پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر
پاتوق اهل نظر

پاتوق اهل نظر

پاتوقی برای اهل اندیشه و نظر

رودخانه نیل در تیتان


دانشمندان بر تیتان رودخانه‌ای پر از هیدروکربن مایع یافته‌اند. این رودخانه که در قطب شمال تیتان قرار دارد در تمام مسیر خود، در تصاویر با تفکیک‌پذیری بالا کاسینی، تیره و تاریک به نظر می‌رسد.

گرچه پیچ و خم های اندکی در این رودخانه وجود دارد ولی مسیر نسبتاً مستقیم آن نشان می‌دهد که در مسیرِ دست کم یک گسل جاری است، مانند دیگر رودهای بزرگی که در حاشیه‌ی جنوبی همین دریای تیتان روان هستند. چنین گسل‌هایی – شکست‌های بستر سنگی تیتان – شاید به معنای تکتونیک‌های صفحه‌ای مانند آن‌چه روی زمین است، نباشند، ولی باز هم رو به ورودی حوضه‌ی رودخانه‌ها دارد و این رودخانه‌ها خود به دریایی بزرگ تبدیل می شوند.
تیتان تنها دنیای دیگری که در سطح خود مایعات پایدار دارد وعلاوه بر این مایعات در این قمر جریان و حرکت هم دارند. چرخه‌ی هیدرولوژیکی زمین بر پایه‌ی آب استوار است اما چنین چرخه‌ای در تیتان به هیدروکربن‌هایی مانند اتان و متان بستگی دارد. در تصاویر نور مرئی که کاسینی اواخر سال ۲۰۱۰ از مناطق استوایی این قمر منتشر کرد مناطقی دیده می‌شود که بعلت بارندگی تیره رنگند. طیف‌های نور مرئی و نور فروسرخ کاسینی نشان ‌می‌داد که اتان مایع در دریاچه‌ای در نیم‌کره‌ی جنوبی تیتان وجود دارد که این دریاچه از سال ۲۰۰۸ به نام دریاچه‌ی «Ontario Lacus» شناخته می‌شود.
گویا تیتان هم دنیای پرآشوبی است که در آن باران می بارد، رودخانه‌ها جاری‌اند و دریاچه‌ها و دریا‌ها را می‌سازند و با بخار شدن متان باز این چرخه ادامه می‌یابد. تصاویر جدید کاسینی این رودخانه را دنبال کرده است و به دریای کراکن Kraken رسیده است که اندازه‌ای در حد دریای خزر و دریای مدیترانه دارد. مسیر این رودخانه‌ی جدید که به رودخانه‌ی نیل تیتان مشهور شده است تا دریای کراکن ۶۷۰۰ کیلومتر است. این نخستین باری است که چنین تصویر دقیقی از رودخانه‌ای بر سیاره یا قمر دیگری گرفته می‌شود.

آذر 91

" نجوم و فضانوردی"

رضی‌الدین آرتیمانی

میرزا محمد رضی معروف به میررضی آرتیمانی از شاعران و عارفان مشهور زمان صفویه است که در نیمه دوم قرن دهم هجری قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان به دنیا آمد. در ایام جوانی به همدان عزیمت و در آنجا مشغول تحصیل شد و در سلک شاگردان میرمرشد بروجردی درآمد. میررضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس صفوی قرار گرفت و در جمع منشیان و میرزایان شاه در آمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان بزرگ صفوی شد. او در سال ۱۰۳۷ هجری قمری دیده از جهان فرو بست. او را در محل خانقاهش در تویسرکان به خاک سپردند. از او حدود ۱۲۰۰بیت شعر به جا مانده که معروفترین آنها ساقی نامه اوست.


