پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر
پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

سفر به دیار دکتر قریب

گرکان زادگاه بسیاری از مفاخر و فرهیختگان علمی کشور است


 در 76 کیلومتری اراک و در کوهپایه کوه کلاهه آشتیان،روستایی قرار دارد که قدمت آن به زمان ساسانیان می رسد.روستایی که وجود درختان صدساله و خانه های با قدمت یک قرن از ویژگی های آن به شمار می رود؛ روستای گرکان که یکی از ریشه های نام آن،گبرمکان یعنی محل اسکان زرتشتیان است.


وجود آتشکده هایی در گرکان و روستاهای مجاور آن مانند آثار آتشکده «آذرکشسب» در ناحیه «فردجان» فراهان که تا سال 282 هجری قمری دایر بوده و قبرهایی از سفالکه در گرکان و روستاهای دیگر یافت شده اند، آمده مهر تاییدی بر این نامگذاری هستند.


آتشکده قلعه خرابه یکی از این آتشکده هاست که در بالای قله کوه «دیدگاه» قرار دارد.آب انبار مرحوم مستشار الملک،تکیه قدیمی (محل تعزیه و شبیه خوانی)، برج و منزل استاد عبدالعظیم قریب و مسجد جامع گرکان از جمله آثار فرهنگی و باستانی این روستا است.

در گرکان حمام های کهنه و نو و غسالخانه ای که با طاق آجری ساخته شده بود نیز وجود داشته ولی بر اثر بی توجهی در سالیان اخیر خراب و به کلی آثار آنها از میان رفته است.


مردم گرکان دارای آداب و آئین های مخصوصی هستند و گویش و واژگان خاص خود را هنوز حفظ کرده اند


آب اصلی گرکان از چشمه سارهایی که در جنوب شرقی کوه کلاهه جاری هستند تامین می شود و از مجاری به نام سُفت عبور کرده و سپس از دره معروف به دره آسیابها گذشته،باغات و دشت عمده گرکان را سیراب می کند. آب اصلی گرکان به اندازه ای است که تا سال ۱۳۰۵ تعداد ۱۹ آسیاب آبی که در مسیر آن قرار داشتند در تمام ایام سال دایر بودند.اما پس از پیدایش آسیابهای موتوری از اهمیت آنها کاسته شد و امروز همه آنها خراب و بعضاً آثار خرابه های آنها نیز در حال از بین رفتن و محو شدن است.

 

در گرکان سد زیبایی به همین نام وجود دارد؛سدّی که برای رفتن به کنار آن می بایست از جاده های باریک و گردنه هایی هیجان انگیز عبور کرد.سدی خاکی که در کنار فضای دلنشین آن روستا،حال و هوای خاصی به بازدید کنندگان می دهد.


تقریباً در شمال شرقی گرکان مکانی وجود دارد به نام «دره ی پی امامان»؛این دره به ویژه قسمتی از آن که جزو "تختان" رودخانه فصلی گرکان است و از ماسه و سنگ تشکیل شده،از گذشته ای بسیار دور برای اهالی گرکان، محلی متبرک و مقدس مورد توجه بوده است و در آنجا برای برآورده شدن حاجات خود نذرهایی می کردند.


آب اصلی گرکان از چشمه سارهایی که در جنوب شرقی کوه کلاهه جاری هستند تامین می شود


مردم گرکان دارای آداب و آئین های مخصوصی هستند و گویش و واژگان خاص خود را هنوز حفظ کرده اند.مراسم ویژه ای در گرکان تا این اواخر به نام «آب پاشانک» انجام می گرفت؛بدین ترتیب که هر سال در روز اول تابستان (اول تیرماه) اهالی گرکان کاسه و یا جامی از آب تمیز را به سر و روی هر کسی که از جلو خانه شان عبور می کرد می پاشیدند و این عمل را شگون و فال نیک می پنداشتند و هیچ کس، چه پیر و چه جوان، زن یا مرد از این عمل ناراحت نمی شدند و با خوشرویی با «پاشنده» آب  برخورد می کردند.

از طرفی این مراسم، یعنی «آب پاشانک» یکی از مراسم سنتی زرتشتیان و آیین دوره ساسانیان است که در روز اول تیرماه اجرا می شده و «تیر» به عقیده زرتشتیان نام فرشته ا ی بوده است که نگهبان باران است.  


یکی از ریشه های نام روستای گرکان، گبرمکان یعنی محل اسکان زرتشتیان است


 از دیگر مراسم جالب توجه مراسمی است که اهالی گرکان و آشتیان و روستاهای دیگر نزدیک به گرکان، کوشش دارند که روز اول تیرماه به زیارت دو امامزاده ای که در روستایی در حدود ده کیلومتری گرکان به نام آهو قرار دارد،بروند.


اما از همه این ویژگی ها که بگذریم به مهمترین بخش آن می رسیم که بیش از همه نام این روستا را بر سر زبانها انداخته است؛این که گرکان زادگاه بسیاری از مفاخر و فرهیختگان علمی کشور است.افرادی همچون دکتر محمد قریب پدر طب کودکان ایران،دکتر عبدالکریم قریب پدر علم زمین شناسی ایران،استاد عبدالعظیم قریب گرکانی بنیانگذار ادبیات نوین فارسی،آیت الله احمد محسنی گرکانی،شمس العلمای قریب،استاد بدرالزمان قریب،دکتر احمد قریب و... .


با این تفاسیر حتما سفر به این مکان زیبا،تاریخی و فرهیخته پرور را در برنامه های بعدی خود قرار دهید و مطمئن باشید پشیمان نخواهید شد.


منبع : تبیان

                                                          

مجموعه :مکانهای تفریحی ایران


"بیتوته"

سیری در سیره رهبری (2)


اولین نماز جمعه‌ بعد از شروع جنگ تحمیلی


1359/07/04


خطبه‌ی اول

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدالله رب العالمین. اللهم لک الحمد قاصم الجبارین مبیر الظالمین مدرک الحاربین نکال الظالمین صریخ المستصرخین موضع حاجات الطالبین و معتمد المؤمنین. اللهم لک الحمد من مقتدر لا یغلب و ذی انات لا یأجل. هذا مقام من اعترف بسبوق النعم.

پروردگارا! تو را بر نعمتهای فراوانت، نعمتهای استثنائیت با همه‌ی دل سپاس میگوییم.

خدایا! تو را بر نعمت امامت و بر نعمت شهادت که به ما بخشیده‌ای سپاس میگوییم.

خدایا! تو را بر نعمت این اراده و عزم پولادین، بر نعمت یکپارچگی و وحدت، بر نعمت این امت هوشیار و مؤمن، بر نعمت قرآن، بر نعمت اسلام، بر نعمت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی سپاس‌گزاریم. «هذا مقام من اعترف بسبوق النعم» ما به این همه نعمتهای بزرگ اعتراف میکنیم، از تو به خاطر آنها شکرگزاریم و خود را متعهد میدانیم که در برابر این نعمتها عمل و اخلاص تقدیم آستان تو کنیم.

اللهم صل و سلم علی حبیبک و نجیبک و صفیک و خیرتک خاتم انبیائک و رسلک ابی‌القاسم‌ محمد و علی آله الأطیبین و اصحابه المنتجبین سیما علی علی امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی‌بن‌الحسین و محمدبن‌علی و جعفربن‌محمد و موسیبن‌جعفر و علی‌بن‌موسی و محمدبن‌علی و علی‌بن‌محمد و الحسن‌بن‌علی و الحجةبن‌الحسن صلواتک علیه و علی ابائه الطیبین الطاهرین المعصومین. اللهم مُن علینا بظهوره کما مننت علینا بنصرک و قیام الجمهوریة الاسلامیة. اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صل علی جمیع الشهداء و الصالحین و صل علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین سیما امامنا و قائدنا الامام الخمینی. قال الله الحکیم فی کتابه:

«قد کان لکم آیة فی فئتین التقتا. فئة تقاتل فیسبیل‌الله و اخری کافره یرونهم مثلیهم رأی العین والله یؤید بنصره من یشاء»(۱)

