلم به کارگردانى على دریابیگى و نویسندگى دکتر ضیائى و فیلم‌بردارى دکتر کوشان، موسیقى درویش‌خان، علینقى وزیرى و روح‌الله خالقى و تدوین دکتر کوشان و با بازى فرهاد معتمدی، انیا اوشید، مهراقدس خواجه‌نوری، رضا کیائی، ناصر طائفی، نیکتاج صبری، زینت مؤدب، شوکت علو (ژاله)، رقیه چهره‌آزاد، فرامرز بوریا و ... ساخته مى‌شود. و روز هفتم اردیبهشت ۱۳۲۷ با برنامهٔ افتتاحیه‌اى به نمایش در مى‌آید. اما نتیجه شکست کامل بود. پس از شکست ”میترا فیلم“، دکتر کوشان، شرکت ”پارس فیلم“ را تأسیس کرد و مقدمات تهیه و تولید فیلم دوم، ”زندانى امیر“ آغاز شد. این فیلم با مضمون تاریخى در آبان ۱۳۲۷ در سینما رکس به نمایش در آمد و فروش مقرون به صرفه‌اى داشت.


فیلم بعدى ”واریتهٔ بهار“ در اردیبهشت ۱۳۲۸ آماده شد و در خرداد در سینما مایاک به نمایش درآمد، اما موفق نبود و مورد انتقاد واقع شد. عزت‌الله انتظامى و ملک‌مطیعى دراین فیلم نقش کوتاهى ایفا کردند.


فیلم ”شرمسار“ نخستین توفیق بزرگى بود که موجب تولید دوباره سینماى ایران شد. و موجب اطمینان براى سرمایه‌گذاران سینماى ایران گردید. این فیلم که ساختهٔ چهارم دکتر کوشان بود. در دى ماه ۱۳۲۹ در سینما رکس و سینما متروپل روى پرده رفت. این فیلم چهره‌هاى تازه‌اى در زمینهٔ فنى و بازیگرى به سینما عرضه کرد که سرشناس‌ترین آنها ”دلکش“‌ بود.


دکتر کوشان با ”شرمسار“ ثبات کافى براى بقا بدست آورد و از آن پس تا پایان دورهٔ دوم فعالیت سینماى ایران (۱۳۵۷)، بطور مستمر فعالیت داشت. دکتر کوشان در این سال‌ها، ۹۱ فیلم را تهیه کرد که در ۲۸ فیلم کارگردان بود.

ادامه دارد

"مجله اینترنتی آفتاب"

آشنایی با رازهای عجیب جنگل حرا در قشم

آشنایی با  راز های عجیب جنگل حرا در قشم کسی یادش نیست حرا به چه معناست؛ برخی از بومیان قدیم قشم می گویند چون درختان اینجا را هرس می کردند جنگل هرس و بعدها جنگل حرا نامیدنش.

این البته روایت یک راهنمای محلی است. حرا نام درختی است در اندازه های 3 تا 6 متر با شاخ و برگهای سبز و روشن که در آبهای شور می روید و نام علمی اش (Avicennia Marina) منسوب است به حکیم ابوعلی سینا دانشمند ایرانی. سازش با آب شور و شرایط نامناسب، از حرا یک گیاه استثنایی ساخته است.

جنگل حرا محدوده وسیعی از درختانی است که نه به آب وابسته است نه به خشکی. بوشهری ها و مردم بومی عسلویه هم می توانند بخشی از جنگل های حرا را ببینید چه برسد به مردم جزیره قشم که با این درختان زندگی می کنند و مراقبند چوبش را به یغما نبرند.

بعید است گردشگری به جزیره قشم برود و بخواهد همه جاذبه های آن را ببیند اما سری به روستاهایی که به جنگل آبی حرا راه دارد نروند، روستای سهیلی یکی از راه های ورود به این جنگل است که باید تا نزدیکی های آن رفت از اسکله، قایقی به قیمت ساعتی ۷۰ هزار تومان اجاره کرد و با یک راهنمای محلی دل به دریا زد و از درختان مانگرو این جنگل دیدن کرد.


برخلاف جنگل های دیگر نه می توان در آن آتش روشن کرد و نه از شاخه هایش بالا رفت. اینجا جنگلی است که به سختی می توان لابه لای آن قدم برداشت به خاطر همین همه گردشگران با قایق دل به جنگل می زنند!

عادل ابراهیمی راهنمای گردشگری محلی است که با گروه های گردشگری همراه می شود. اهل روستای سهیلی است و در جمع خبرنگارانی که به جزیره قشم رفته اند اطلاعاتی درباره این جنگل و شگفتی هایش می دهد و از آفت موش هایی می گوید که همراه با لنج ها در سالیان قبل به این جنگل آمده اند.