ساقی نامه

رضی الدین آرتیمانی

الهی به مستان میخانه‌ات

بعقل آفرینان دیوانه‌ات

به دردی کش لجهٔ کبریا

که آمد به شأنش فرود انّما

به درّی که عرش است او را صدف

به ساقی کوثر، به شاه نجف

به نور دل صبح خیزان عشق

ز شادی به انده گریزان عشق

به رندان سر مست آگاه دل

که هرگز نرفتند جز راه دل

به انده‌پرستان بی پا و سر

به شادی فروشان بی شور و شر

کزان خوبرو، چشم بد دور باد

غلط دور گفتم که خود کور باد

به مستان افتاده در پای خم

به مخمور با مرگ با اشتلم

بشام غریبان، به جام صبوح

کز ایشانست شام و سحر را فتوح

که خاکم گل از آب انگور کن

سرا پای من آتش طور کن

خدا را بجان خراباتیان

کزین تهمت هستیم وارهان

به میخانهٔ وحدتم راه ده

دل زنده و جان آگاه ده

که از کثرت خلق تنگ آمدم

به هر جا شدم سر به سنگ آمدم

بیا ساقیا می بگردش در آر

که دلگیرم از گردش روزگار

مئی ده که چون ریزیش در سبو

بر ‌آرد سبو از دل آواز هو

از آن می که در دل چو منزل کند

بدن را فروزان‌تر از دل کند

از آن می که گر عکسش افتد بباغ

کند غنچه را گوهر شبچراغ

از آن می که گر شب ببیند بخواب

چو روز از دلش سر زند آفتاب

از آن می که گر عکسش افتد بجان

توانی بجان دید حق را عیان

از آن می که چون شیشه بر لب زند

لب شیشه تبخاله از تب زند

از آن می که گر عکسش افتد به آب

بر آن آب تبخاله افتد جباب

از آن می که چون ریزیش در سبو

بر آرد سبو از دل آواز هو

از آن می که در خم چو گیرد قرار

بر آرد خم آتش ز دل همچو نار

می صاف ز آلودگی بشر

مبدل به خیر اندر او جمله شر

می معنی افروز صورت گداز

مئی گشته معجون راز و نیاز

از آن آب، کاتش بجان افکند

اگر پیر باشد جوان افکند

مئی را کزو جسم جانی کند

بباده، زمین آسمانی کند

مئی از منی و توئی گشته پاک

شود جان، چکد قطره‌ای گر به خاک

به انوار میخانه ره پوی، آه

چه میخواهی از مسجد و خانقاه

بیا تا سری در سر خم کنیم

من و تو، تو و من، همه گم کنیم

بیک قطره می آبم از سر گذشت

به یک آه، بیمار ما درگذشت

بزن هر قدر خواهیم، پا به سر

سر مست از پا ندارد خبر

چشی گر از این باده، کو کو زنی

شوی چون ازو مست هو هو زنی

مئی سر بسر مایهٔ عقل و هوش

مئی بی خم و شیشه، در ذوق و جوش

دماغم ز میخانه بویی کشید

حذر کن که دیوانه، هویی کشید

بگیرید زنجیرم ای دوستان

که پیلم کند یاد هندوستان

دلا خیز و پائی به میخانه نه

صلائی به مستان دیوانه ده

خدا را ز میخانه گر آگهی

به مخمور بیچاره، بنما رَهی

دلم خون شد از کلفت مدرسه

خدا را خلاصم کن از وسوسه

چو ساقی همه چشم فتان نمود

به یک نازم، از خویش عریان نمود

پریشان دماغیم، ساقی کجاست

شراب ز شب مانده باقی کجاست

بیا ساقیا، می بگردش در آر

که می خوش بود خاصه در بزم یار

مئی بس فروزان‌تر از شمع و روز

می و ساقی و بادهٔ جام سوز

می صاف زآالایش ما سوی

ازو یک نفس تا بعرش خدا

مئی کو مرا وارهاند ز من

ز آئین و کیفیت ما و من

از آن می حلال است در کیش ما

که هستی وبال است در پیش ما

از آن می حرام است بر غیر ما

که خارج مقام است در سیر ما

مئی را که باشد در او این صفت

نباشد بغیر از می معرفت

به این عالم ار آشنائی کنی

ز خود بگذری و خدائی کنی

کنی خاک میخانه گر توتیا

خدا را ببینی بچشم خدا

به میخانه آی و صفا را ببین

ببین خویشتن را خدا را ببین

تودر حلقهٔ می‌پرستان در آ

که چیزی نبینی بغیر خدا

بگویم که از خود فنا چون شوی

ز یک قطره زین باده مجنون شوی

بشوریدگان گر شبی سر کنی

از آن می که مستند لب تر کنی

جمال محالی که حاشا کنی

ببندی دو چشم و تماشا کنی

نیاری تو چون تاب دیدار او

ز دیدار رو کن به دیوار او

قمر درد نوش است از جام ما

سحر خوشه چین است از شام ما

مغنی نوای دگر ساز کن

دلم تنگ شد مطرب آواز کن

بگو زاهدان اینقدر تن زنند

که آهن ربائی بر آهن زنند

بس آلوده‌ام آتش می کجاست

پر آسوده‌ام نالهٔ نی کجاست

به پیمانه، پاک از پلیدم کنید

همه دانش و داد و دیدم کنید

چو پیمانه از باده خالی شود

مرا حالت مرگ حالی شود

همه مستی و شور و حالیم ما

نه چون تو همه قیل و قالیم ما

خرابات را گر زیارت کنی

تجلی بخروار غارت کنی

چه افسرده‌ای رنگ رندان بگیر

چرا مرده‌ای آب حیوان بگیر

زنی در سماعی، ز می سرخوشی

سزد گر ازین غصه خود را کشی

توانی اگر دل، دریا کنی

تو آن دُر یکتای پیدا کنی

ندوزی چو حیوان نظر بر گیاه

بیابی اگر لذت اشک و آه

بیا تا بساقی کنیم اتفاق

درونها مصفا کنیم از نفاق

بیائید تا جمله مستان شویم

ز مجموع هستی پریشان شویم

چو مستان بهم مهربانی کنیم

دمی بی‌ریا زندگانی کنیم

بگرییم یکدم چو باران بهم

که اینک فتادیم یاران زهم

جهان منزل راحت اندیش نیست

ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست

سراسر جهان گیرم از توست بس

چه میخواهی آخر از این یکنفس

فلک بین که با ما جفا میکند

چها کرده است و چها میکند

برآورد از خاک ما گرد و دود

چه میخواهد از ما سپهر کبود

نمیگردد این آسیا جز بخون

الهی که برگردد این سرنگون

من آن بینوایم که تا بوده‌ام

نیاسایم ار یکدم آسوده‌ام

رسد هر دم از همدمانم غمی

نبودم غمی گر بدم همدمی

در این عالم تنگ‌تر از قفس

به آسودگی کس نزد یک نفس

مرا چشم ساقی چو از هوش برد

چه کارم به صاف و چه کارم به درد

نه در مسجدم ره، نه در خانقاه