همه‌ی کفار، چه آنها که در اطراف مدینه بودند و زیر سایه‌ی پیغمبر زندگی میکردند و چه آنها که در مکه کینه‌ی پیغمبر را در دل میپروریدند با یکدیگر همدست شدند، گفتند بیائید کار اسلام و نظام اسلامی را یکسره کنیم، به طرف مدینه هجوم آوردند. پیغمبر در آن هوای گرم و با دهان روزه به مسلمانان فرمود تا اطراف مدینه را خندق بکنند. وقتی خود پیغمبر با یارانش کلنگ در دست، به حفر خندق مشغول بودند، تیزی کلنگ پیغمبر بر سنگی فرود آمد و برقی از آن جست. پیغمبر به اصحابش که تلاش‌کنان و عرق‌ریزان مشغول تلاش بودند گفت: من در این برق کاخهای کسری را دیدم که به دست شما گشوده خواهد شد. وقتی کلنگ دیگر بر آن سنگ سخت فرود آمد، برقی جستن کرد. پیغمبر به یارانش فرمود من در روشنی این برق کاخهای قیصر را دیدم که در قبضه‌ی شما قرار خواهد گرفت. پیغمبر به یارانش فرمود شما پس از آن‌که در این جنگ پیروز شدید، نوبت تهاجم شما به ابرقدرتها فرا میرسد. اگر تا امروز آنها به شما حمله آوردند، از امروز به بعد نوبت حمله‌ی شماست. بگذار ابرقدرتها از خودشان دفاع کنند ببینیم چگونه دفاع خواهند کرد! در میدان جنگ خندق که به نام جنگ احزاب نیز معروف است - یعنی جنگی که همه‌ی گروههای کافر در آن دست به دست هم دادند تا اسلام را به زانو درآورند - وقتی سرباز شجاع اسلام علی بن ‌ابی طالب علیه‌السلام به میدان عمربن‌عبدود وارد شد، پیغمبر فرمود: «قد برز الایمان کله الی الکفر کله» کفار همه‌ی نیروی خود را در عمربن‌عبدود متمرکز کردند، او را به میدان اسلام فرستادند و او با غرورش میاندیشید که شکست حکومت اسلامی بدست اوست. اما نیروی رزمنده‌ی مؤمنِ اسلام یعنی امیرالمؤمنین او را در خاک و خون غلتاند و همان جا بود که دروازه‌ای که نظام اسلامی را به سوی منطقه‌ی نفوذ ابرقدرتها میگشود، باز شد. همه‌ی نیروهای دست به دست هم داده منهدم شدند. وقتی عمربن‌عبدود به خاک و خون غلتید، در حقیقت کفار همه به خاک و خون غلتیده بودند. فتوحات اسلام آغاز شد. عمربن‌عبدود امروز در میدان ایران است. ای سربازان مؤمن فداکار! این مغرورِ جاهلِ متعصب امروز با پای خود به میدان مبارزه‌ای که گور او در آن کنده شده است قدم نهاده است «قد برز الایمان کله الی الکفر کله» امروز ایمان مجسم - جمهوری اسلامی - در قالب رزمندگان شجاع مسلمان، در مقابل کفر و همه‌ی کفر قرار گرفته است «قد کان لکم آیة فی فئتین التقتا» قرار است آیت خدا ظاهر شود، قرار است دروازه‌ای که ما را به سوی کاخهای قیصر و کسرای امروز یعنی کاخهای ابرقدرتهای شرق و غرب روانه خواهد کرد باز شود. ای جنودالله قرار است به سراغ فتح منطقه‌ی ابرقدرتها بروید. «فئة تقاتل فیسبیل‌الله» یک گروه در راه خدا میجنگد، برای قرآن میجنگد، برای جمهوری اسلامی میجنگد «و اخری کافرة» یک گروه کافر است، برای کفر میجنگد؛ «و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت»(۲) در راه امریکا میجنگد، در راه اسرائیل میجنگد، در راه هواها و هوسها و غرورهای خود میجنگد. «و الله یؤید بنصره من یشاء» خداست که پیروز میکند و تأئید میکند آن را که بخواهد و خدا مؤمنان را یاری میکند. «و کان حق علینا نصر المؤمنین» این حق و قطعی است که خدا مؤمنان را پیروز خواهد گردانید. ای برادران و خواهران من! ای ملت قهرمان و رزمنده‌ی ایران! ای به پا دارندگان نماز! این صحنه‌ی جنگ از نظر ما و از نظر دشمن ما یعنی کفر و استکبار جهانی که امروز در چهره‌ی این عمربن‌عبدودِ بدبختِ مغرورِ مفلوک ظاهر شده است، از نظر ما و از نظر دشمن ما دو تحلیل متفاوت دارد. این جنگ را امریکا و مزدورانش یکجور تحلیل میکنند و ما جور دیگری تحلیل میکنیم. امریکا و مزدورانش بعد از آنی که در طول نوزده ماه هر چه کردند نتوانستند جمهوری اسلامی را به زانو دربیاورند - حتی حمله‌ی نظامی هم کردند - با خود فکر کردند ما ایران را به جنگی تحمیلی و ناخواسته میکشانیم. عراق را تحریک میکنیم که با ایران جنگ را شروع کند و با این کار چند فایده میبریم. اولاً نیروهای نظامی ایران را تحلیل خواهیم برد، ابزار جنگی آنها را مستهلک خواهیم کر. ثانیاً مراکز حیاتی و تولیدی و اقتصادی آنها را منهدم خواهیم کرد. پالایشگاهها را منهدم میکنیم، نفت را از آنها میگیریم، سوخت را میگیریم، راه‌آهن را و ارتباطات را میگیریم، مخابرات را میگیریم، زبده‌ترین عناصر رزمنده‌ی قهرمان را میگیریم. وقتی که میان مردم نان نبود، برق نبود، رادیو تلویزیون نبود، تولید نبود، کشاورزی نبود آنوقت امور جمهوری اسلامی را متلاشی میکنیم و بعد هرکس رشته و زمام حکومت ایران در دستش باشد و حتی اگر زمامداران کنونی هم تا آن روز بمانند چاره‌ای ندارند جز این‌که دست احتیاج به سوی ما دراز کنند و ما آن وقت وارد ایران میشویم. همان‌طوری که در زمان شاه ملعون وارد ایران شده بودیم. باز هم امریکاست و غرب و ابرقدرتها همه کاره‌ی ایران، با این تحلیل به سراغ صدام حسینِ احمقِ جاه‌طلبِ مغرورِ بدبخت رفتند. جنایتکاران فراری چند ماه است روی او و رژیم پوسیده‌ی او و دولتمردان او کار میکنند. او را وادار کردند و او با این فکر و با این نیت که خواهد توانست مقابله بکند، چیزی هم به او در این میان خواهد رسید، ثروت مردم عراق را به صورت میگها و تانکها فرستاد به داخل مرزهای ایران. هر روزی هم که میگذرد با این‌که میگهای دشمن مثل برگ خزان بر روی آسمان ایران و آسمان دریا فرو میریزد و تا امروز میلیاردها ثروت مردم مستضعف عراق که در ابزار جنگی یعنی تانکها و میگها متبلور شده بود به وسیله‌ی مزدوران امریکا یعنی عوامل مفلوک «خسر الدنیا و الاخره»ی صدام یزید به داخل ایران آمده بودند در این‌جا از بین رفته بودند و با آتش نیرومند دلاوران اسلام در هوا و زمین و دریا کوبیده شدند. هر روزی هم که میگذرد و این همه خسارت روزبه‌روز بر او وارد می‌آید، باز او را دلگرم میکنند، میگویند جنگ را تو ادامه بده ما به تو پشتیبانی میرسانیم. این تحلیل کفر و استکبار جهانی یعنی امریکا و مزدورانش. آنها صحنه‌ی جنگ را این طوری که گفتم مشاهده میکنند. به میدان کشیدن ایران در یک جنگ تحمیلی و تحلیل بردن او و نیروهایش و متلاشی کردن نظامش و آنگاه روی کارآوردن یک دولتِ ضعیفِ مفلوک و آنگاه سلطه‌ی همه جانبه بر ایران، این تحلیل امریکاست. و اما تحلیل ما. تحلیل ما این است که اسلام و انقلاب اسلامی میدانی برای جولان میجست، این میدان به دست دشمن در مقابلش باز شد. ما کسی نبودیم که به خاک عراق یا هر خاک دیگری وارد بشویم و حمله را شروع کنیم. لذا ما حمله را شروع نکردیم اما دشمن که شروع کرد ما ضرب شصت را اول به این دشمن نزدیک و شروع کننده نشان دادیم. عمربن‌عبدود خودش به میدان ما آمد، ما او را دعوت نکرده بودیم اما حالا که آمد دیگر برگشتن ندارد. ملت مسلمان عراق از این‌که یک چنین حکومت خائن و فاسدی بر او مسلط است رنج می‌برد. ما خود را موظف میدانستیم که به این ملت محروم و به این برادر کمک کنیم. امروز روز آن کمک است. ما عراق را با نیروهایی که خواهم گفت این نیروها کدام است، در این منطقه مزدوران و خائنانی را که بر کرسی حکومت عراق سوارند آنها را در این منطقه دفن خواهیم کرد و آن گاه، و آن گاه نوبت دیگر مزدوران است و نوبت خود ابرقدرتهاست. دروازه‌ی فتوحات جهانی اسلام، عراق است. معبر سیل خروشانی که باید به سوی کاخهای ستم روانه شود عراق است. ما این مبارزه‌طلب دیوانه را در این‌جا به سزای خود خواهیم رسانید با دو نیرو. اول نیروی ایمان به خدا و دوم نیروی انسانی یک ملت بزرگ و استوار. این دو عامل را ابرقدرتها در محاسبات خود به حساب نیاوردند. آنها روی تانک حساب کردند، روی هواپیما حساب کردند، روی سرباز لباس پوشیده‌ی پادگانهای عراق حساب کردند، اما روی ملتها حساب نکردند. چیزی که ما را با همه‌ی حکومتهای طاغوتی متمایز میکند همین است. ملت ما چیزی دارد که صدام حسین ندارد. او ایمان و اشتراک همگانی ملت در میدان مبارزه است. وقتی امام اشاره‌ای میکند که من تکلیف مردم را تعیین خواهم کرد، سیل تقاضا از سراسر اقطار کشور برای رفتن به جبهه‌ی جنگ میرسد. این را مقایسه کنید با وضعیت آن عمربن‌عبدود پوشالىِ چوبین، که مردمش در بصره و در نجف و در کربلا و در حله و در بغداد و در مدینه الثورة و در سراسر کشور از این‌که او یک ساعت زودتر از صحنه‌ی روزگار ازاله بشود خوشحالند و کمک میکنند به این‌که او برود و نظامیانش را دیدید که چگونه به جبهه‌ی اسلام و جبهه‌ی جمهوری اسلامی پیوستند و اگر راه باز باشد، ملت عراق سیل‌آسا به جبهه‌ی جنگ به سود ایران خواهند پیوست و من امروز حرفهای لازمی دارم برای برادران عرب عراقی که در بخش عربی به آنها عرض خواهم کرد. تحلیل جنگ از نظر ما این است که جبهه‌ی اسلامی باید میتوانست در صحنه‌ی سیاست جهانی دست و پا بزند، پرواز کند و عالم‌گیر بشود. مقدمه‌ای لازم داشت، این مقدمه را دشمن ما به صورت زودرس خودش برای ما تدارک دید و فراهم کرد. ما نیروها را به میدان خواهیم آورد. همه‌ی ملت آماده است، منتظریم امام اشاره‌ای بکند، همه خواهیم رفت، همه خواهیم جنگید. ملت ما باور کرده است این سخن علی بن ‌ابی طالب را که خطاب به سلحشوران اسلام فرمود: «فلموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین»(۳) قبول کرده است و پذیرفته است که اگر زنده بماند در حالی که مقهور سلطه‌ی ابرقدرتهاست در حقیقت مرده است و اگر به خاک و خون بغلتد در حالی که چنگال خونین ابرقدرتها را قطع کرده است زنده است، ما زندگی میخواهیم، ما مرگ را میخواهیم چه کنیم؟ ما به میدان جنگ خواهیم رفت. شنیدم دستگاه تبلیغاتی مزدور عراق پیغام داده است و سخن پراکنده است که چرا آنها که میگویند خودشان به میدان نمیآیند و شنیدم اسم مرا آورده است. ما میدان آمدنمان مانند میدان آمدن خائن و کافری چون صدام نیست؛ ما به سوی میدان جنگ پرواز میکنیم. آن روزی که امام اشاره کند و اجازه دهد من اول کسی خواهم بود که به میدان خواهم رفت. ما میدان جنگ را سالهاست آزموده‌ایم. آن هم با کسی از صدام قویتر و شقیتر و بر او پیروز شده‌ایم. در میدان رفتن ما شکست نیست. ما به میدان خواهیم رفت و اگر منِ شخصی، از میدان برنگردد و در آن‌جا شهید بشود یقیناً جمعِ به میدان رفته‌ها از میدان برنمیگردد مگر آن وقت که پیروز شده باشد. خدا راه شکست را به روی ما بسته است. «قل هل تربصون بنا ایها اکفار، ایها الصدام، قل هل تربصون بنا الا احدی الحُسنِیین» شما مگر دو راه در مقابل ما بیشتر میبینید؟ این هر دو راه برای ما افتخارآمیز است. یکی راه شهادت که افتخارش همیشگی و ثابت و لایزال است و دیگری راه پیروزی، پیروزی ظاهری. و هر دو برای ما پیروزی است. این تحلیلِ این جنگ است. برادران مسلمان بدانید که همه‌ی ما ملت ایران سربازان و رزمندگان این جنگ جهانی بزرگ خواهیم بود. در این جنگ ما به این قانع نیستیم که صدام خائن خسارت جنگی به ما بپردازد و عقب بنشیند، ما در این جنگ طالب و دنبال این هستیم که رژیم پلید عراق سنگینیاش را از روی دوش ملت برادر و مسلمان ما، عراقیان عزیز بردارد. برادران عزیز، امیرالمؤمنین به ما میگوید: «{ان‌} [فان ]الجهاد باب من ابواب الجنة»(۴) جهاد دری از درهای بهشت است. «فتح الله لخاصة اولیائه» خدا این در را برای اولیای خاص خود باز کرده است. امروز خدا این در را به روی ما، همه باز کرده است؛ این را ما قدر میدانیم. امیرالمؤمنین به ما فرموده است: «الله، الله، فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فیسبیل‌الله»(۵) خدا را، خدا را به جهاد بگرائید با جانتان، با مالتان، با زبانتان و این وظیفه‌ی همه‌ی ماست و من تذکراتی را در خطبه‌ی دوم به شما برادران و خواهران و عموم ملت عزیز ایران برای آمادگی و کمربستگی در راه این جهاد مقدس عرض خواهم کرد. این جنگ برای ما یک جنگ مقدس و مبارک است. دشمن خیال کرد ما را با کشاندن به این جنگ نابود خواهد کرد، اما همچنانی که پس از جنگ خندق، کفار متلاشی و متفرق و نابود شدند و سلسله‌ی تهاجمات اسلامی تا سالیان درازی دنیا را تکان داد، این جنگ خندق هم ما را وارد دُر پایان‌ناپذیر فتوحات جهانی خواهد کرد. ای برادران و خواهران عزیز من! ای ملت عزیز ایران! مبارک باد بر شما این روز، مبارک باد بر شما این جهاد، مبارک باد بر ما ان‌شاءالله جهاد و شهادت؛ و مبارک باد بر این ملت پیروزی بزرگ و فتح مبین بر همه‌ی قدرتهای مهاجم. نیروی ما، نیروی ایمان و نیروی خدا و نیروی انسان است، این نیرویی فناناپذیر است. «فاتقوا الله ایها المؤمنون و المؤمنات و کونوا مع الصادقین» خدایا رحمت و درودت را بر همه‌ی شهیدان ما مخصوصاً شهیدان حوادث این چند روز و کشته شدگان به دست اشقیای صدامی و صبر و رحمتت را بر خانواده‌ی آن شهیدان مبذول بفرما.