اگر چه تعداد زیاد موش ها آفت است اما شاید تنها مزیتی که داشته اند این بوده که این موش خرماها باعث شده اند، معروفترین شاهین دنیا که نامش شاهین سینه خیاری آفریقایی است به اینجا کشانده شود. شاهینی که به گرانترین قیمت در امارات فروخته می شود و به پول ما ایرانی ها ۶۲ میلیون تومان قیمت دارد.

خرچنگی که گیتارزنان راه می رود

عادل می گوید: غیر از این شاهین بیش از ۸ نوع عقاب و پرنده شکاری نیز در این جنگل وجود دارد که بیشتر در فصل بهار دیده می شوند.


عادل نوعی از خرچنگ گیتارزن را نیز نشان می دهد و می گوید که یک دستش کوتاه و دست دیگرش بلند و شبیه گیتار است به همین دلیل مردم قشم به او گیتارزن می گویند.

ماهی گل خورک یک نوع ماهی مخصوص این جنگل است که تا وقتی بدنش مرطوب باشد می تواند در خشکی بماند و با پوستش تنفس کند. این ماهی ها کمیاب هستند و تا زمانی که بدنشان مرطوب است محتویات گل را می خورند و وقتی بدنش خشک می شود دوباره به آب می رود.

آّب شیرین کن درختی!

شگفتی جانواران این جنگل یک طرف، آب این محدوده نیز یک طرف دیگر. ۸۰ درصد آب این محدوده حاوی نمک است و شاخه های درختان که به آب نزدیک تر هستند، مانند آب شیرین کن عمل می کنند.

وقتی آب به مرحله مد می رسد، هر شاخه حدود دو سی سی آب را به خود جذب می کند و هنگامی که دبی آب پایین می رود، با نور آفتاب نمک را پس می دهند و آب شیرین جذب درخت می شود.


دو درصد نمکی که باقی می ماند وارد درخت شده و با نور آفتاب از طریق برگ ها مانند حباب های بلورین نمک بر روی برگ ها ظاهر می شود. این روزها می توان بلورهای نمک را روی این برگ ها دید.

درختان مانگرو اوایل تابستان گل معطری دارند و اواخر تابستان میوه می دهند. عادل می گوید که بومی های قدیمی به میوه آن خرک یا کنگ می گویند.

گل این درخت خشک شده و میوه آن سبز، زرد و سپس سیاه می شود. داخل میوه همان روی درخت جوانه می زند. آن وقت که از درخت جدا شد با جذب آب در هر جایی از جنگل که متوقف شود، رشد می کند و به عنوان یک درخت مانگرو قد می کشد.

سالها پیش وقتی هنوز تردمیل و خیلی از وسایل لاغری دیگر اختراع نشده بود، مردم از آب و گل این منطقه برای لاغر شدن استفاده می کردند.

آب و گل جنگل حرا نمک و آهک دارد. مردم گل را به تن خود می مالیدند و نیم ساعت در آب شنا می کردند.

این روش را عرب ها خوب یاد گرفته بودند و می دانستند که این کار خاصیت تناسب اندام و لاغری دارد.

اولین دهل قشم از تنه درختان مانگرو ساخته شد

در بین همه شگفتی های جنگل حرا باید عمر زیاد درختان را نیز به یاد داشت. درختان مانگرو آنقدر عمر می کنند که تنه هایشان محکم می شود.

به همین دلیل زمانی که تکنولوژی خالی کردن داخل چوب وجود نداشت، دو سر چوب تنه های این درخت را برش زده و می بستند و از آن دهل می ساختند.

عادل می گوید که اولین دهل در جزیره قشم با همین چوب های جنگل حرا ساخته شد. از طرف دیگر چوب این درختان دود سیاه ندارد و آب نمک و مواد چربی را نیز جذب می کند و برای ذغال بسیار مناسب است.

برخی از مردم این چوب ها را به قطر می فرستادند. اما برخی دیگر که وجود این گنج را در حرا درک کرده بودند، جلوی کار متخلفان را گرفتند و با قدرت جلویشان ایستادند تا چوب حرا را برای ذغال به یغما نبرند.

عسل کیلویی ۷۰۰ هزار تومان برای ماسک صورت!

احتمالا باید جزو اعیان نشین ها باشی تا بتوانی عسلی که در امارات آن را کیلویی ۷۰۰ هزار تومان می خرند و در جنگل های حرا آن هم در حد فاصل بندر لافت تا گوران به دست می آید را به عنوان ماسک روی صورت بمالی.

برخی از زنان قشم از این عسل به عنوان ماسک صورت استفاده می کنند. این عسل گران قیمت در قشم کیلویی ۳۵۰ هزار تومان فروخته می شود اگر پیدا شود!

خیلی از مردم دنبال چنین عسلی می گردند اما برای بسیاری از قشمی ها به خصوص آنها که نزدیک به جنگل حرا هستند، این عسل یکی از خوراکی های همیشگی صبحانه شان است.

مجموعه :آشنایی با شهرها و کشورها

"پارس ناز"