از آن هر دو در هر دو، رویم سیاه

نمانده است در هیچکس مردمی

گریزان شده آدم از آدمی

گروهی همه مکر و زرق و حیل

همه مهربان، بهر جنگ و جدل

همه متفق با هم اندر نفاق

به بدخوئی اندر جهان جمله طاق

همه گرگ مانا همه میش پوست

همه دشمنی کرده در کار دوست

شب آلودگی، روز شرمندگی

معاذ الله از اینچنین زندگی

اگر مرد راهی؟ ز دانش مگو

که او را نداند کسی غیر او

برو کفر و دین را وداعی بکن

به وجد اندر آ و سماعی بکن

مکن منعم از باده ای محتسب

که مستم من از جام لا یحتسب

چو ما زین می، ار مست و نادان شوی

ز دانائی خود پشیمان شوی

خوری باده، خورشید رخشان شوی

چه دنبال لعل بدخشان روی

صبوح است ساقی برو می بیار

فتوح است مطرب دف و نی بیار

ازآن می که در دل اثر چون کند

قلندر بیک خرقه قارون کند

نوای مغنی چه تأثیر داشت

که دیوانه نتوان به زنجیر داشت

مغنی سحر شد خروشی بر آر

ز خامان افسرده جوشی بر آر

که افسردهٔ صحبت زاهدم

خراب می و ساغر و شاهدم

سرم در سر می‌پرستان مست

که جزمی فراموششان هر چه هست

به می گرم کن جان افسرده را

که می زنده دارد تن مرده را

مگو تلخ و شور آب انگور را

که روشن کند دیدهٔ کور را

بده ساقی آن آب آتش خواص

که از هستیم زود سازد خلاص

بمن عشوه چشم ساقی فروخت

که دین و دل و عقل را جمله سوخت

ازین دین به دنیا فروشان مباش

بجز بندهٔ باده‌نوشان مباش

کدورت کشی از کف کوفیان

صفا خواهی، اینک صف صوفیان

چو گرم سماعند هر سو صفی

حریفان اصولی ندیمان کفی

چه درماندهٔ دلق و سجاده‌ای

مکش بار محنت، بکش باده‌ای

ز قطره سخن پیش دریا مکن

حدیث فقیهان بر ما مکن

مکن قصهٔ زاهدان هیچ گوش

قدح تا توانی بنوشان و نوش

سحر چون نبردی به میخانه راه

چراغی به مسجد مبر شامگاه

خراباتیا، سوی منبر مشو

بهشتی، بدوزخ برابر مشو

بزن ناخن و نغمه‌ای بر دلم

دمار کدورت بر آر از گلم

بکش باده تلخ و شیرین بخند

فنا گرد و بر کفر و بر دین بخند

که نور یقین در دلم جوش زد

جنون آمد و بر صف هوش زد

قلم بشکن و دور افکن سبق

بسوزان کتاب و بشویان ورق

تعالی اللّه از جلوهٔ آن شراب

که بر جملگی تافت چون آفتاب

تو زین جلوه از جا نرفتی که‌ای

تو سنگی، کلوخی، جمادی، چه‌ای

رخ ای زاهد از می پرستان متاب

تو در آتش افتاده‌ای من در آب

که گفته است چندین ورق را ببین

بگردان ورق را و حق را ببین

مگو هیچ با ما ز آئین عقل

که کفر است در کیش ما دین و عقل

ز ما دست ای شیخ مسجد بدار

خراباتیان را به مسجد چکار

ردا کز ریا بر زنخ بسته‌ای

بینداز دورش که یخ بسته‌ای

فزون از دو عالم تو در عالمی

بدینسان چرا کوتهی و کمی

تو شادی بدین زندگی عار کو

گشودند گیرم درت بار کو؟

نماز ار نه از روی مستی کنی

به مسجد درون بت‌پرستی کنی

به مسجد رو و قتل و غارت ببین

به میخاه آی و فراغت ببین

به میخانه آی و حضوری بکن

سیه کاسه‌ای کسب نوری بکن

چو من گر ازین می تو بی من شوی

بگلخن درون رشک گلشن شوی

چه میخواهد از مسجد و خانقاه

هر آنکو به میخانه برده است راه

نه سودای کفر و نه پروای دین

نه ذوقی به آن و نه شوقی به این

برونها سفید و درونها سیاه

فغان از چنین زندگی آه، آه

همه سر برون کرده از جیب هم

هنرمند گردیده در عیب هم

خروشیم بر هم چو شیر و پلنگ

همه آشتیهای بدتر ز جنگ

فرو رفته اشک و فرا رفته آه

که باشند بر دعوی ما گواه

بفرمای گور و بیاور کفن

که افتاده‌ام از دل مرد و زن

دلم گه از آن گه ازین جویدش

ببین کآسمان از زمین جویدش

به می هستی خود فنا کرده‌ایم

نکرده کسی آنچه ما کرده‌ایم

دگر طعنهٔ باده بر ما مزن

که صد بار زن بهتر از طعنه زن

نبردست گویا به میخانه راه

که مسجد بنا کرده و خانقاه

چه میخواهد از مسجد و خانقاه

هر آنکو به میخانه بردست راه

روان پاک سازیم از آب تاک

که آلودهٔ کفر و دین است پاک

ندانم چه گرمیست با این شراب

که آتش خورم گویی از جام آب

به می صاحب تخت و تاجم کنید

پریشان دماغم، علاجم کنید

جسد دادم و جان گرفتم ازو

چه میخواستم، آن گرفتم ازو

بینداز این جسم و جان شو همه

جسد چیست؟ روح روان شو همه

گدائی کن و پادشاهی ببین

رهاکن خودی و خدائی ببین

تکلف بود مست از می شدن

خوشا بیخود از نالهٔ نی شدن

درون خرابات ما شاهدیست

که بدنام ازو هر کجا زاهدیست

بخور می که در دور عباس شاه

به کاهی ببخشند کوهی گناه

سکندر توان و سلیمان شدن

ولی شاه عباس نتوان شدن

که آئین شاهی از آن ارجمند

نشسته است برطرف طاق بلند

یکی از سواران رزمش هزار

یکی از گدایان بزمش بهار

سگش بر شهان دارد از آن شرف

که باشد سگ آستان نجف

الهی به آنان که در تو گمند

نهان از دل و دیدهٔ مردمند

نگهدار این دولت از چشم بد

بکش مد اقبال او تا ابد

همیشه چو خور گیتی افروز باد

همه روز او عید نوروز باد

شراب شهادت بکامش رسان

بجد علیه السلامش رسان

رضی روز محشر علی ساقی است

مکن ترک می تا نفس باقی است

"گنجور"

زندگی نامه‌ی نلسون ماندلا


ترجمه وتألیف: حمید وثیق زاده انصاری


داستان نلسون ماندلا به عنوان یک رهبر انقلابی و چریکی که برای آزادی کشور خویش جنبشی صلح آمیز را رهبری کرد نشان دهنده‌ی مبارزه‌ی مستمر یک ملت در برابر تبعیض نژادی است. در مقاله‌ی زیر با این دولت مرد محترم که همواره در مواجهه‌ با بشردوستی در جهان ما بوده است بیشتر آشنا خواهیم شد.