قال الله الحکیم فی کتابه:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

والعادیات ضبحاً فالموریات قدحاً فالمغیرات صبحاً فأثرن به نقعاً فوسطن به جمعاً ان الانسان لربه لکنود و انه علی ذلک لشهید و انه لحب الخیر لشدید افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور و حصل ما فی الصدور ان ربهم بهم یومئذ لخبیر

صدق الله العلی العظیم

خطبه‌ی دوم

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین، حبیب قلوب العالمین ابی‌القاسم‌ محمد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین، الهداة المهدیین المعصومین المکرمین سیما بقیه‌الله فی الأرضین و صل علی ائمة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام:

«الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فیسبیل‌الله»(۶)

وظائف ما در این دوران حساس و افتخارآفرین چیست؟ اولاً جهاد به جان. تا وقتی که امام اشاره و اجازه نفرموده‌اند آمادگی؛ و به محض اشاره کردن و اجازه دادن بسیج و حرکت و پایمردی و ان‌شاءالله پیروزی. دوم جهاد با مال، با انفاق کردن و در راه خدا دادن و با زیادی نخواستن. درباره‌ی جهاد مالی من توضیحاتی خواهم داد و سوم جهاد به زبان، تبلیغات. امروز شبکه‌های صهیونیستىِ جهانی علیه ما دروغ‌پراکنی میکند. من همین جا و با همین وسیله به همه‌ی خبرگزاریهای دروغ‌پردازِ جهانی از جمله خبرگزاری فرانسه و سایر خبرگزاریها اخطار میکنم. به آنها میگویم که با این شیوه‌ای که پیش گرفته‌اند و تبلیغات دروغ را در سطح جهان علیه ایران میپراکنند باید بدانند که از ملت ایران برای خود و دولتهای خود دشمنی آشتیناپذیر خواهند داشت و از وزارت امور خارجه‌ی جمهوری اسلامی مصراً و جداً میخواهم که نظر ما جمع نمازگزار و پیام ما را به همه‌ی این خبرگزاریها ابلاغ کند. سعی کرده‌اند ایران را در یک جنگ روانی تضعیف کنند و شما مردم و شما برادران و خواهرانی که این سخن را خواهید شنید در خارج از کشور و همه‌ی دستگاههای تبلیغاتی خودمان، برادران و خواهرانی که در رادیو و تلویزیون و خبرگزاری پارس و روزنامه‌ها و مطبوعات کار میکنند همه موظف هستید و همه موظف هستیم که این جهاد تبلیغاتی را با سریعترین و بهترین وجه تعقیب کنیم. باید پیاممان را به دنیا برسانیم و باز در این زمینه هم وزارت امور خارجه وظیفه و مسؤولیتی بسیار بزرگ دارد. نمایندگیهای ما در دنیا چه میکنند؟ سفارتخانه‌های ما در کشورهای غربی و کشورهای عربی و سراسر اروپا و منطقه‌ی شرق آسیا چه میکنند؟ آیا پیام ما و ملت ما و حقایق ملت ما را در اختیار مردم میگذارند یا نه؟ اگر میگذارند و دولتها با آنها همکاری نمیکنند این را باید به ما بگویند، ما ملت ایران باید بدانیم که در این موقعیت و در این لحظه کدام دولت با ما همکاری میکند و کدام دولت علیه ما کارشکنی میکند. و اما مسأله‌ی جهاد مالی؛ من به اطلاع مردم ایران میرسانم طبق تحقیقی که کرده‌ایم و اطلاعی که به دست آورده‌ایم تمام اجزاء و مایحتاج اولیه‌ی ضروری ملت ایران که برای قُوت مردم و معیشت روزمره‌ی مردم لازم است به حد کافی در ایران هست، کسری نداریم. یعنی از امروز تا مدتها، اگر هیچ‌چیز هم برای ما از خارج از این کشور نیاید مردم ما گرسنه نخواهند ماند، فقط با یک شرط. آن شرط این است که از این موجودی داخل کشور، که بعضی در انبارها موجود است و بعضی در کارگاهها روزبه‌روز تولید میشود، کسانی نخواهند برای خودشان سهم بیشتری بردارند و این اجناس را در خانه‌شان یا انبارشان برای خود احتکار کنند، فقط شرطش این است. اگر من یا شما یا آقا یا هر یک از ما مردم ایران تلاش کنیم که برای خودمان سهم بیشتری جمع کنیم و خودمان را تأمین کنیم یقیناً کسانی در این مملکت گرسنه خواهند ماند و میدانید که این چه جنایت بزرگی است؟! بنابراین دو توصیه‌ی بزرگ به ملت ایران میکنم. توصیه‌ی اول این است که هر کسی فقط به قدر مایحتاج ضروری خود و خانواده‌اش از بازار تهیه کند و نه بیشتر. توصیه‌ی دوم این است که به هیچ قیمتی نگذارید دستگاههای تولیدی ما بخوابد. دشمن مایل است شما احتکار کنید تا عده‌ای گرسنه بمانند. دشمن مایل است که کارخانه‌ها و دستگاههای تولیدی ما کار نکند تا آذوقه‌ی ما کم بیاید. مگر به خاطر کمبود آذوقه مجبور بشویم به دشمن پناه ببریم. البته او نمیداند که ما اگر از گرسنگی بمیریم هم، به دشمن پناه نخواهیم برد. پیام من به روستائیان عزیز در سراسر کشور که امسال گندم تولید کرده‌اند این است که همه‌ی موجودی گندم‌شان را به دولت بفروشند، آنها را نگه ندارید. اگر کسی به شما گفت به دولت نفروشید یقین کنید که خائن است یا جاهل. به افراد غیر مسؤول نفروشید، چون ممکن است بخرند و احتکار کنند. به دولت حتماً و حتماً بفروشید. پیام من به همه‌ی خانواده‌ها مخصوصاً به خواهران عزیز، زنهای خانه‌دار و به همه‌ی مؤسسات و سازمانها، چه دولتی و چه غیر دولتی این است که از اسراف و تبذیر آذوقه و غذا خودداری کنند. غذا را به اندازه بپزید، به اندازه تهیه کنید. آمار وحشتناکی دوستان من، به من دادند. آن آمار این است: ۳۰ درصد از گندم ما بوسیله‌ی بیات کردن و کهنه کردن و دور ریختن نان از بین میرود. ۳۰ درصد کم است؟! در ادارات هر جا غذا میپزند، در ارتش، در سپاه پاسداران، در کارخانجات و در خانه‌ها، نان همیشه یک عدد، نصف نان کمتر از مصرفتان بخرید تا حتی یک لقمه هم از نان زیادی نماند. تبذیر و اسراف را خدا در قرآن جوری تعریف میکند که گویا برای زمان امروز ما خدا این جمله را فرموده است. خدا میفرماید: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین»(۷) تبذیر کنندگان یعنی آنهایی که نعمتهای خدا را حرام میکنند و دور میریزند برادران شیطانها هستند. امروز شیطان بزرگ کیه؟ شیطانهای کوچک کیان هستند؟ دولتهای مرتجع منطقه و مزدوران امریکا. اگر شما تبذیر کنید شما هم برادر شیطانها هستید. - «ان المبذرین» این قرآن است دیگر - «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین» اسراف نکنید، تبذیر نکنید. ابزار یدکی ماشین‌ها را مستهلک نکنید. نفت و بنزین، زیادی مصرف نکنید. من باید به شما بگویم در تابستان که گفته شده بود ممکن است آب تهران امسال کم بیاید، من یک روز در خطبه‌ی نماز جمعه در آن گرمای سوزنده‌ی تیرماه بود ظاهراً خطاب کردم به مؤمنین نمازگزار گفتم یک قدری در آب صرفه‌جویی کنید. همان روز یا فردای آن روز، یک برادری به من نامه نوشت بدون نام، نوشت تو گفتی در خطبه که ما در آب صرفه‌جویی کنیم ما مردم جنوب شهر و مردم فقیر و مستضعف هر چه شما بگوئید میکنیم؛ اگر بگوئید آب را با قطره‌چکان مصرف بکنید هم گوش میکنیم، اما بروید ببینید آن کسانی را که از همین آبی که شما دستور صرفه‌جوئیاش را به ما دادید چگونه باغچه‌ها و چمنهای خودشان را سیراب میکنند. قدری هم به آنها بگوئید نکنند. من در این دو سه روزه احساس کردم و دیدم کمترین کسانی که برای بدست آوردن بنزین اضافی و ذخیره کردن آن برای اتومبیلهایشان تلاش میکنند مردم متوسط و فقیر هستند. البته میدانید که بیشتر مردم متوسط و ضعیف وسیله‌ی موتوری شخصی ندارند. آنها هم که دارند خیلی تلاش نمیکنند و جوش نمیزنند. لذا من خطاب میکنم به آن کسانی که برای تفریحها و گردشها و مسافرتهای بیخودی و راحتی خود و زن و فرزندانشان فقط، مبادرت میکنند به راه‌اندازی خودروهای شخصیشان، به آنها میگویم که این کار را نکنند. هم ماشین را مستهلک نکنند، هم در بنزین صرفه‌جویی شود. فردا هم که هوا سرد بشود که البته بحمدالله از لحاظ نفت تاکنون دغدغه‌ای به ما گزارش نشده است و کمبودی نداریم اگر خدای نکرده کمبودی هم بود روز صرفه‌جویىِ در سوخت نفت خواهد بود. آن وقت همه‌ی ما بایستی کوشش کنیم هر چه میتوانیم به مراکز عمومی و مساجد برای گرم شدن برویم. در خانه‌ها زیادی بخاری مصرف نکنیم، هر خانه‌ای یک بخاری. البته امروز هنوز برای طرح این مسأله هم شاید زود است اما در آنچه که امروز مورد ابتلای ماست باید سعی کنیم کمال صرفه‌جویی انجام بشود. این مشت محکمی خواهد بود بر دهان دشمن تا دشمن در ما به خاطر نداشتن مواد ضروری زندگی طمع نبرد. امروز دین و تقوای خدا و اطاعت از فرمان خدا این است. «الله الله فی جهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فیسبیل‌الله» من یک نکته‌ی دیگر این‌جا اضافه بکنم، آخرین مطلبی است که به شما برادران و خواهران عرض میکنم بعد میپردازم به پیام برای برادران عرب و آن این است، در این چند روز ما فداکاریهای بسیاری دیدیدم و من به این وسیله از همه‌ی آن کسانی که در این راه فداکاری کرده‌اند، چه آن کسانی که در جبهه‌ها شهید شدند، چه آن کسانی که مجروح شدند، چه آن کسانی که موفقانه مبارزه کردند، چه آن کسانی که در ترمیم خرابیها جان خود را به خطر انداختند، آن برادرانی که در پالایشگاه نفت آبادان وسائل ترمیم خرابیها را فراهم کردند، آن کسانیکه در جاده‌ها پلها را ترمیم کردند و همه‌ی کسانی که این آبادیها و تعمیرها و عمرانها را با جان‌فشانی انجام میدهند به این وسیله به عنوان یک نفر و اگر شما اجازه بدهید به عنوان خیل نمازگزاران زن و مرد مسلمان از آنها سپاسگزاری میکنم.