نلسون رولیهلاهلا ماندلا
تاریخ تولد: 18 ژوئیه‌ی 1918
تاریخ وفات: 5 دسامبر 2013
ملیت: آفریقای جنوبی
والدین: نوسکنی فنی و گادلا هنری مپهاکانییسوا
همسران: اولین نتوکو میس (1944 – 1957; طلاق)
وینی مادکیزلا (1958 – 1996; طلاق)
گراکا ماچل (1998 – 2013; مرگ او)
فرزندان: مادیبا تمبی ماندلا
ماکازیوه ماندلا
ماکگاتو ماندلا
پوملا ماکازیوه ماندلا
زنانی ماندلا
زیندزیسوا ماندلا
جوایز و افتخارات: نشان لیاقت
نشان استرالیا
نشان جامائیکا
نشان افتخاری سنت جان
مشاور ملکه
نشان پرنس هنری
بهارات راتنا
نشان سلطنتی سرافیم
نشان پاکستان
عضو: کنگره‌ی ملی آفریقا (ANC)
صاحب مقام: رئیس جمهور آفریقای جنوبی 10 مه 1994 – 14 ژوئن 1999
نوزدهمین دبیر کل جنبش عدم تعهد 2 سپتامبر 1998 – 14 ژوئن 1999
آقای نلسون رولیهلاهلا ماندلا، انقلابی پیشین ضد آپارتاید اهل آفریقای جنوبی از سال 1994 – 1999 رئیس جمهور آفریقای جنوبی بود. او اولین رئیس جمهور سیاه پوستی بود که به صورت آزادانه توسط ملت انتخاب شد. آقای ماندلا یک ناسیونالیست و سوسیال دموکرات آفریقایی بود که به عنوان رئیس جمهور در کنگره ملی آفریقا (ANC) از سال 1991 – 1997 خدمت کرد. او هم چنین دبیر کل جنبش عدم تعهد از سال 1998 تا 1999 بود.
آقای ماندلا پس از 27 سال حبس به عنوان اولین رئیس جمهور آفریقا که به صورت آزادانه انتخاب شده بود وارد صحنه گردید. مسیر زندگی او بی‌ اغراق بسیار مهم بوده است و توجه جهانیان را به مبارزه‌ی طولانی و نفس گیر یک ملت بر علیه بی‌عدالتی و ظلم جلب می‌کند.
شخصیت جذاب، همراه با ظرافت طبع زیبا و نگرش او که کاملاً عاری از دشمنی بر علیه ستم کاران خویش بود همان چیزی است که تصویری از نلسون ماندلا ایجاد کرد که شاید برای همیشه در اذهان مردم باقی بماند. مردم نام سرباز، پیام آور صلح و دوستی، مذاکره کننده‌ی اصلی را برای او برگزیدند، اما با تواضعی که نلسون ماندلا داشت خواست تا تنها با عنوان سیاست مدار شناخته شود.
نلسون ماندلا در 5 دسامبر 2013 پس از یک بیماری طولانی در سن 95 سالگی در ژوهانسبورگ درگذشت. رهبران جهان در مرگ او به شکل پرشوری ادای احترام نمودند که باعث شد میلیون‌ها نفر از پیروان و تحسین کنندگان ماندلا در سوگ از دست دادن بزرگترین قهرمان ضد آپارتاید آفریقای جنوبی به آنها بپیوندند.

اوایل زندگی

رولیهلاهلا ماندلا در 18 ژوئیه‌ی 1918 در موزو، روستای کوچکی در نزدیکی ناحیه‌ی متاتا در منطقه‌ی ترانسکی آفریقای جنوبی در خانواده‌ی نوسکنی فنی و گادلا هنری ماندلا متولد شد. پدر ماندلا رئیس قبیله‌ی تمبو بود. نام تعیین شده برای ماندلا یعنی رولیهلاهلا از نظر لغوی به معنای "کندن شاخه‌های یک درخت" است، ولی از نظر محاوره‌ای "دلال شرور" تعبیر می‌شود، که با شخصیت نلسون ماندلای جوان در تناقض است. پس از این که نلسون ماندلا در جوانی پدر خود را از دست داد جانگینتابا دالیندایبو، فرمانده ارشد او را زیر پر و بال خود گرفت. ماندلا در حالی که به داستانهای الهام بخش درباره‌ی مبارزات طولانی اجداد خویش در جنگ‌های عشیره‌ای گوش می‌داد بزرگ شد و آرزو می‌کرد روزی در مبارزات کشورش برعلیه ظلم و جور نقش داشته باشد.
ماندلا یکی از اولین افراد در قبیله خود بود که به صورت رسمی به تحصیل پرداخت. او در مدرسه‌ی مذهبی ثبت نام کرد و در آن جا نام انگلیسی نلسون بر وی نهاده شد. ماندلا در سال 1942 مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه آفریقای جنوبی دریافت کرد و شروع به تحصیل در رشته‌ی حقوق در دانشگاه ویتواترسرند کرد. او مدت‌ها بود که نمی‌توانست مانع از ورود خویش در سیاست گردد و سرانجام در سال 1943 عضوی از کنگره‌ی ملی آفریقا (ANC) شد.
در سال 1944، آنتون لمبد گروهی از جوانان مشتاق را برای راه اندازی یک جناح تند رو در درون شکل دیگری از ANC غیر فعال گرد هم آورد. ماندلا جزئی از این دسته‌ی شورشی بود و وظیفه داشت که دور از سیاست‌های قدیمی که با رهبران سنتی ANC هم ‌خوانی داشت حرکت کند. این گروه در نهایت تبدیل به لیگ جوانان کنگره‌ی ملی آفریقا (ANCYL) شد.