پروردگارا! به حرمت محمد و آل محمد و به حق نیکان و پاکان و به خون پاک جوشنده‌ی شهیدان تو را سوگند میدهیم این آغاز پیروزی را بر ما مبارک کن.

اللهم صل علی علی امیرالمومنین و صل علی الحسن و الحسین و علی‌بن‌الحسین و محمدبن‌علی و جعفربن‌محمد و موسیبن‌جعفر و علی‌بن‌موسی و محمدبن‌علی و علی‌بن‌محمد والحسن‌بن‌علی و الحجةبن‌الحسن

اکنون پیامم را به برادران عرب که منتظر شنیدن این پیام هستند ارسال میکنم. جزو خطبه است برادران و خواهران آن را در همان حالت خطبه بشنوید...(۸)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

و الفتح. و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا. فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا.

و صدق الله العلی العظیم

والسلام علیکم و رحمةالله

۱) آل‌عمران: ۱۳.

۲) نساء: ۷۶.

۳) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۵۱.

۴) نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۲۷.

۵) نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۴۷.

۶) نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۴۷.

۷) اسراء: ۲۷.

۸) آغاز خطبه‌ی عربی.

ادامه دارد

"دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای"

«روایتی ناگفته از نحوه شهادت آیت‌الله غفاری» در گفت وشنود با حجت الاسلام والمسلمین جعفر شجونی


شیخ مظلومانه از دنیا رفت


حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر شجونی، از مبارزان دیرین انقلاب اسلامی است و از منش و سلوک بسیاری از رهبران انقلاب و مبارزان شاخص، خاطراتی شنیدنی دارد. وی در واپسین روزهای حیات آیت الله غفاری، در زندان و شاهد رویداد رحلت ایشان بوده است...


درآمد:

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر شجونی، از مبارزان دیرین انقلاب اسلامی است و از منش و سلوک بسیاری از رهبران انقلاب و مبارزان شاخص، خاطراتی شنیدنی دارد. وی در واپسین روزهای حیات آیت الله غفاری، در زندان و شاهد رویداد رحلت ایشان بوده است.

آنچه پیش روی دارید، روایت شجونی از زمینه ها و پیامدهای شهادت آیت الله غفاری است.

 

□ شما از قدیمی ترین مبارزان انقلاب اسلامی هستید که زندانهای فراوانی را تجربه کرده اید. بنابراین و طبعا، از جمله چهره هایی بوده اید که در دوران زندان بارها با شهید آیت‌الله غفاری همبند شده اید. از آن روزها برایمان بگویید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. باید اشاره کنم آن روزها دستگیر که می‌شدید، اول سر و کارتان به کمیته مشترک ضد خرابکاری می‌افتاد که حسابی با مشت، سیلی، کتک و کابل از شما پذیرایی می‌شد. بعد که خوب حال آدم را جا می‌آوردند، از اسم و فامیل و کسانی که با آنها ارتباط داشتید و اعلامیه‌ها و... سؤال می‌کردند. یکی از فرزندان مرحوم آقای غفاری از این‌جور اعلامیه‌ها در منزلش نگه می‌داشت. مأموران ساواک به آنجا می‌ریزند و اعلامیه‌ها را پیدا می‌کنند و با ساواک تماس می‌گیرند. از آن طرف دستور داده می‌شود که اعلامیه‌ها را همراه با خود آقای غفاری بیاورید. البته ایشان هیچ ‌وقت برایم تعریف نکرد در کمیته مشترک ضد خرابکاری با او چه کردند، ولی بنده خودم چون مسبوق به سابقه بودم، چندان نیاز به توضیح نداشتم و کاملاً اطلاع داشتم آنجا چه خبر است.

یادم هست یک وقت داشتیم در حیاط زندان قدم می‌زدیم که خبر آوردند عده‌ای زندانی را آورده‌اند و قرار است پشت در هشتی تقسیمشان کنند. ما رفتیم و از لای درز آهنی در، تماشا کردیم. حدود ده پانزده نفر بودند، بعضیها با ریش و بعضیها بی‌ریش! آقای غفاری هم در بین آنها بود. آن روزها سرهنگ زمانی رئیس زندان و بسیار مرد خشنی بود. همین‌که چشمش به آقای غفاری افتاد که محاسن بلندی داشت، گفت: «هر کس اینجا بیاید دستور می‌دهم ریشش را بزنند، مگر اینکه بگویی: لعنت بر خمینی! وگرنه دستور می‌دهم ریش تو را هم بزنند!» آقای غفاری زیر بار نرفت و سرهنگ زمانی بلافاصله به سلمانی زندان گفت برود و ریش او را کوتاه کند! بعدها این سلمانی حرف جالبی به من زد و گفت: «می‌دانستم سرهنگ زمانی بالاخره یک روز این دستور را می‌دهد، برای همین ماشین اصلاح شماره 2 را آوردم که دست‌کم ته ریشی روی صورت آقای غفاری بماند و خیلی اذیت نشود!»



□ واکنش این رفتار اهانت آمیز در رفتار و منش شهید غفاری چه بود؟ ظاهرا از جنبه روحی برای ایشان سخت بود؟

همین طور است. آن روزها در هفته، یک روز نوبت حمام داشتیم. مرحوم مهدی عراقی رئیس حمام بود. زندانیهای بند 2 و 3 صف می‌کشیدند تا کسانی را که تازه بازداشت شده بودند، ببینند. در صف آقای هادی خامنه‌ای را دیدم و سراغ آقای غفاری را گرفتم. گفت: «به خاطر اینکه ریشش را زده‌اند عزا گرفته است و از سلولش بیرون نمی‌آید!» گفتم: «بروید از قول من بگویید: ریش که غصه ندارد، دوباره در می‌آید!» ایشان گفت: «حتماً به او می‌گویم» هفته بعد هم برای حمام به بند 3ـ2 رفتیم، ولی باز آقای غفاری نیامد! بعد از مدتی ایشان را به بند 7ـ1 منتقل کردند. ایشان بند یک بود، من بند هفت بودم. هیچ کدام نمی‌توانستیم به بند هم برویم، ولی در حیاط آزاد بودیم که با هم راه برویم. ایشان با هیچ‌کسی جز من در حیاط راه نمی‌رفت. در این فاصله از منبرها، سختیها و مشکلاتی که از سر گذرانده بودیم حرف می‌زدیم. شکنجه و این حرفها مال کمیته مشترک بود و کسی در زندان قصر شکنجه نمی‌شد، مگر اینکه از او خطایی سر می‌زد. در زندان قصر فقط دوره محکومیت را سپری می‌کردیم.

 

□ درباره چه موضوعاتی حرف می‌زدید؟

بیشتر درباره شخصیت امام، زندانیها و خانواده‌هایمان حرف می‌زدیم و ابداً راجع به واژگونی رژیم و روی کار آمدن حکومتی به رهبری امام حرفی نمی‌زدیم. صبحها و بعد از ظهرها را در حیاط با هم می‌گذراندیم. تا یک روز ساعت یازده صبح آقای معادیخواه به من گفت: حال آقای غفاری خوب نیست و فکر می‌کنم سکته مغزی کرده باشد! واقعاً نگران شدم. مرا که در بند 7 بودم به بند یک راه نمی‌دادند. به پاسبان بند 1 گفتم: «من و آقای غفاری هر دو روحانی هستیم و هر روز در حیاط با هم قدم می‌زنیم. سخت نگران حال او هستم. اجازه بده بروم و او را ببینم» آدم خوبی بود و گفت: «برو، ولی خیلی زود برگرد، والا برایم دردسر درست می‌شود!» آقای غفاری با جوانی به اسم صدر که پدرش از اقوام امام موسی صدر بود، هم‌سلول بود. یادم هست عید بود و چپیها و مجاهدین صدای تلویزیون را حسابی بلند کرده و بزن و بکوب راه انداخته بودند! رفتم و دیدم آقای غفاری با حال بدی دراز کشیده و پنج شش قرص سفید هم روی زمین کنارش افتاده است! از دکتر که برای معاینه او آمده بود، قضیه را پرسیدم. گفت: ایشان سکته مغزی کرده و نصف بدنش فلج شده است! کنارش نشستم و گفتم: «آقا شیخ حسین! مرا می‌شناسی؟» با لکنت اسمم را گفت. دست راستش هنوز فلج نشده بود. آن را کمی بالای سرش آورد و متوجه شدم از صدای تلویزیون ناراحت است. داخل راهرو رفتم و گفتم: «مگر شما انسان نیستید؟ این بنده خدا دارد می‌میرد! صدای تلویزیون را کم کنید» اول کمی صدا را کم، ولی دو باره زیاد کردند! به طرف در هشتی رفتم که بگویم باز هم پزشک بیاید که زندانبان گفت: چندین بار درخواست پزشک کرده‌ایم، ولی آنها آخرش همین چند تا قرص را انداخته و رفته‌اند! کاری از دستم برنمی‌آمد. به بند 7 برگشتم تا ناهار بخورم و دو باره به بند یک برگردم. وقتی برگشتم، به من گفتند: آقای غفاری را برده‌اند! از درز آهنی هشتی نگاهی به داخل انداختم و دیدم ایشان را لای پتوی سیاهی پیچیده‌اند و هفت هشت تا پاسبان هم دارند دور ایشان می‌گردند و می‌‌خندند! از دیدن این صحنه به ‌شدت ناراحت شدم، ولی امکان اینکه بتوانم کاری بکنم و عکس‌العملی نشان بدهم، وجود نداشت. باز به حیاط برگشتم. کمی بعد دوباره از لای در آهنی هشتی نگاه کردم و دیدم ایشان در آنجا نیست. حدود سه ساعت بعد پاسبانی که با ما رفیق بود آمد و به من خبر داد ایشان را به درمانگاه برده‌اند و در آنجا فوت کرده است. بسیار ناراحت شدم. فقط یک نکته را حتماً باید بگویم حرفهایی که درباره اره کردن، مته کردن، روغن داغ و امثالهم راجع به جنازه مرحوم آقای غفاری در زندان می‌زنند دروغ است.

 

□ به نظر شما کمکهای پزشکی لازم درباره ایشان انجام شد؟ و اگر نشد چرا؟

درباره هیچ‌کس نمی‌شد! همه کسانی را که بیمار می‌شدند به درمانگاه می‌بردند، اما خیلی دیر! اگر کسی در سلولش مریض می‌شد و حتی وضعیت اضطراری پیدا می‌کرد، باید کلی التماس و اصرار می‌کردیم تا او را به درمانگاه ببرند. همه اینها بود و انواع و اقسام فشارها و شکنجه‌های روحی وجود داشت، ولی اینکه در زندان قصر کسی را شکنجه داده باشند، بعید است. اگر هم آقای غفاری در کمیته مشترک شکنجه شده بود، لااقل به من حرفی نزد ومن از چنین چیزی خبر ندارم. احتمالاً فرزندان ایشان این چیزها را بهتر می‌دانند، اما علت مرگ بر اساس آنچه که هم‌سلولی ایشان آقای صدر، دکتر افتخاری پزشک زندان و پاسبان امینی که خبر فوت ایشان را به من داد، گفتند: سکته مغزی بود.

 

□ پزشکی قانونی اگر آثار شکنجه را در بدن کسی می‌دید، راحت جواز دفن صادر می‌کرد؟

پزشکی قانونی کاری به این کارها نداشت و برای خودش دردسر درست نمی‌کرد و جواز دفن را به دستور شهربانی و ساواک صادر می‌کرد.

 

□ آیا ممکن بود ساواک جنازه‌ای را به‌طور مخفی دفن کند؟

از ساواک هر کاری برمی‌آمد. راحت جنازه را لای یک پتو می‌گذاشتند و می‌بردند دفن می‌کردند.


□ از مراسم تشییع ایشان چه اخباری به شما رسید؟

آن موقع در زندان بودم. بعد از 15 خرداد 1342 مردم مثل بشکه باروت و منتظر جرقه بودند تا منفجر شوند، به همین دلیل هر فرصتی را غنیمت می‌شمردند و صدای اعتراضشان بلند می‌شد. برای مثال خودم در مراسم تشییع جنازه مرحوم قریشی بودم که درگیری پیش آمد و تابوت از دست جمعیت افتاد و رئیس کلانتری 13 تهران به من گفت: تو باعث شدی جنازه بیفتد و فردا صبح باید به کلانتری بیایی! البته فردا صبح به‌جای کلانتری، به نجف‌آباد اصفهان منزل آقای منتظری رفتم. بعد هم مدتی همراه با آقای مروارید در اصفهان در منزل آقایی که دفتر اسناد رسمی داشت، ماندیم. یا تشییع جنازه شیخ حسن خندق‌آبادی که جنازه را تا قبرستان ابن‌بابویه بردیم و مردم تظاهرات کردند. یا تشییع جنازه مرحوم کافی در مشهد که جمعیت زیادی آمده بود و تظاهرات شد. غرض اینکه مردم از هر فرصتی برای اعتراض به رژیم شاه استفاده می‌کردند. تشییع جنازه مرحوم آقای غفاری هم به تظاهرات و درگیری کشیده بود و خبر آن در سراسر ایران هم انعکاس گسترده‌ای داشت. شاه کاری کرده بود که کسی جرئت حرف زدن، اعلامیه دادن و حرف زدن روی منبر نداشت. این‌جور واکنش‌های مردمی فضا را می‌شکست و زمینه را برای انقلاب آماده می‌کرد.

ما می‌‌خواستیم هر جور شده است کلک رژیم شاه را بکنیم و هر کاری که از دستمان برمی‌آمد می‌کردیم. مردم دلشان از دست رژیم پهلوی خون بود. امام تبعید شده بودند و اختناق راه نفس همه را بند آورده بود. گاهی خبر پخش می‌شد که فلانی در زندان زیر شکنجه مرده است. بعضی وقتها این اخبار واقعی بودند و گاهی هم نبودند، اما مردم برای مبارزه با رژیم همه را تکرار می‌کردند و آتش تنور مبارزات را گرم نگه می‌داشتند. مأموران ساواک رحم حالی‌شان نمی‌شد. چند بار به خانه‌ام ریختند و همه کتابها و نوارهایم را بردند و به‌قدری خشن رفتار کردند که فرزند کوچکم تا چند روز بیمار بود، اما دروغ گفتن در هر دوره و زمانه‌ای بد است. شایعه ریختن روغن زیتون داغ در زندان در حالی که پیدا کردن روغن زیتون در بیرون از زندان هم کار آسانی نبود، یا سوراخ کردن سر زندانیها با مته دروغ است.

 

□ از تأثیرات شهادت آیت‌الله غفاری بر جامعه بگویید.

پس از فوت ایشان، خیلی در زندان نماندم و در 12 اسفند سال 1353 آزاد شدم. البته شانس آوردم، چون اگر فقط یک روز دیگر مانده بودم همراه بقیه از زندان قصر به زندان اوین منتقل می‌شدم و باید ملی‌کشی می‌کردم، یعنی در حالی که دوره محکومیتم تمام شده بود، دوره‌ای را که معلوم هم نبود چقدر خواهد بود علاوه بر مجازاتم زندانی می‌کشیدم.

آیت‌الله غفاری از علمای برجسته قم بود. در تهران مسجد شیخ فضل‌الله نوری را احیا کرد و پیشنماز آنجا بود. در تهران‌نو هم داشت مسجد می‌ساخت، بنابراین خیلیها ایشان را می‌شناختند و خبر فوت ایشان سر و صدای زیادی را به راه انداخت و آثار عمیق و گسترده‌ای در سراسر ایران داشت. یادم هست موقعی که مرحوم آیت‌الله سعیدی در زندان قزل‌قلعه به شهادت رسید، ازغدی رئیس‌ شکنجه‌گرهای ساواک مرا به اتاق ساقی احضار کرد و گفت: «من خودم جوراب و دستمال را از حلق سعیدی بیرون کشیدم!» می‌خواست بگوید سعیدی خودکشی کرده است، ولی از همین حرفها فهمیدم آن مردک خبیث خودش آقای سعیدی را خفه کرده است!