سیاست

سال 1948 شاهد پیروزی حزب ملی به رهبری آفریکانسی زبانها بود که از تبعیض نژادی حمایت می‌کردند. این دولت با سیستم آپارتاید و با ایده‌ی جدا نگه داشتن افراد دارای نژادهای مختلف از هم به روی کار آمد. ANC در سال 1952 در اقدامی تلافی جویانه مبارزاتی را برای مخالفت با قوانین نا عادلانه راه اندازی کرد و آقای ماندلا به عنوان داوطلب ملی کل انتخاب شد. مسئولیت وی سفر در سراسر آفریقای جنوبی برای افزایش آگاهی از نظامی بود که تبعیض نژادی را ترویج می‌دادند. در همان سال (1952)، او پس از قبول شدن در آزمون ورودی وکالت، همراه با اُلیور تامبو یک شرکت حقوقی را در ژوهانسبورگ به صورت انحصاری به نفع سیاه پوستان افتتاح کرد. رژیم مستبد به آنها رحم نکرد و از آنها خواست تا فعالیتهای خود را در حومه‌ی شهر انجام دهند که در واقع روش دیگری بود که دولت برای مجبور کردن آنها به بستن دفترشان به کار برد.
آقای ماندلا در طول دهه‌ی پنجاه متحمل گرفتاری‌های بسیاری از جمله یک ممنوعیت پنج ساله در سال 1956 شد. او از این دوره به عنوان دوران تحول یاد کرد – و در همین دوران بود که نگرش او نسبت به جنایات شروع به تغییر کرد. او به سلطه‌ پذیری پایان داده و مصمم بود که اکنون زمان ایجاد تغییرات اساسی است.

محاکمه‌ به اتهام خیانت و پس از آن

آقای ماندلا یکی از 156 متهمی بود که از سال 1956 تا 1961 به اتهام خیانت محاکمه شدند. کنگره‌ی ملی آفریقا در سال 1961 غیر قانونی اعلام شد، و هم زمان دولت در حال آماده شدن برای تبدیل کشور به حکومت جمهوری بود.
ANC غیر قانونی به صورت مخفیانه به فعالیت خود ادامه داد و یک کنفرانس کاملاً آفریقایی را در پیترماریتزبورگ ترتیب داد که در آن آقای ماندلا سخن رانی کوبنده‌ای را درباره‌ی اهمیت قانون اساسی دموکراتیک ایراد کرده و از مردم آفریقای جنوبی خواست تا با یک اعتصاب عمومی مخالفت خود را با دولت اعلام کنند. با وجود این، دولت از ارتش خواست تا هر نشانه‌ای از شورش را سرکوب کند و جمهوری آفریقای جنوبی به وجود آمد.

پیمپرنل سیاه

آقای ماندلا در حالی که تلاش می‌کرد از دست صاحبان قدرت خلاص شود، روشی شجاعانه برای ارتباط با خانواده‌ی خود یافت. او گاهی در کسوت راننده‌ی خصوصی و گاهی به عنوان کارگر ظاهر می‌شد، و با موفقیت از چنگ پلیس و جاسوسان متعدد آنها می‌گریخت. او به یک استاد در زمینه‌ی تغییر چهره بدل شد و زندگی در میان حامیان خود را که پیوسته در حال افزایش بودند انتخاب کرد. و این زمانی بود که جنبش اومخونتو وی سیزوه (MK) شاخه‌ی نظامی کنگره ملی آفریقا، شورش مسلحانه‌ی خود را آغاز کرد.
بعدها، در داد گاه ریووانی، آقای ماندلا تغییرات ناگهانی اوضاع را به خیره سری دولت نسبت داد. با توجه به استفاده‌ی بی ‌امان دولت از زور برای خفه کردن صدای شهروندان، تشکیل اومخونتو وی سیزوه اجتناب نا پذیر بود. سال‌ها اعتراض مسالمت آمیز چیزی برای ANC به بار نیاورده بود و زمان آن رسیده بود تا مردم آفریقای جنوبی خود از بی‌نظمی‌ها اطلاع یابند.

زندانی 466/64 در جزیره‌ی روبن

آقای ماندلا که نامش در لیست زندانیان دولت بود با یک هویت جعلی به خارج از کشور برده شد، که در آنجا دست گیر و زندانی شد. چون داد گاه کاملاً از سفید پوست‌ها تشکیل شده بود و آقای ماندلا معتقد بود تبعیضی صورت گرفته است تصمیم گرفت شخصاً از خود دفاع کند. هم چنین هدف او بی ‌اعتنایی به قوانینی بود که توسط یک دولت کلاً سفید پوست ایجاد شده و هیچ نماینده‌ای از اکثریت جمعیت آفریقا نداشت.
تمام متهمان داد گاه ریوونیا از آن به عنوان فرصتی مناسب برای جلب توجه جامعه‌ی بین المللی به جنگ چریکی دولت آفریقای جنوبی استفاده کردند. در حقیقت آقای ماندلا همراه با والتر سیسولو و گوان مبکی مخالف التماس بودند، حتی اگر حکم اعدام آنها صادر می‌شد.
آقای ماندلا در محاکمه اظهارات زیر را به عنوان روشنگرترین نقطه نظر بر علیه آپارتاید بیان کرد –
"من با استیلای سفید پوستان مبارزه کرده‌ام، و با استیلای سیاهان نیز مبارزه کرده‌ام. من به دنبال آرمان جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک بوده‌ام که همه‌ی مردم بتوانند در آن در توازن و با فرصتهای برابر زندگی کنند. این آرمانی است که امیدوارم با آن زندگی کرده و بدان دست یابم. اما اگر لازم باشد حاضرم برای این آرمان جانم را فدا کنم."
جای تعجب نیست، که آقای ماندلا متهم شناخته شد و در ژوئن سال 1964 به زندان فرستاده شد. این حبس اندکی بیش از 27 سال به طول انجامید.