در هر حال خبر کشته شدن علما، از جمله آیت‌الله سعیدی و آیت‌الله غفاری بازتاب فوق‌العاده گسترده‌ای داشت و حتی رادیوهای خارجی هم اخبارش را پخش می‌کردند.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.


"موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران"


تاریخچهٔ سینما در ایران (6)

دوران پس از تثبیت ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۷


در سال ۱۳۳۰ سینماى ایران شش تولید داشت. ”کمرشکن“ نخستین فیلم سال ۳۰ بود. این فیلم ساختهٔ ابراهیم مرادى است که در سینما مایاک نمایش یافت.


”مستى عشق“ ساختهٔ دکتر کوشان با بکارگیرى امکانات تکنیکى و نیروهاى تازه موقعیت خود را دوباره تثبیت کرد و موفقیت حاصل کرد. وى براى این فیلم شمارهٔ اول بولتن ”عالم هنر“ را در شهریور ۱۳۳۰ پنج روز پیش از نمایش فیلم منتشر کرد و صفحاتى را به این فیلم اختصاص داد.


”شکار خانگی“ دومین فیلم ۱۶ میلیمترى و سومین تولید ۱۳۳۰ بود که به کارگردانى على دریابیگى و تهیه‌کنندگى محسن بدیع ساخته شد. ناصر ملک‌مطیعى نقش کوچکى در آن ایفا کرد. استقبال از این فیلم متوسط بود.


”دستکش سفید“ حاصل کار پرویز خطیبى چهارمین فیلم سال بود و موفقیت بى‌سابقه‌اى داشت. استودیو البرز بخاطر این موفقیت دست به توسعه زد و نشریه‌اى بنام ”عالم سینما“ را منتشر کرد که در فروردین ۱۳۳۱ چاپ شد.


فیلم بعدى پریچهر بود که موفقیتى نداشت و ”استودیو تهران فیلم“ که بخاطر تهیه این فیلم تأسیس شده بود، با شکست روبرو شد و به تعطیلى انجامید.


آخرین فیلم سال ۱۳۳۰ ”خواب‌هاى طلایی“ بود که به همت برادران رشیدیان ساخته شد. آنها ”استودیو مدائن“ را بوجود آوردند و این فیلم در اسفند ماه در سینماهاى رکس و هما به نمایش درآمد.


سینماى ایران در فاصلهٔ ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۷، ۴۹۵ فیلم عرضه کرد. در ۱۳۳۱ هفت فیلم عرضه شد. نخستین فیلم ”مادر“ بود که توسط پارس فیلم ساخته شد و دلکش در این فیلم براى دومین بار ظاهر شد. کارگردان فیلم دکتر کوشان بود فیلم با رعایت کلیهٔ موازین اقتصادى ساخته شدو در کل فروش خوبى داشت.


”عمر دوباره“ نخستین فیلم پرویز خطیبى تولید ۱۳۳۱ است که دومین محصول استودیو البرز است و موفق نمى‌شود.


”زنده باد خاله“ محصول استودیو البرز و خطیبى در سینما البرز به نمایش درآمد و از نظر مادى و نیز هنرى یک شکست کامل بود.


”دزد عشق“ محصول پارس فیلم با بازى مجید محسنی، یک کمدى موزیکال بود که در آبان ۱۳۳۱ به نمایش درآمد و استقبال مناسبى از آن صورت گرفت.


”ولگرد“ فیلم بعدى است که در آذرماه روى پرده رفت و رکورد فروش را به دست آورد. و توانست نظر مساعد مطبوعات و دست‌اندرکاران را نیز بعنوان کامل‌ترین فلیم تا آن زمان بدست آورد. کارگردان و نویسندهٔ ”ولگرد“ مهدى رئیس فیروز بود. این فیلم باعث شهرت ناصر ملک‌مطیعى شد. فیلم‌بردار، تهیه‌کننده و مدیر فنى فیلم، مهندس محسن بدیع بود این فیلم نخستین بار تحسین نویسندگان مطبوعات را برانگیخت و آنان در این خصوص اتفاق‌نظر داشتند.


ناصر ملک مطیعى در دو چهره متفاوت از فیلم ولگرد (1331)


همزمان با ”ولگرد“ دو فلیم یاغى و حاکم یکروزه به نمایش در مى‌آیند که موفق نیستند ولى ضررى را نیز متحمل نمى‌شوند.


یاغى اولین حضور بشارتیان در سینماى ایران بود.


در ابتداى سال ۱۳۳۲، سه فیلم بطور همزمان به نمایش درآمد: ”افسونگر“، ”گلنسا“ و ”جدال با شیطان“؛ و چند مرکز فیلم‌سازى مثل دیانا فیلم، عصر طلائی، عمر‌خیام، شرق، ایران‌نو، جهان فیلم اعلام موجودیت کردند.


در تولیدات سینماى ایران در سال ۱۳۳۲، فیلم ”یک نگاه“ موردى استثنایى و رکوردار است که نمایش آن در سانس دوم اولین روز متوقف شد.


”اشتباه“ فیلم پنجم سال ۳۲، در فروردین روى پرده رفت و موفق نبود.


”گرداب“ با بازى ملک‌مطیعی، نخستین فیلمى بود که به اجبار از پشت صحنهٔ آن گزارش تهیه شد و دلیل آن خالى ماندن فیلم خام در پایان فیلم بود. این فیلم نیز موفق نبود.


”چهرهٔ آشنا“ با ”مشهدى عباد“ (نخستین تولید استودیو عصر طلایی)؛ ”گناهکار“ (استودیو البرز)؛ ”میهن‌پرست“ (ایرج فره‌وشی، مظفر میزانى و نقشینه)؛ ”مریم“ فیلم‌هاى دیگر بهار ۱۳۳۲ بودند. در تابستان ۳۲، اتفاقات سیاسى از جمله کودتا و سقوط دکتر مصدق اتفاق افتاد و بعد از کودتا نخستین فیلم ”لغزش“ ساختهٔ استودیو البرز بود. در مهرماه، دو فیلم ”محکوم بى‌گناه“ و ”شبهاى تهران“ (کوشان و یاسمی)، تحرکى تازه بین فیلم‌سازان و استودیوها ایجاد کردند. فیلم‌هاى بعدى سال ۳۲ عبارتند از:


”ملانصرالدین“، ”بازگشت“، ”یاغی“ (بشارتیان)، ”بى‌پناه“، ”نیمه راه زندگی“ (بشارتیان)، ”پیوند زندگی“ (ابراهیم مرادی) ”دختر سرراهی“ (استودیو کاویان)، ”دختر چوپان“، ”غفلت“ (پارس فیلم)


در سال ۱۳۳۳ عوارض شهردارى براى سینماها ۱۵ درصد افزایش مى‌یابد و اعتراضات شکل مى‌گیرد. استودیوها تولیدات خود را متوقف مى‌کنند. بعد از بى‌نتیجه ماندن اعتراض‌ها تنها اقدام افزایش ۲ ریالى بلیط سینماهاست. ناچار تولیدکنندگان کار خود را از سر مى‌گیرند و در عین حال مبارزات خود علیه شهردارى را ادامه مى‌دهند. سال ۳۳، سال تردید و یأس سینماى ایران است.


فیلم‌هاى سال ۱۳۳۳عبارتند از: ”گمگشته“ (حبیب‌الله حکیمیان، صمد صباحی)، ”مراد“ (سردار ساگر)، ”دسیسه“ (دکتر کوشان، على کسمائی)، ”دخترى از شیراز“ (ساموئل خاچیکیان)، ”تقدیر“ (ترو آل گیلانی)، ”دستبرد“ (آل گیلانی)، ”سرنوشت در را مى‌کوبد“ (حسن شیروانی)، ”بر باد رفته“ (سرژ آزاریان) ، ”کینه“ (پرویز خطیبی)، ”محکوم به ازدواج“ (پرویز خطیبی)، ”شب‌هاى معبد“ (بشارتیان)، ”نقلعلی“ (خطیبی)، ”قیام پیشه‌وری“ (خطیبی)، ”آغامحمدخان قاجار“ (دکتر کوشان)، ”میلیونر“ (امین امینى / عصر طلائی)، ”ماجراى زندگی“ (محتشم)، ”شاهین طوس“ (کریم فکور / پارس فیلم)، ”عروس دجله“ (محمد شب‌پره)


سال ۳۳ به‌دلیل مشکل عوارض سنگین شهردارى که به ۴۰ درصد افزایش یافته بود و نیز به دلیل عدم استقبال تماشاگران و انتقاد سخت نویسندگان سینمایی، سال یأس و نومیدى سینما بود.


فیلم‌سازان، سینماداران، تماشاگران، منتقدان، واردکنندگان همه وهمه در سال ۱۳۳۴ موقعیت خطیر سینما را درک کرده و آن را علنى کردند و همه منتظر یک تحول بودند.


در این سال فیلم‌های: ”عشق راهزن“ (سیامک یاسمی)، ”چهارراه حوادث“ (ساموئل خاچیکیان)، ”براى تو“ (جمشید شیبانی)، ”امیرارسلان“ (پارس فیلم)، ”پایان رنج‌ها“ (جلیل غدیری، مهندس بدیع، سرهنگ منوچهری)، ”آخرین شب“ (استودیو عقاب)، ”خواب و خیال“ (مجید محسنی)، ”دزد بندر“ (دکتر کاوسی)، ”آخرین شب“، ”فرزند گمراه“ (عصر طلایی)، ”مهتاب خونین“ (موشق سروری، کاراوان فیلم)، ”خون و شرف“ (استودیو دیانا)، ”خسیس“ (رضا زندی)، ”پنجمین ازدواج“ (نصرت‌الله وحدت)، ”خانه شیاطین“ (پرویز خطیبی)، ”دماغ ‌سوخته‌ها“ (مهدى بشارتیان) ساخته و به نمایش در آمدند.


�امیر ارسلان� پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینماى ایران شناخته شده است.


در سال ۱۳۳۵، سینماى ایران در یأس و اضطراب به سر برد. در این سال فیلم‌هاى خارجى دوبله شدند. بخصوص فیلم‌هاى هندى رونق داشتند و هر تلاشى با بى‌مهرى تماشاگران روبرو مى‌شد. به همین دلیل هنرمندان سینما در عرصه‌هاى دیگرى مثل تئاتر، دوبله، ورود فیلم، و ... پرداختند. تنها در استودیو پارس با همت و هدایت دکتر کوشان، پس از موفقیت فیلم امیر ارسلان، فیلم‌هاى مختلف تاریخى و افسانه‌اى جلوى دوربین مى‌رفت. موقعیت سینماى ایران کمتر از مرگ نبود؛ زیرا همان چند تولید اندک هم امکان عرضه نداشتند. در این شرایط ”زندگى شیرین است“ توسط مجید محسنى ساخته شد. فیلم‌هاى بعدی، ”مستشار جزیره“ (شیبانی) و ”اتهام“ (عبدالله بقائی، سیامک یاسی) بودند.


”خورشید مى‌درخشد“ موفق‌ترین فیلم سال ۳۵ است که توسط سردار ساگر ساخته شده است. ”بوسه مادر“ (عطاءا... زاهد)، ”مرجان“ (شهلا)، ”یوسف و زلیخا“ (یاسمی)، ”هفده روز به اعدام“ (دکتر کاوسی)، فیلم‌هاى بعدى بودند.


”مرجان“ حاصل تجربهٔ نخستین هنرمند زن در سینماى ایران است که جنجال زیادى بپا مى‌کند ولى شهلا سازندهٔ فیلم پس از آن از سینما کناره مى‌گیرد.


سال ۳۵ با جاروجنجالى برابر همهٔ سال‌هاى عمر سینماى ایران در مطبوعات، در برابر بى‌تفاوتى تماشاگران پایان مى‌یابد.


سال ۱۳۳۶ در ناامیدى و یأس آغاز شد. دو فیلم ”رستم و سهراب“ (مهدى رئیس فیروز) و ”قزل ارسلان“ (پارس فیلم) آغازر این سال هستند. ”رستم و سهراب“ با بازیگران پر هیبت، دکورهاى عظیم، لشکرکشی، نیررتن به تن، آوازهاى الهه، داریوش رفیعى و مصطفى پایان و ... هیچکدام تماشاگر را جذب نمى‌کند.


”مردى که رنج مى‌برد“ ساخته محمدعلى جعفرى با شکست مواجه مى‌شود. اما ”بلبل مزرعه“ جان تازه‌اى به پیکر بى‌روح سینما مى‌ٔدهد و مورد استقبال قرار مى‌گیرد. این فیلم ساختهٔ مجید محسنى است. این فیلم براى اولین بار در خارج از کشور نمایش مى‌یابد و موفقیت کسب مى‌کند.


مجید محسنى و حمید قنبرى در نمایى از بلبل مزرعه (محسنی،1336)


فیلم‌هاى بعدى ”بازگشت به زندگی“ (زاهد، عصر طلائی، ملک‌مطیعی)، ”یعقوب لیث صفاری“ (منوچهر زمانی)، ”برهنهٔ خوشحال“ (عزیز رفیعی)، ”مادموازل خاله“ (عصر طلائی)، ”شب‌نشینى در جهنم“ (موشق سروری، ساموئل خاکیچیان)، ”بهلول“ (صادق بهرامی)، ”نردبان ترقی“ (پرویز خطیبی)، ”ظالم بلا“ (سیامک یاسمی)، هستند.


شب‌نشینى در جهنم در تیرماه ۳۷ در جشنواره برلین به نمایش درآمد. سینماى ایران در نیمسال دوم اوج مى‌گیرد. صدرفهرست شب‌نشینى در جهنم قرار دارد و بعد مادموازل خاله. سینماى ایران جان تازه‌اى مى‌گیرد.


سال ۱۳۳۷ ”با شاباجى خانم“ محصول پارس فیلم آغاز مى‌شود. کارگردان مهدى سهیلى است و قصد دارد کمدى مفرحى عرضه کند که موفق نمى‌شود.


دومین محصول ”طوفان در شهر ما“ ساختهٔ ساموئل خاچیکیان است که نخستین محصول ”آژیر فیلم“ مى‌باشد. سانسور در سال ۳۷ شدت یافته بود این فیلم را گرفتار مى‌کند و سرانجام فیلم دچار آشفتگى مى‌شود ولى رویهم رفته موفقیتى کسب مى‌کند.


”روزنهٔ امید“ (سردار ساگر)، ”ماجراى استودیو“ (حیدر صارمی)، ”چهل طوطی“ (بشارتیان، هوشنگ مرادی)، ”انگشتر جادو“ (بشارتیان) فیلم‌هاى بعدى هستند که مورد توجه واقع نمى‌شوند. همینطور ”بیژن و منیژه“ (منوچهر زمانی، سیامک یاسمـی)؛ عطاءالله زاهد با ”چشم براه“ که موفقیتى کسب مى‌کند، از سینما کناره مى‌گیرد.


”آقاى اسکناس“ (امین امینی)، ”قاصد بهشت“ (خاچیکیان)، ”لات جوانمرد“ (مجید محسنی)، ”جنوب شهر“ (فرخ غفاری، سیاوش عماد) فیلم‌هاى سه بعدى این سال هستند. ”جنوب شهر“ در روز سوم نمایش توقیف مى‌شود و مجدداً با حذف بخش‌هایى همچنان نمایش آن معوق مى‌ماند. چند سال بعد با افزودن صحنه‌هایى به فیلم اجازه نمایش مى‌گیرد و به رقابت در شهر تغییرنام مى‌دهد.


مجید مجیدی و تقی ظهوری در نمایی از لات جوانمرد


”عروس فراری“ نخستین تولید ”اسکوپ و رنگی“ سینماى ایران است که توسط اسماعیل کوشان عرضه مى‌شود. و با استقبال فراوان روبرو مى‌شود. اما مطبوعات نظر مساعدى ندارند.


نمایی از فیلم عروس فراری


”همه گناهکاریم“ به کارگردانى عزیز رفیعى با شکست روبرو مى‌شود و بعد ”طلسم شکسته“ موفق به جذب تماشاگر و نظر مساعد مطبوعات مى‌گردد. این فیلم بعداً بطور رسمى در جشنواره آسیایى در کراچى و جشنواره برلین شرکت مى‌کند. کارگردان این فیلم سیامک یاسمى است.


سردار ساگر (1282-1351)، فیلمساز هندى الاصل که با مراد در سال 1333 فعالیتش را در سینماى ایران آغاز کرد و تا 1348 به کارش ادامه داد.


دشمن زن“ (خطیبی) نخستین محصول استودیو اطلس فیلم زمانى به نمایش در مى‌آید که عوارض شهردارى به بیست درصد تقلیل یافته، اما این اثر مورد استهزا و انتقاد واقع شد. در پایان سال ۳۷، بنظر مى‌رسد که بحران در سینماى ایران مرتفع شده و تماشاگران شور و شوق سابق را از خود نشان مى‌دهند و جهش تازه‌اى در فیلم‌سازى آغاز مى‌گردد.

در بهار ۱۳۳۸ بیش از پنجاه فیلم در مرحلهٔ طرح، تدارکات، فیلم‌بردارى و یا آمادهٔ نمایش اعلام مى‌شود. نیمى از آنچه که در سال ۳۸ عرضه مى‌شود، متعلق به کسانى است که براى اولین بار به سرمایه‌گذارى و تأسیس دفاتر و مراکز فیلم‌سازى اقدام کرده‌اند.


”یکى بود یکى نبود“ (صبحی، روشنیان)، ”فرشتهٔ وحی“ (مهدى بشارتیان)، ”پسر دریا“ (شاپور یاسمی، پارس فیلم)، ”دست تقدیر“ (احمد گرجی، اطلس فیلم)، ”چک یک میلیون تومانی“ ، ”دو عروس براى سه برادر“ (محمد عبدی)، ”سایه“، ”بى‌ستاره‌ها“ (محمد متوسلانی، گرشا رئوفی، منصور سپهرنیا، اثر خسور پرویزی)، ”هالو“ (حسین امیرفضلی)، ”عشق و حمایت“ (امیرفضلی)، ”افسانهٔ شمال“ (حسین ناظم‌زاده، دیبا فیلم، ساختهٔ ابراهیم باقری)، ”در جستجوى داماد“ (آرامائیس آقامالیان) از فیلم‌هاى سال ۳۸ بشمار مى‌روند.


بى‌ستاره‌ها نخستین تجربهٔ خسروپرویزى است که شباهت‌هایى به ولگردها ساخته فدریکو فلینى دارد. این فیلم نخستین کار مستقل گروه متوسلانی، رئوفى و سپهرنیا است، که رویهم رفته کارکرد خوبى داشت و درآمد قابل توجهى بهمراه آورد.


در جستجوى داماد نخستین ساختهٔ آقامالیان بود. وى تحصیلکردهٔ آلمان بود و با مطالعات خود در تکنیک سینما و دیدى زیبا‌شناسانه و تسلط در بازى گرفتن، تمایزى از خود بروز داد و فعالیت وى را تضمین کرد. کارکرد فیلم متوسط بود.


”عروس کرومه“ (فرخ غفاری)، ”شانس و عشق و تصادف“ (حسین مدنی، ناجى عقراوی)، ”اینم یه جورشه“ (عزیر رفیعی)، ”روز گمشده“ (منصور روحی)، ”بازى عشق“ (اطلس فیلم)، ”آقا جنى شده“ (امینی، اصغر تفکری، عصر طلائی)، ”تپه عشق“ (ساموئل خاچیکیان)، ”دوقلوها“ (شاپور یاسمى / نخستین فیلم اسکوپ و سیاه و سفید سینماى ایران)، ”گوهر لکه‌دار“ (ناتائیل زبولانی، ابراهیم مرادی)، ”آسمان جل“ (نصرت‌الله وحدت)، ”چشمهٔ آب حیات“ (سیامک یاسمی، پارس فیلم، نخستین فیلم محمدعلى فردین)، ”مى‌میرم براى پول“ (رئیس فیروز)، ”آقاى شانس“ (محمد درم‌بخش)، ”جوانان امروزی“ (عبدالعلى منجم، حکیمی)، ”داماد میلیونر“ (عشقی، آسیا فیلم)، فیلم‌هاى بعدى سال ۳۸ بودند.