ریاست جمهوری

آقای ماندلا پس از رد آزادی مشروط از زندان شروع به مذاکره با دولت کرد در حالی که اصرار داشت هر گونه مذاکره‌ زمانی امکان پذیر است که ممنوعیت ANC کاملاً لغو گردد. در 2 فوریه‌ی 1990، رئیس جمهور اف.دابلیو د کلرک ممنوعیت ANC را لغو و آزادی آقای ماندلا را از زندان اعلام کرد.
در یک برنامه‌ی تلویزیونی که در سراسر جهان پخش شد، آقای ماندلا در 11 فوریه‌ی 1990 از زندان ویکتور ورستر در پارل آزاد شد.
مذاکرات چند حزبی برای اولین بار در آفریقای جنوبی رخ داد، اما قبل از پایان رسمی آپارتاید در کشور چهار سال دیگر نیز انجام شد. انتخابات در 27 آوریل 1994 و در 10 مه 1994 انجام شد و آقای نلسون رولیهلاهلا ماندلا به عنوان اولین رئیس جمهور جمهوری متحد، دموکرات، ضد نژاد پرستی و ضد تبعیض جنسیتی آفریقای جنوبی انتخاب شد.
اولین اقدام او به عنوان رئیس جمهور حل بحران مسکن بود که جمعیت فقیر کشورش از آن رنج می‌بردند. علاوه بر این دولت او بر اقدامات بهداشتی و درمانی، تحصیل اجباری، کمک هزینه‌ی بازنشستگی و غیره نیز تأکید داشت.
آقای ماندلا پیش از تحویل حکومت به جا نشین توانمند خود آقای تابو مبکی در سال 1999 به دوره‌ی ریاست جمهوری خود پایان داد و از زندگی دولتی باز نشسته شد.

زندگی شخصی

آقای ماندلا در حدود سال 1944 با زنی آشنا شد که بعدها به همسری وی درآمد. اولین میس و نلسون ماندلا در سال 1944 ازدواج کرده و صاحب چهار فرزند شدند: دو پسر به نام‌های تمبکیل (1946 – 1969) و ناکگاتو (1951 – 2005) و دو دختر با اسامی ماکازیوه (1947 – که در نه ماهگی از دنیا رفت) و پوملا ماکازیوه (1954 - )، که ماکی نیز نامیده می‌شود و به نام خواهر درگذشته‌ی خود نامگذاری شد. ازدواج طولانی مدت آنها برای همیشه دوام نیاورد که این امر عمدتاً به علت تعهد راسخ آقای ماندلا به مبارزه‌ برای استقلال بود. آنها در نهایت در سال 1958 از یک دیگر جدا شدند. اولین میس در سال 2005 درگذشت.
او پس از طلاق با وینیفرد نومزامو زانیوه مادیکیزلا (وینه ماندلا) ازدواج کرد و این زوج صاحب دو دختر به نام‌های زنانی و زیندزیسوا شدند. ازدواج آنها تحت فشارهای سیاسی متزلزل شده و در نهایت منجر به جدایی در سال 1996 شد.
آقای ماندلا در هشتادمین سالگرد تولد خود در سال 1998 با گراکا ماچل ازدواج کرد و در خانه‌‌ای در شهر خود کونو به زندگی ادامه داد. پس از باز نشستگی سلامتی او به یک نگرانی بزرگ در میان علاقمندان او در سراسر جهان تبدیل شد تا جایی که حضور علنی او کاهش یافت. حضور او در مراسم اختتامیه‌ی جام جهانی فیفا در آفریقای جنوبی که آخرین حضور رسمی او بود با تشویق بسیار بلند هم وطنان وی همراه شد.

جوایز و افتخارات

★ نلسون ماندلا و فردریک ویلم د کلرک به طور مشترک برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل در سال 1993 شدند.
★ او نشان لیاقت و صلیب بزرگ نشان سنت جورج را از ملکه الیزابت دوم دریافت کرد.
★ او مدال آزادی ریاست جمهوری را از جورج دبلیو بوش دریافت کرد.
★ او اولین فردی بود که لقب شهروند افتخاری کانادا را از آن خود کرد، و هم چنین پیرو افتخاری نشان کانادا شد.
★ در سال 1990، دولت هند با بهارات راتنا، بالاترین مدال غیرنظامی کشور از وی تکریم کرد.
★ او هم چنین آخرین جایزه‌ی صلح لنین را از دولت شوروی دریافت کرد.
★ او نشان پاکستان را در سال 1992 دریافت کرد.
★ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 2009 اعلام کرد که از این پس تولد آقای ماندلا در 18 ژوئیه به عنوان روز ماندلا جشن گرفته می‌شود.