به این ترتیب در سال ۳۸ بار دیگر سینماى ایران گرفتار بحران تازه‌اى مى‌شود.


سال ۱۳۳۹ در شرایطى آغاز مى‌شود که دست‌‌اندرکاران سینما به رکودها و رونق‌ها و تلخى و شیرینى متناوب آن واقفند، اما علل را درک نمى‌کنند.


در سال ۳۹ سندیکاى تهیه‌کنندگان فیلم شکل گرفت، اما توان کافى و معیار مناسبى جهت بررسى کیفى فعالیت‌هاى دست‌اندرکاران نداشت.


فیلم‌هاى این سال عبارتند بودند از:


”شیرفروش“ (دکتر کوشان)، ”دوستان یکرنگ“ (عباس شباویز)، ”بیم و امید“ (احمد گرجی)، ”صفرعلی“ (سعید نیوندی)، ”آخرین هوس“ (بابک آودیسیان)، ”ماجراى پروین“ (مهدى بشارتیان)، ”فردا روشن است“ (سردار ساگر)، ”شدشدنشدنشد“ (هوشنگ شفتی)، ”چشمهٔ عشاق“ (صمد صباحی، ویگن، آژیرفیلم)، ”عروسک پشت پرده“ (مجید محسنی)، ”پول حلال“ (فریدون قوانلو)، ”آیینه تاکسی“ (عزیز رفیعی، شکرالله رفیعی، عباس همایون)، ”اول هیکل“ (سیامک یاسمی)، ”بچه ننه“ (امین امینی)، ”آرشین مالالان“ (صباحی، ویگن)، ”دخترى از اصفهان“ (گرجی)، ”ستارگان مى‌درخشند“ (محمدعلى زرندی، نخستین بازى پوران)، ”آرامش قبل از طوفان“ (خسرو پرویزی)، ”کى به کیه“ (رضا کریمی، على تابش، عزیزا...، بهادری)، ”پیمان“ (مهدى رئیس فیروز)، ”فرشته فراری“ (احمد گرجی)، ”بچه‌هاى محل“ (آرامائیس آقامالیان، محمد متوسلانی)، ”مروارید سیاه“ (سیامک یاسمی، دکتر رفیع)، ”ماجراى جنگل“ (مهندس مهدى میرصمدزاده)، ”حادثهٔ جزیره“ (بشارتیان)


سینماى ایران در سال ۳۹ با شکست شروع مى‌کند و به همین ترتیب پایان مى‌یابد. بدون آن‌که بین ۲۷ نمونهٔ عرضه شده حتى یک فیلم با ارزش وجود داشته باشد.


دههٔ ۴۰ در موقعیتى آغاز مى‌شود که سینما چهاردهمین سال حیات خویش را در مرحلهٔ تولد دوم آغاز مى‌کند. در این زمان صاحب‌نظران و نویسندگان سینمایى سعى در ایجاد سینمائى مستقل داشتند و سعى مى‌کردند با حمایت و راهنمایى‌هاى خود این خواسته را عملى سازند. اما بدلیل فقدان ادراک و معرفت کافى و نیز تلقى سودجویانه و کاسبکارانهٔ اکثریت دست‌اندرکاران سرانجام اهل قلم از توجه خود به تولیدات سینماى ایران کاستند و به این ترتیب اکثریت فعال بى‌فرهنگ در سینماى ایران، بدون دغدغه از هشدارها و بیم‌ها و انتقادها به کسب خویش مشغول شدند.


طى سال ۱۳۴۰، ۲۷ فیلم عرضه شد که ۱۳ فیلم به حداقل فروش دست یافت و بقیه فروش بالاترى داشتند. تنها دو فیلم کمتر از سقف تعیین شده کارکرد داشتندو به شکست منجر شدند.


نخستین فیلم سال ۴۰، عمو نوروز ساخته سیامک یاسمى بود، دندان افعى و سایهٔ سرنوشت از اسماعیل کوشان فیلم‌هاى بعدى بودند. نمایش‌هاى بعدى به فیلم‌هاى ”دختر همسایه“ و ”انسان پرنده“ (پرویز خطیبی)، ”آتشپارهٔ تهران“ (فرج‌الله نسیمیان)، ”آهنگ دهکده“ (مجید محسنی)، ”مرغابى سرخ‌کرده“ (نصرت‌ا... وحدت)، ”عسل تلخ“ (حسین مدنی)، ”دام عشق“ (عزیزالله رفیعی)، ”خروس بى‌محل“ (عزیزا... رفیعی)، ”خانم عوضى گرفتی“ (حسین مدنی)، ”آتش و خاکستر“ و ”دخترى فریاد مى‌کشد“ (خسرو پرویزی)، ”فریاد نیمه‌شب“ (ساموئل خاچیکیان)، ”یک قدم تا مرگ“ (خاچیکیان)، ”دختران حوا“ و”گرگ صحرا“ (سعید نیوندی)، ”على واکسی“ (سردار ساگر) ”بیوه‌هاى خندان“ (نظام فاطمی)، ”تازه بدوران رسیده“ (محمود کوشان)، ”گلى در شورە‌زار“ (مهدى رئیس فیروز)، ”عشق و حماقت“ (حسین امیرفضلی)، ”عشق بزرگ“ (محمدعلى جعفری)، ”پستچی“ (رفیع حالتی)، ”صد کیلو داماد“ (عباس شباویز)


در آغاز سال ۴۱ از بین ۵۰ عنوانى که در مراحل مختلف تدارکات، فیلم‌برداری، تدوین و یا امور فنى بودند، تنها ۲۷ عنوان امکان نمایش یافتند و یازده تهیه‌کننده و ۸ کارگردان جدید معرفى شدند.


فیلم‌هاى سال ۱۳۴۱، سبک و معمولى و اکثراً فاقد جذابیت بودند. توفیق تجارى این سال به فیلم ”دلهره“ تعلق داشت و چند فیلم ”کلاه مخملی“ ، ”گذشت“ و ”عروس دهکده“ . سال ۴۱ با قلم ”کلاه مخملی“ (دکتر کوشان) و ”دخترها اینطور دوست دارند“ (اسماعیل پورسعید) آغاز مى‌شود. ”کلاه مخملی“ نخستین فیلم ”وایداسکرین رنگی“ سینماى ایران است.


انتقام روح و اهریمن زیبا دو فیلم دیگرى هستند که دکتر کوشان در سال ۴۱ به نمایش در مى‌آورد. انتقام روح یک کمدى ترسناک با شرکت مجید محسنى است و اهریمن زیبا یک درام جنایی. سایر فیلم‌هاى این سال عبارت‌اند از:


”گربهٔ وحشی“ (پرویز خطیبی)، ”آخرین گذرگاه“ (خسرو پرویزی)، ”زمین تلخ“ (خسرو پرویزى و اصغر بیچاره)، ”طلاى سفید“ (جمشید شیبانی)، ”ورپریده“ (سیامک یاسمی)، ”سوداگران مرگ“ (ناصر ملک‌‌مطیعی)، ”عروس دهکده“ (ملک‌مطیعی)، ”نصیب و قسمت“ (ابراهیم باقری، فرج‌الله نسیمیان)، ”خداداد“ (امین امینی)، ”پنجه“ (امین امینی)، ”مکر ابلیس“ (ابوالقاسم جنتى عطایی)، ”گل گمشده“ (عباس شباویز)، ”زن دشمن خطرناکى است“ (رضا کریمی)، ”لالهٔ آتشین“ (محمود نوذری)، ”کلید“ (محمود نوذری، ژرژ لیچنسکی)، ”ساحل دور نیست“ (سردار ساگر)، ”گذشت“ (نسیمیان)، ”اشک شوق“ (احمد صفایی)، ”گرگ‌هاى گرسنه“ (محمدعلى فردین)، ”چادرنشین‌ها“ (على محزون، اکبر سلیمان حشمتی)، ”دلهره“ (خاچیکیان)، ”در انتهاى ظلمت“ (ابوالقاسم ملکوتی)، ”قربون خودم“ (محسنی).

ادامه دارد


"مجله اینترنتی آفتاب"

حلقه ی قو، یکی از بزرگترین تصاویر دنیای نجوم

تصویری که در زیر می‌بینید یکی از بزرگ‌ترین تصاویری است که تا به حال آماده شده است.  این باقی‌مانده‌ی ابرنواختری که در فاصله‌ی ۱۵۰۰ سال نوری از ما در صورت فلکی قو (دجاجه) قرار دارد به حلقه‌ی قو مشهور است.


دوربین میدان دید باز تلسکوپ ۰٫۹ متری WIYN در کیت پیک آریزونا این تصویر را گرفته است. ابرنواختری که ۵-۱۰ هزار سال پیش در این منطقه منفجر شده، این ابر گازی را از خود به جا گذاشته است، پهنایی که ابرگازی در آسمان می‌پوشاند ۴۵ برابر پهنای ماه کامل است. در این تصویر هیدروژن آلفا، گوگرد و یون‌های اکسیژن به رنگ‌های سرخ، سبز و آبی دیده می‌شوند. چنین تصویری نشان می‌دهد که حتی تلسکوپ‌های کوچک هم اگر به دوربین‌های پیشرفته مجهز شوند می‌توانند تصاویری بسیار عالی و علمی بگیرند.
در سال ۱۷۸۴ برای نخستین بار ویلیام هرشل حلقه‌ی قو را رصد کرد و این سحابی آن‌قدر بزرگ است که هر بخش آن به عنوان سحابی و جرمی مجزا از بخش‌های دیگر نام‌گذاری شد. مثلاً NGC 6992, NGC 6995 ،IC 1340 که در سوی چپ تصویر دیده می‌شوند و NGC6974 و NGC6979 بالا و مرکز تصویر، NGC 6960 یا سحابی پرده (نقاب) در سوی راست تصویر دیده می‌شوند. ستاره‌ی درخشانی که در لبه‌ی غربی تصویر دیده می‌شود ستاره‌ی ۵۲- قو است که ارتباطی به ابرنواختر منفجر شده ندارد.


اخبار و مقالات آذر ماه 1391


"نجوم وفضانوردی"