امروزه، آفریقای جنوبی با سه معضل دست به گریبان است که عبارتند از: میزان زیاد جرم و جنایت ، بی کاری، و ایدز. با این حال، وحدت مردم متعلق به زمینه‌های مختلف نژادی در سایه‌ی یک دولت واقعاً غیر نژادی واقعیتی است که بر هیچ کس پوشیده نیست. درست است که یک کشور نمی‌تواند تمام مشکلات خود را با فشار یک دکمه اصلاح کند بلکه واقعیت این است که مردم آفریقای جنوبی امروزه مسئول سرنوشت خویش هستند که تنها می‌توان آن را به آغازگر این نهضت یعنی آقای نلسون رولیهلاهلا ماندلا نسبت داد.

"راسخون"

زندگینامه دکتر آذرتاش آذرنوش


این بنده، آذرتاش آذرنوش، فرزند محمد آذرنوش در 29 بهمن 1316 شمسی در قم زاده شد، اما در تهران زیست و همانجا تحصیلات دورة ابتدایی را آغاز کرد. در نه سالگی همراه پدر که ریاست حسابداری راه آهن ایران، ناحیة جنوب را بعهده گرفته بود، به اهواز رفت و تا سال 1329 که دورة ابتدایی را به پایان رسانید در آن شهر زیست. دورة متوسطه را در تهران و در دبیرستان رازی آغاز کرد در سال 1335 برای آنکه بتواند دررشتة ادبی ادامه تحصیل دهد، به دبیرستان دارالفنون انتقال یافت. طی یکسالی که در آن دبیرستان بود در انجمنهای ادبی شرکت می‌جست، و گاه شعر می‌سرود و در مجلات آن زمان منتشر می‌ساخت. نیز به همراهی چندتن از دوستان خوش قریحة خود انجمنی به نام انجمن شعرا تشکیل داد که بی‌گمان در پرورش ذوق ادبی و تعیین سرنوشت او و دوستانش بی‌تأثیر نبود.
در سال 1336، در رشتة ادبیات عرب که به تازگی در دانشگاه تهران تشکیل شده بود نام نویسی کرد. در پایان سال تحصیلی 36-37 در مسابقه‌ای که دانشکدة معقول برای تخصیص بورس تحصیلی دولت عراق به دو دانشجوی ایرانی برگزار کرده بود شرکت جست و بی‌درنگ به آن کشور سفر کرد و در دانشکدة ادبیات، رشتة ادبیات عرب نام نوشت . دو سال بعد، انقلاب عراق و پریشانی احوال، ادامة تحصیل را برای او غیرممکن ساخت و او ناچار به تهران بازگشت و در سال 1339 از دانشکدة معقول فارغ التحصیل شد. چون در آن هنگام برای ادامه تحصیل در رشتة ادبیات عرب در ایران جائی نبود، او عازم کشور فرانسه شد. از آنجا که دو زبان عربی و فرانسه را در حد معقول آموخته بود، به آسانی توانست دورة دکتری را بگذراند و از نخستین رسالة دکتری خود که «تحقیق و ترجمة بخشی از کتاب طبقات الشعرای ابن معتز» بود دفاع کند. اما چون هنوز خود را نیازمند دانش بیشتری دید، دوباره در رشتة ادبیات عرب برای نگاشتن رسالة دیگری نام نویسی کرد و چون پیش از آن دورة کتابداری رانیز خوانده بود، در کتابخانه ملی پاریس بخش عربی بکار نیز مشغول شد. این شغل به او اجازه داد که به وجود دو نسخه از کتاب خرید القصر عمادالدین اصفهانی، بخش مغرب و اندلس، پی‌ببرد و به راهنمایی شارل پلا به عنوان رسالة دومین دکترا، به تصحیح آن اقدام نماید. این کتاب در سال 1972 در تونس به چاپ رسید.
او پس از حصول بر دومین دکترای خود به ایران بازگشت و پس از چند ماه کار در «بنیاد فرهنگ ایران» و پژوهش در باب واژه‌های فارسی معرب، و نیز ترجمة کتاب فتوح البلدان بلاذری، در دانشکدة خود، معقول و منقول که آن هنگام به «الهیات و معارف اسلامی» تغییر نام داده بود، استخدام شد (سال 1346).
او نخستین ایرانی بود که در ادب عرب دکترا گرفته بود. به همین جهت از مسئولیتی که برعهده‌اش می‌افتاد آگاه بود، وی نخست گروه عربی دانشکدة خود را سروسامان بخشید و سپس به معاونت دانشکدة برگزیده شد. اما کار اداری هیچگاه مانع پژوهشهای او نگردید و در همان احوال، علاوه بر چندین مقاله به فارسی و عربی و فرانسه، و شرکت در چندین کنگرة خارجی، کتاب «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» را نگاشت و کتاب موسیقی الکبیر فارابی را به فارسی ترجمه کرد.
او هیچگاه از کاری که دربارة معربات آغاز کرده بود چشم نپوشید. اما ملاحظه می‌کرد که این گونه پژوهش، به دانش زبان شناسی و زبانهای کهن سامی به ویژه زبان آرامی نیاز دارد. از این رو در سال 1356 از معاونت دانشکده استعفا داد و به کشور انگلستان شتافت تا در دانشگاه کمبریج به تحقیق و آموختن زبان آرامی بپردازد.
چون به ایران بازگشت، انقلاب غریدن آغاز کرده بود و شور و هیجان لاجرم مانع کارهای درسی و تحقیقی می‌گردید. انقلاب فرهنگی نیز برای تجدید سامان در دانشگاهها کار تدریس را به مدت 3 سال متوقف ساخت. آذرنوش در این فرصت باز به ترجمه و تألیف دست زد و همینکه درسهای دانشگاه آغاز شد، به امر آموزش زبان عربی همت گماشت. زیرا دریافت که در برنامة تازه به زبان دین که همانا زبان عربیست عنایت خاصی شده و بر حجم ساعات درس سخت افزوده گردیده است. دلنگرانی او از آنجا برمی‌خاست که می‌دید هر هفته، میلیونها ساعت در سطح کشور صرف تدریس این زبان می‌گردد و حاصلی که از آن همه کوشش به بار می‌آید، بس ناچیز است . بنابراین او، با توجه به ساختار زبانهای هند و اروپایی بخصوص زبان مادری خود فارسی، و با گوشة چشمی به علم زبان شناسی به تدوین کتابی برای آموزش عربی با شیوه‌ها و ساختارهای دستوری تازه دست زد. کار تدوین کتاب با آزمایش در کلاسهای درس آغاز شد و در اثنای جنگ ایران و عراق نگارش نهایی یافت. به همین جهت بیشتر داستانهای آن گرد جنگ می‌گردد و به شهادت قهرمان آن ختم می‌شود. اقدام مؤلف با تشویقهای بسیار از یک سو و مخالفتهای تند دانشنمدان سنت گرا، از سوی دیگر مواجه شد. اما انتشار بیش از 70 هزار نسخه از کتاب حتی در جوامع غیردانشگاهی نشان از موفقیت نسبی آن دارد.
کتاب «آموزش عربی» در شورای گزینش کتاب سال در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به اتفاق آراء بهترین کتاب شناخته شد و به نگارنده نیز خبر برنده شدن آن ابلاغ گردید. اما یک روز پیش از پخش جوائز، تنگ چشمی و حسادت برانصاف و بی‌غرضی پیروز آمد و نویسنده از جائزه محروم ماند. یکی از اعضای هیئت ژوری، آنچنان از این حادثه بر آشفت که پس از استعفاء همة ماجرا را در مجلة آدینه، سال 68، شماره‌های 34-35 به تفصیل شرح داد.
از سال 1364، آذرنوش مدیریت بخش ادبیات عرب را در مرکز دائره‌المعارف بزرگ اسلامی به عهده گرفت و از آن تاریخ تاکنون، علاوه بر تألیفات شخصی خود، بیش از 200 مقاله که برخی تا حد کتاب کوچکی گسترده است، نگاشته و صدها مقاله را نیز ویرایش کرده است.
آذرنوش ازسال 1378، رئیس بخش زبان عربی در دانشکدة الهیات شد و سال بعد نیز به سردبیری مجلة مقالات و بررسیها که یکی از کهن‌ترین مجلات دانشگاهی ایران است انتخاب گردید.
از افتخارات آذرنوش یکی آن است که سه کتاب از مجموعة آثارش، «کتاب سال در جمهوری اسلامی ایران» شد و جایزه گرفت. این سه کتاب عبارتند از : ترجمة موسیقی الکبیر اثر فارابی (سال 1375)، ترجمة اطلس تاریخ اسلام، اثر حسین مؤنس (سال 1376) و فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی (سال 1379).
در سال 1379 مجامع علمی ایران با همکاری تلویزیون ملی، 30 تن از شخصیتهای ایرانی را در سراسر جهان به عنوان «چهره‌های ماندگار ایران» انتخاب کرد و در مجالس و مراسم گوناگون به معرفی و بزرگداشت آنان پرداخت. یکی از این «چهره‌ها»، آذرنوش بود که به گرفتن لوح تقدیر و جوایز گوناگون مفتخر شد.

منبع :
http://www.iran-tourism.ir

چهارشنبه، 12 فروردین 1388
" راسخون"

22 رستوران زیبا و شگفت انگیز

در گردش و تفریح به جز دیدن و لذت بردن از مکان هایی که در آنجا قرار دارند یکی از مهمترین چیزها خوردن غذای مناسب است که می توان آن را در رستوران های زیبا با غذا های خوشمزه تجربه کرد.


۲۱ مرداد ۱۳۹۴

وب سایت جام جم سرا: در گردش و تفریح به جز دیدن و لذت بردن از مکان هایی که در آنجا قرار دارند یکی از مهمترین چیزها خوردن غذای مناسب است که می توان آن را در رستوران های زیبا با غذا های خوشمزه تجربه کرد.

می توان با خانواده در یک رستوارن معمولی و کوچک غذا خورد و یا آنکه در مسافرت در یک رستوران بزرگ و متفاوت غذا خورد.

ما در این مطلب 22 رستوران زیبا و شگفت انگیز در سراسر جهان رو برای شما به نمایش گذاشتیم که در ادامه مشاهده می کنید.

رستوران آل Mahara، دبی، امارات متحده عربی


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران غار، دیانی ساحل کنیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران Asiate، نیویورک


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران دهانه آتشفشان، سانتورینی، یونان


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران زیبا در آنتالیا ترکیه


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران Fangweng، هوبئی، چین


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران امارنطون یا ابزازالعذرا یا گل قدیفه، در سوئیس


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران آبشارهای سان پابلو، شهر فیلیپین


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران لو ژول ورن، پاریس، فرانسه


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران لو پانورامیک، در فرانسه


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران پیاله الج، منطقه تانزانیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران پانوراما Mauterndorf، اتریش


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران Sponda،ایتالیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران Siroco، بانکوک تایلند


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران افق در نیوزیلند


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران سوهو خانه، غرب هالیوود، کالیفرنیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران راک زنگبار، تانزانیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران آلتا مار، بارسلونا، اسپانیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستورانی زیبا در نقطه برخورد دو اقیانوس، آفریقای جنوبی


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران سرگیجه و ماه نوار، بانکوک، تایلند


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران زیر آب، جزیره مالدیو


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


رستوران Ristorante ،ایتالیا


22 رستوران زیبا و شگفت انگیز+ عکس


"مجله اینترنتی برترینها"